تظاهرات آنلاین

عبدالله سلاحی
تظاهرات آنلاین

رسانه‌های اجتماعی به‌عنوان میدان‌های تجمع، بیش از آن که زمینه‌ساز تشکل‌های اجتماعی و شناخت قلمروهایی از صورت‌های اجتماعی موجود در جامعه شود، سبب ابهام خطوطی می‌شود که این شناخت را به وجود می‌آورد.
میدان‌های تجمع، دارای ویژگی‌های چندگانه‌ هستند؛ یعنی ساختار شبکه اجتماعی‌ای که ما کاربر آن هستیم، کلیت‌ مفهوم میدان را در بر دارد و می‌تواند هر نوعی از آن باشد. چندگانه‌گی یک ساختار به این معنی است که مثلا شبکه‌ای مثل فسبوک، جدا از صورت کاربردی‌اش که همیشه یک ساخت دارد (کامنت و استاتوس و پیام و…)، ممکن است در هر بار وارد شدن ما، ماهیتاً، چیز دیگری شده باشد.
بر فرض اگر چندی قبل که شما در شبکه‌ مورد علاقه‌تان فعالیت داشتید، جو حاکم اطلاعاتی، پیرامون مسئله‌ای در باب فساد اداری در مراکز خدمات دولتی بود، اندکی بعدتر از آن جنایت مرزبانان جمهوری اسلامی ایران و برخوردشان با کارگران افغانستانی مطرح شد.
در مورد نخست، شما به عنوان کاربر شبکه‌ای که اطلاعات‌اش بیشتر روی فساد اداری است، در ابراز نظر‌های‌تان–چه نظرهایی که در کامنت می‌نویسید و چه نظرهایی که در پست‌ها و پیام‌های شخصی–منتقدی هستید که در یک گردهمایی چند هزار نفره حضور دارد و نظام دولتی حاکم بر جامعه‌اش را مورد انتقاد قرار می‌دهد.
یعنی با ورود به شبکه یا با آنلاین شدن در حساب کاربری خود، عملاً وارد میدانی شده‌اید که تجمع بخصوصی در آن شکل گرفته است.
اما در مورد دوم، وقتی وارد شبکه شده‌اید با میدان دیگری برخورده‌اید؛ می‌دانید که فعالان آن، کاملا موضع دیگری دارند و البته هنوز مدعی دادخواهی و انتقادند. تجمعی که بار دوم با آن روبرو هستید از کارگر و محرومیت او، از مهاجر و حقوق او و… سخن می‌گوید.
به یک‌باره، نقش عوض می‌کنید و مسیر استدلال‌های‌تان از انتقاد قبلی به سمت بحث دیگری سوق می‌یابد. چاره‌ای هم ندارید زیرا با خود می‌گویید به عنوان یک انسان باید عکس‌العملی از خود نشان داد.
همه این‌ها تجمع‌اند و حتا می‌توان نظمی را برایش متصور شد که از یک‌سری هم‌نظری‌های قبلی ناشی شده؛ هم‌نظری بر سر محرومیت کارگران، مهاجرین و… اما می‌دانید که آنچه دارید در آن جولان می‌دهید، هیچ تاثیری بر تغییر مسیر اتفاقی که در خارج از آن به وجود آمده ندارد. دلیلش هم چیز مبهمی نیست؛ احساس همبستگی و تجمع انتقادی‌ای که در هر بار از ورود خود به شبکه‌ اجتماعی کسب می‌کنیم، فاقد رابطه مستقیم با واقعیت است.
تمثیل غار و نظریه جهان مثل بار دیگر وارد زندگی شده؛ ما خیلی کم به جهان خارج از شبکه‌های مجازی می‌پردازیم و در آن دست به تشکل و تجمع‌های سازنده می‌زنیم. آنچه می‌بینیم سایه‌های واقعیتی است که در خارج از جهان اطلاعاتی قرار دارد؛ در واقعیت امر، ما هرگز تشکل‌هایی را که بتواند دولت‌ها و رفتارهای آن‌ها را مورد انتقاد قرار بدهد نداریم.
درست دو سه روز پس از روز کارگر، روزی که مبارزه این طبقه، معنا پیدا می‌کند، پنجاه تا کارگر، توسط پاسبان‌های یکی از بدترین قلمروهای بهره‌کشی (جمهوری اسلامی ایران)، به بدترین شکل مورد ستم قرار می‌گیرند ولی هیچ ساختار و تشکلی نیست که کنش درخوری در حمایت از آنان انجام بدهد.
