از ترس طالبان رادیو را خاموش نمی‌توانستم

صبح کابل
از ترس طالبان رادیو را خاموش نمی‌توانستم

نویسندهد: فیروزه سیمین

«کسی چه می‌فهمد که طالبان با ما چه کرده؟ طالب‌ها زندگی را بر سر ما جهنم ساخته بود و حتی باورتان می‌شود که ما رادیو را هم باید پُتَکی گوش می‌دادیم.  وقتی موسیقی از رادیو پخش می‌شد ما باید جایی می‌رفتیم تا کسی صدای‌مان را نشود و آن جا موسیقی را با صدای آرام گوش می‌کردیم.»

محمد برهان (اسم مستعار) که حالا در یکی از دانشگاه‌های کابل مشغول به تدریس است از دوران طالبان حرف‌های زیادی دارد.

او که حالا در میان‌سالی به سر می‌برد، می‌گوید که آن زمان که جوان بودیم و سال‌های اول حکومت طالبان به سختی خود را با شرایط حاکم در زمان حکم‌فرمایی طالبان وقف می‌دادیم.

در زمان طالبان رادیو ملی کابل فعال بود و کمتر می‌شد که ما بتوانیم از رادیو موسیقی را بشنویم و اگر رادیویی را هم مردم به دست می‌آوردند سعی داشتند تا از آن طریق با شنیدن رادیو‌ی بی بی سی و  چند رادیوی محدود که در آن زمان نشرات داشتند از اوضاع و احوال کشور باخبر شوند.

کمتر زمانی می‌شد تا مردم در کابل بتوانند یک قطعه موسیقی را از رادیو بشنوند و اگر قطعه‌ی موسیقی‌ای نشر می‌شد، افرادی که رادیو داشتند با ولع خاصی به آن موسیقی گوش می‌دادند.

استاد محمد برهان می‌گوید: «دقیق یادم می‌آید که یک شب چندتا از دوستان دور هم جمع شده بودیم و یکی از دوستان ‌مان یک رادیو با خود آورده بود تا هم بتوانیم اخبار را گوش بدهیم و همین که اگر موسیقی پخش شد، بتوانیم با خیال راحت آن را گوش کنیم.»

برای موسیقی گوش کردن محمد برهان و دوستانش باید یک مکان آرام و خلوت و به دور از چشمان طالبان را پیدا می‌کردند تا بتوانند به اخبار و موسیقی دلخواه‌ شان گوش دهند.

محمد برهان ادامه می‌دهد که گروه چند نفری آن‌ها رفتند به انتهای کوچه‌ای  که در تاریکی مطلق فرو رفته بود تا فردی از طالبان آن‌ها را نبیند. آن‌ها هیچ حرف نمی‌زدند تا صدای موسیقی‌ای که از رادیو پخش می‌شد شنیده شود.

محمد برهان و دوستانش داشتند به موسیقی رادیو گوش می‌کردند که ناگهان موتری با چند مرد طالب از راه رسید و به آخر کوچه چراغ قوه انداختند و آن‌ها را دیدند.

محمد برهان می‌گوید: «با دیدن طالبان ما همگی ترسیده بودیم و فرار کردیم. رادیو در دست من بود و از ترس طالبان حتا نمی‎‌توانستم جرأت کنم که رادیو را از دست خود بیندازم. من در حال دویدن بودم و رادیو هم در حال پخش موسیقی در دستم، تا این که خود را از ترس به داخل حویلی انداختم… همین که وارد خانه شدم دیدم چند زن هستند و مردهای آن خانه نیستند، من هم برای زنان همه ماجرا را گفتم و آن‌ها اجازه دادند که من در خانه‌ی آن‌ها پنهان شوم و تا این که طالبان نروند از آن کوچه در آن خانه بمانم.»

محمد برهان چند ساعتی را در آن خانه ماند تا طالبان آن منطقه را ترک کردند و رفتند و زمانی که محمد برهان خوب مطمین شد، آن خانه را ترک کرد و رفت تا به جستجوی دیگر دوستان خود باشد.

محمد برهان می‌گوید که از آن شب به بعد دیگر جرأت نداشتند در رادیو موسیقی گوش کنند و حتا بعدها که در خانه‌ی خود شان رادیو آمده بود و شب‌ها همه خانواده به اخبار رادیو گوش می‌کردند وقتی که موسیقی از رادیو پخش می‌شد، به خاطر ترسی که در دل از آن شب مانده بود و فکر می‌کرد اگر موسیقی گوش کند حتما طالبان مثل مانند جن ظاهر می‌شوند، می‌رفت سریع رادیو را خاموش می‌کرد.

پی‌نوشت۱ : مطالب درج شده در این ستون، برگرفته از قصه‌های مردمی است که قسمتی از زندگی خود را تحت سلطه‌ی طالبان در افغانستان گذرانده‌اند و خاطرات‌شان را با روزنامه‌ی صبح کابل شریک کرده‌اند. خاطرات‌تان را از طریق ایمیل و یا صفحه‌ی فیس‌بوک روزنامه‌ی صبح کابل با ما شریک کنید. ما متعهد به حفظ هویت شما و نشر خاطرات‌تان استیم.