انسان؛ موجودی چهاربعدی

رها احمدی
انسان؛ موجودی چهاربعدی

انسان موجودی چهاربعدی؛ یعنی دارای بعدهای زیستی، روانی، اجتماعی و معنوی است. هرکدام از این بعدها دارای اصل‌هایی استند که متناسب با آن عمل می‌کنند. اصلی که بر بعد زیستی استوار است و بر اساس آن حکومت می‌کند، اصل بقا و زنده‌ماندن است. هنگامی که در موقعیتی قرار داشته باشیم که بقای ما به خطر بیفتد، اصل بقا سیستم ستیز و گریز را در ما فعال می‌کند تا زنده‌ماندن ما را تامین کند. اصلی که بر بعد روانی حاکم است، اصل لذت است؛ یعنی از نظر بعد روانی ما نیاز داریم که ساختارها و اشتغال‌های لذت‌آفرینی داشته باشیم. این اشتغال لذت‌آفرین برای هر فرد متفاوت است؛ مثلا عده‌ای از این که مارک‌باز و برندباز استند، لذت می‌برند، عده ای از اشتغال‌های اقتصادی لذت می‌برند، عده‌ای ممکن است از نوشتن لذت ببرند. در هر صورت این اصل تلاش می‌کند تا ما در زندگی خود موضوعاتی داشته باشیم که از انجام آن‌ها لذت ببریم.

اصلی که بر بعد اجتماعی ما انسان‌ها حکومت می‌کند، اصل قدرت است. ما انسان‌ها تمایل داریم و نیاز داریم که از پلکان قدرت بالا برویم و در ساختارهای اجتماعی نقش مشخصی را ایفا کنیم. اصلی که بر بعد روانی ما حاکم است، اصل آزادی است؛ یعنی ما انسان‌ها تمایل داریم از قیدوبندهای موجود رها باشیم، آزادی و حق انتخاب داشته باشیم. هنگامی که حق انتخاب ما گرفته شود و به ما انتخاب محدود داده شود و ساختار مشخصی تعریف شود و آن ساختار بر ما تحمیل شود، اصل حاکم بر بعد معنوی برهم می‌خورد و برای ما فشار روانی ایجاد می‌کند.

امروزه در جامعه‌ زنان نقش‌های مشخصی دارند، نقش‌های مشخصی که فرهنگ عمومی موجود در جامعه و نظام حقوقی موجود در آن، باعث تثبیت و تداوم آن شده است و باعث شده است بخشی از شخصیت زنان که وظیفه‌ی مراقبت و تغذیه‌کردن دیگران را به عهده دارد رشد کند و بخش‌های دیگر رشد نکرده و گاه سرکوب شود.

زنان نیز همانند مردان دارای چهار بعد زیستی، روانی، اجتماعی، و معنوی استند. برای این که بدانیم آیا در جامعه‌ای زنان از سلامت برخوردار استند یا خیر، باید بررسی کنیم که جامعه چه راه‌هایی را برای برطرف‌کردن نیاز هر بعدی از افراد قرار داده است. اگر در جامعه‌ای ماندن در خانه و مکان‌های خصوصی بر زنان تحمیل می‌شود، حضور آن‌ها در مکان‌های عمومی به سختی اتفاق می‌افتد و هنگامی که پستی و شغلی را در بعد اجتماعی جامعه به عهده می‌گیرند مورد حمله، سرزنش، تمسخر از نظر فیزیکی و روانی قرار می‌گیرند. چنین جامعه‌ای در حال سرکوب بعد اجتماعی زنان است و سلامت زنان از این بعد تامین نمی‌شود.

هنگامی که به جامعه و نهادهای کوچک و بزرگ آن نگاه می‌کنیم و می‌بینیم که؛ به عنوان مثال نظام خانواده اجازه‌ی تحصیل به دختر خود را نمی‌دهد، حق انتخاب و تصمیم‌گیری در ازدواج را از او می‌گیرد، دختر و زن حق ندارند فعالیت‌هایی را انتخاب کنند که نسبت به آن فعالیت‌ها علاقه دارند. در چنین حالتی زنان برای داشتن ساختارها و فعالیت‌های لذت‌آفرین، مجبور استند اصرار کنند و یا این که حق و اجازه‌ی داشتن چنین ساختارهایی را ندارند؛ یعنی اصل حاکم بر بعد روانی زنان برهم خورده است و نیازهای این بعد ارضا نمی‌شود.

اگر در جامعه‌ای زن‌ها حق انتخاب نداشته باشند و نتوانند ساختارهای موجود را به چالش بکشند و حتا بخواهند ساختار جدیدی را خلق کنند و آفرینندگی داشته باشند، نیازهای بعد معنوی زنان نیز تامین نمی‌شود و زنان از نظر معنوی نیز دارای سلامت نیستند. اگر هنگامی که در جامعه نگاه کنیم و ببینیم که خشونت فزیکی در برابر همسر، دختر، مادر و زنان دیگر مجاز خوانده شده و باور و ارزش‌های عمومی آن را پذیرفته باشند، در چنین جامعه‌ای نیاز بعد زیستی زنان نیز تامین نمی‌شود و بقای زنان و زندگی شان در خطر است.

 در جامعه‌ای که بعدهای اساسی زنان در آن به رسمیت گرفته نمی‌شود و این ابعاد سرکوب و خاموش می‌شود، زنان سلامت روانی، اجتماعی، زیستی و معنوی ندارند.