آنان زن و شوهر بودند اما طالبان سرشان را بریدند

ساره ترگان
آنان زن و شوهر بودند اما طالبان سرشان را بریدند

«هیچ کدام‌مان باورمان نمی‌شد که کاکایم و زن کاکایم که همین دیروز برای رفتن به خانه خسور کاکایم این قدر عجله داشتند و وقتی موتورسایکل‌شان دیر روشن شد از نگرانی، رنگ هر دوی شان سرخ شده بود، امروز سرهای بریده شان را طالبان به دم حویلی مان بفرستند. کاش نمی‌گذاشتیم این قدر عجله کنند و یا اصلا طرف قریه‌ی خسورش حرکت کند.»

این برشی از گفته‌های احمد نصیر است که هم اکنون شاگرد نانوایی در کابل است او که پسر جوانی است، به مدت یک سال و سه ماه می‌شود که از قریه شان به همراه خانواده‌اش به خاطر تهدیدات طالبان مجبور به ترک محل زندگی شان شده است و در کابل همراه خانواده‌اش زندگی می‌کند.

احمد نصیر می‌گوید: «تا روزی که طالبان به قریه ما نیامده بودند و امنیت قریه‌مان به دست نیروهای امنیتی دولت بود، همه اهالی قریه در آرامش بودند و برای هیچ کسی اتفاقی نمی‌افتاد و با خیال آسوده زندگی در قریه مان ادامه داشت.»

اما زمانی رسید که در قریه احمد نصیر که در یکی از ولسوالی‌های لوگر است، طالبان حضورشان بیشتر شد و دیگر نیروهای امنیتی دولت نتواستند امنیت قریه را تامین کنند. به همین خاطر طالبان با مردم قریه هر طور که خواستند رفتار کردند و دست به قتل اهالی قریه ‌زدند و برای هر بار قتل، بهانه‌ای می‌آوردند.

احمد نصیر می‌گوید: «با این‌که ترس از طالبان در دل همه ما بود اما هنوز مجبور بودیم در قریه‌مان بمانیم. در یکی از آن‌روزها کاکایم قرار شد که زن کاکایم را گرفته و برای دیدن خانه خسورش که در قریه‌ی آن سوتر ما بود، بروند. کاکایم موتورسایکل داشت و می‌خواست آن مسیر را همراه زن کاکایم با موتورسایکل برود تا زودتر برسند چون عجله داشتند که هوا تاریک‌تر نشود و بتوانند زودتر خود را به قریه خسورش برساند تا در مسیر راه با طالبان روبرو نشوند.»

اما آن روز موتورسایکل کاکای احمد نصیر دیرتر روشن می‌شود و هنگامی که آن‌ها راه می‌افتند هوا دیگر روبه تاریکی گذاشته بود. متاسفانه کاکای احمدنصیر  و زن کاکایش که برقع به سر داشت و پشت سر شوهرش نشسته بود در مسیر راه با چند نفر از افراد طالبان روبرو می‌شوند و این افراد کاکای احمدنصیر را دستور ایستادن می‌دهند. وقتی کاکای احمد نصیر موتورسایکل را نگه می‌دارد، طالبان از او می‌پرسند که چرا او زنی نامحرم را پشت سر خود بالای موتورسایکل نشانده است.

کاکای احمد نصیر هر چقدر که می‌گوید، این زن به او محرم است و زن شرعی او است و حالا هم قصد رفتن به خانه خسورش را دارد، طالبان حرف او را جدی نمی‌گیرند و اهمیت نمی‌دهند و این افراد طالب با قصاوت قلبی که دارند متاسفانه گردن کاکای احمد نصیر و زن کاکایش را می‌برند و موتورسایکل را با خود می‌برند.

احمد نصیر می‌گوید: « چون در قریه ما تلفون‌ها درست آنتن نمی‌دادند از رسیدن کاکایم و زن کاکایم به خانه خسورش بی‌خبر ماندیم تا این که فردا صبح با طلوع آفتاب همه خانواده با سر و صدایی که بیرون از حویلی مان می‌آمد، بیدار شدیم و آن وقت بود که همه فهمیدیم که طالبان گردن کاکا و زن کاکایم را بریده اند و به پیش خانه‌مان فرستاده‌اند. آن فرد طالب که به قریه‌مان آمده بود و جنازه‌ها را آورده بود، برای‌مان گفت این زن و مرد به یکدیگر محرم نبودند و به خاطر رابطه‌ی نامشروع شان جزای‌شان مرگ بود.»

خانواده‌ی احمد نصیر به خاطر ترس از طالبان آن‌روز چیزی گفته نتوانستند و بعد از دفن و کفن این دوعضو خانواده‌شان تنها کاری که می‌توانستند بکنند، ترک قریه‌ و آمدن به جایی بود که از طالبان دور باشند.

به گفته‌ی احمد نصیر حالا نیز تعداد کمی از اهالی قریه در آن جا باقی مانده‌اند و بیشترین‌ها به خاطر تهدیدات طالبان مجبور به ترک خانه‌های شان شده‌اند.

پی‌نوشت: مطالب درج شده در این ستون، برگرفته از قصه‌های مردمی است که قسمتی از زندگی خود را تحت سلطه‌ی طالبان در افغانستان گذرانده ‌اند و خاطرات ‌شان را با روزنامه‌ی صبح کابل شریک کرده ‌اند. خاطرات‌ تان را از طریق ایمیل و یا صفحه‌ی فیس‌بوک روزنامه‌ی صبح کابل با ما شریک کنید. ما متعهد به حفظ هویت شما و نشر خاطرات ‌تان استیم.