منتقدان و معترضین به سیستم‌های دولتی منطقه، هیچ کدام نتوانسته‌اند از تئوری‌های انقلابی خارج شده و تشکل‌های فعال را در سطح جامعه به وجود بیاورند. یعنی نیروی ضد نابرابری، هنوز هیچ شکلی ندارد که قابل دیدش کند؛ هیچ یک از حرف‌ها و اهداف برابری‌طلب‌مان، قابل لمس نیست چرا که وقتی آن پنجاه کارگر به درون هریرود انداخته می‌شدند، دست‌شان به چیزی بند نشد که مانع افتادن‌شان شود.
تحلیل‌ها و دریافت‌های تئوریک از جامعه اگر به عنوان یک نقشه کار، قابل استفاده نباشد و نتواند در هیئت ساختارهای گروهی و کنش‌گر وارد جامعه شود، تفاوت چندانی با محتوا و عکس‌العمل‌های رسانه‌های اجتماعی ندارد.
برای ورود به ساحت کنش، باید به شناختی از قلمرو اجتماعی خود رسید؛ اقشار مختلف جامعه باید با شناخت نیازها و توانایی‌های خودش، دست به ایجاد تشکل‌های خرد و بزرگی بزنند که در پی مطالبه از حاکمیت برایند.
واقعیت‌های اجتماعی، نظر به ناهمگونی‌های جامعه به وجود آمده‌اند و همین ناهمگونی‌ها بوده‌اند که با درگیری‌ها و تعامل‌ها، سبب قابلیت‌های امروز جامعه شده؛ اگر قابلیت‌های امروز ما، سرشار از خشونت و بهره‌کشی است، نه به‌خاطر ناهمگونی‌ها و چندگانگی‌ها که به‌خاطر تلاش‌هایی برای همگون‌سازی آن‌ها بوده است.
جامعه‌، مجموعه‌ای از ناهمگونی‌هاست و اگر هر یک از این ناهمگونی‌ها در سطح اجتماع خودش به شناخت درست از تفاوت و تقارن با دیگر ناهمگونی‌ها برسد، جامعه نیز به شناخت خود می‌رسد. اما چنین شناختی نه فقط به روشنگری‌های فیلسوفانه بلکه بیشتر از آن، نیاز به زمینه‌ها و میدان‌های تجمع واقعی برای مبارزه دارند.
تجمع و ساخت و ایجاد آن در ساختارهای ناهمگون، یعنی تخریب ساختار حاکم و شروع مطالبه؛ مطالبه‌ای که نه تنها از قبل بر آن روشنی انداخته شده که در سیر آن به جلو نیز، چیزهایی را به خود خواهد افزود.
اکنون، آنچه می‌نویسیم و آنچه منتشر می‌کنیم، امکان تحقق ندارد زیرا هیچ ساختار تحلیل‌گر و استفاده‌گر از آن در ساحت واقعی جامعه حضور ندارد. یعنی ایده‌های ما و رفتارهایی که در تجمعات رسانه‌ای، پیرامون یک موضوع داغ داریم، گیرنده‌ و دستگاه آن را در خارج از جهان مجازی ندارد؛ بنابرین نمی‌تواند تاثیری در واقعیت داشته باشد.
نقشی که می‌توان به فعالیت‌های فیس‌بوکی یا آنلاین داد، جز خودارضایی نیست. بسیاری از ما با ابراز خشم، ناراحتی و اعتراض خود، چون نمی‌توانیم در واقعیت تغییری را به‌وجود بیاوریم، صرفاً خودمان را ارضا می‌کنیم و آن نیت انسانی‌مان را که شدیداً خیر است به دیگران نشان می‌دهیم.
این انفعال است که چهره‌ای شبیه به فعالیت را به خود گرفته است. چنان فرد خودارضا که تصوری از همخوابگی را در ذهن دارد اما عملاً دچار فانتزی‌های جنسی است. واقعیت و تنی در کار نیست که با او یکی شود بنابرین رضایت جنسی خودش را چنان با هیجان و شوق خیالی کسب می‌کند که گویی واقعیت محض است.
این نهایت فردگرایی را نشان می‌دهد آن‌هم در جامعه‌ای که نیازش به تن اجتماعی و گروهی‌ست. ساختار اجتماعی و تشکلی که از چندین تن ساخته شده باشد، نیازهای عاطفی‌ای مثل خشم، ناراحتی و اعتراض را که عملی معقول ولی همراه با عواطف انسانی است، مثل تنی که در آغوش می‌گیریم، ارضا می‌کند.