تنبیه، برای کودکان خویشتن‌داری نمی‌آورد

رها احمدی
تنبیه، برای کودکان خویشتن‌داری نمی‌آورد

خویشتن‌داری یک مکانیزم درونی است و باعث می‌شود که هر فکر و باور زیان‌آوری به عمل تبدیل نشود. خویشتن‌داری یکی از مهارت‌های زندگی است که به افراد یاد می‌دهد که رفتارهای شان را کنترل کنند و خود را با محیط و واقعیت تطبیق دهند.

 برای یک نوباوه خویشتن‌داری صرفا معنای انجام کارها از طریق بدنش است. برای او درازکردن دستش به سوی یک اسباب‌بازی نهایت تلاش برای کسب مهار و تسلط است؛ اما وقتی کودکان پخته‌تر می‌شوند و می‌توانند تا حدودی حرکات بدن خود را اداره کنند، خویشتن‌داری به معنای رایج آن رفته رفته به یک مشکل تبدیل می‌شود. پدر و مادر و سایرین از کودکان انتظار دارند، کارهای خاصی را انجام دهند و از انجام برخی کارها خودداری کنند. با استفاده از پاداش و تنبیه، کودکان می‌آموزند که هر گاه پدر و مادر شان حضور دارند، از آن‌ها اطلاعت کنند؛ اما همین که این کودکان بزرگ‌تر شدند، از آن‌ها انتظار می‌رود حتا در نبود پدر و مادر نیز به حرف آن‌ها گوش کنند.

در این صورت کودکان چگونه از مرحله‌ی مراقبت پدر و مادر گذشته و به خویشتن‌داری دست می‌یابند؟

اگر کودکان کم‌سن‌ را دیده باشید، تا حدودی به پاسخ دست یافته اید. ممکن است دریافته باشید؛ کودکی که متوجه حضور شما نیست، به صدای بلند با خودش صحبت می‌کند؛ مثلا کودک در برابر یک شی ممنوع ایستاده و می‌گوید: « نه، دست نه.» کوشش‌های اولیه برای کسب مهار، غالبا شامل تکرار دستورالعمل‌های پدر و مادر با صدای بلند است. بعدها کودکان می‌آموزند این دستورات را در دل خود تکرار کنند؛ اما گاهی اوقات این که فقط دستورات تکرار شوند، کافی به نظر نمی‌رسد. کودک تنهایی که می‌بایست در برابر یک وسوسه مقاومت کند، با تکلیف شاقی روبه‌رو شده است و لذا باید راه‌بردهای دیگری اتخاذ کند.

میشل مجموعه‌ای از بررسی‌ها را گزارش کرده است که در حوزه‌ی مقاومت کودکان در برابر وسوسه طرح شده بودند. طرح اصلی در این بررسی‌ها این است که کودکی را در اتاقی با یک موضوع وسوسه‌انگیز – معمولا تکه‌ی شیرینی که خوردن آن ممنوع است – تنها بگذاریم. غالبا به کودک مزبور قول یک پاداش بزرگ می‌دهند تا در برابر آن وسوسه مقاومت کند. کودکان کم‌سن بر موضوع وسوسه‌انگیز توجه کرده و مقاومت بسیار کمی دارند؛ بسیاری از آن‌ها سریعا تسلیم می‌شوند؛ اما بچه‌های بزرگ‌تر گستره‌ای از فنون خویشتن‌داری را فرا گرفته اند؛ آن‌ها از موارد وسوسه‌انگیز اجتناب می‌ورزند و خود را به فعالیت‌های دیگری مشغول می‌کنند. آن‌ها فکر خود را به موضوع دیگری منتقل می‌کنند و در مجموع از فنون مختلفی استفاده می‌کنند که به آن‌ها امکان مقاومت در برابر وسوسه را ارزانی می‌دارد. هنگامی که به این کودکان وعده‌ی یک پاداش بزرگ‌تر داده می‌شود، آن‌ها می‌توانند رفتار خود را به سوی یک هدف خاص سوق دهند؛ حتا اگر این کار به منزله‌ی مقاومت در برابر وسوسه‌ی کنونی باشد.

برخی از فنون فرزند‌پروری، به کودکان کمک می‌کند تا خویشتن‌داری بیش‌تری به دست بیاورند؛ پذیرش یکی از این فنون به شمار می‌آید. یک روی‌کرد ملاطفت‌آمیز به فرزند‌پروری، با اعطای توجه بیش‌تر به کودک و میل به‌گوش‌فرادادن به سخنان کودک، می‌تواند موثر باشد. هم‌چنین استفاده از استدلال برای کمک به کودک راجع به این که بفهمد، چرا باید از قواعد و مقررات اطاعت کند، موجب خویشتن‌داری در کودک می‌شود. بر عکس تنبیه جسمانی، در اغلب اوقات باعث بروز رفتار در کنار پدر و مادر می‌شود؛ اما در سایر موارد به نافرمانی می‌انجامد . ظاهرا این روش در ایجاد خویشتن‌داری از سودمندی چندانی برخوردار نیست.