افکار سبز تان را تقویت کنید!

رها احمدی
افکار سبز تان را تقویت کنید!

افکار سبز
سبز، رنگ رستنی‌ها است و نمادی از رویش و رشد. بنا بر این، منظور از افکار سبز، افکار جدید و خلاق است؛ افکاری که حامل ایده‌های جدید استند. برخلاف افکار زرد و قرمز، افکار سبز حامل احساس نیستند؛ بلکه حامل اطلاعات استند؛ اما اطلاعاتی که خود فرد ساخته است.
هر نوع اختراع و ابتکاری نتیجه‌ی افکار سبز است. افکار سبز به صورت زیر بیان می‌شود:
« یک راه حل تازه به ذهنم رسید. می‌توانیم برای این که انواع افکار در ذهن مان بماند به هر کدام یک رنگ بدهیم؛
این‌طوری با مرور رنگ‌های اصلی، انواع تفکر را به یاد می‌آوریم.»؛
« من متوجه شدم اگر کارهایی را که باید انجام بدهم، یادداشت کنم، دیگر آن‌ها را فراموش نمی‌کنم.»؛
« بیا کارهایی که داری را اولویت‌بندی کن، این‌طوری بهتر میتوانی هر کدام را در زمان مناسب انجام بدهی و اضطرابت هم کم می‌شود.»؛
« می‌توانیم برای این که یادگیری در کودکان را افزایش دهیم، از نمایش استفاده کنیم.»؛
« من متوجه شدم، اگر غذا شور شده؛ می‌توانید با انداختن چند برش کچالو در آب خورشت، شوری غذا را کم کنید.»
همانطور که می‌بینید در هر یک از این افکار، یک ایده‌ی جدید وجود دارد. ذکر این نکته ضروری است که حتا اگر این ایده، کاربردی نداشته باشد یا پیشرفتی ایجاد نکند، بازهم یک فکر سبز است؛ چون آن‌چه در تقسیم‌بندی فکر مهم است، نحوه‌ی تفکر است نه نتیجه‌ی آن؛ پس حتا وقتی این تفکر یک فرضیه می‌سازد، بازهم تفکر سبز است.
بگذار ببینیم اگر مقداری لیمو به سالاد اضافه کنیم چطور می‌شود.
امروز در تاکسی به صفحه‌ی گوشی نگاه نمی‌کنم، شاید سردرد و حالت تهوع بگیرم.
افکار سبز افکار بسیار مهم استند، آن‌ها راه حل‌های تازه، محصولات جدید، روش‌های بهتر و نوآوری ایجاد می‌کنند؛ از یک‌نواختی و دل‌زدگی در کارها جلوگیری می‌کنند، کیفیت کارها را ارتقا می‌دهند و باعث درآمد بیش‌تر می‌شوند.

افکار آبی
بلاخره رسیدیم به موضوع اصلی: «مدیریت تفکر»
تفکر آبی مسوول نظم‌دادن به افکار است. این تفکر، تفکری نیست که به صورت خودکار به ذهن بیاید؛ بلکه افکاری است که باید آگاهانه ساخته شود؛ یعنی یک برنامه‌ی تلویزیونی ذهنی که سازنده‌ی آن خود مان استیم.
برای این که این تفکر خوب عمل کند، ما باید «برنامه‌شناس»های خوبی باشیم؛ یعنی بتوانیم به برنامه‌های ذهنی خود نگاه کنیم. گفت‌وگوهای ذهنی خود را گوش کنیم و افکار سفید، سیاه، قرمز، زرد و سبز را در ذهن خود بشناسیم و بدانیم که با هر کدام از آن‌ها باید چه کنیم.
نبود تفکر آبی باعث می‌شود ما کنترلی بر افکار خود نداشته باشیم و شاهد انفعال برنامه‌های ذهنی خود خواهیم بود.
یادگرفتن تفکر آبی مثل این است که در یک بازی، بدانیم که کارت‌ها یا مهره‌های مختلف هر یک چه نقشی دارد و چه موقع باید از این کارت یا مهره استفاده کنیم.
وقتی با یک موقعیت مواجه می‌شویم دو حالت برای ما ایجاد می‌شود؛ نخست این که اگر موقعیت برای ما «احساس‌برانگیز» باشد، پیش از همه افکار قرمز وارد ذهن ما می‌شوند، روابط میان‌فردی معمولا جزو موقعیت‌های احساس‌برانگیز استند و معمولا افکار قرمز را، ما قبل از سایر افکار باید بشناسیم و به آن‌ها حساس باشیم. در موقعیت‌هایی که احساس‌برانگیز نباشد مثل موقعیت‌های حرفه‌ای، پیش از همه افکار سفید وارد ذهن می‌شوند و به ما، راجع به آن موقعیت اطلاعات می‌دهند.
درصورتی که افکار قرمز وارد ذهن ما شوند، ما نباید مانع ورود آن‌ها شویم؛ در عوض، باید آن‌ها را آزاد بگذاریم تا یک دوره برنامه‌ی ذهنی خود را اجرا کنند؛ اما به جای این که این برنامه به طور تکراری در ذهن ما مرور شود، پس از یک دوره لازم است که ابزار کنترل آن را به دست بگیریم.