طالبان خودشان دزدان خانه ما بودند

ساره ترگان
طالبان خودشان دزدان خانه ما بودند

«کسی در خانه نبود و چون طالبان آن روزها در کابل حکومت می‌کردند و ما شنیده بودیم که طالبان با دزدان برخورد جدی می‌کنند و حتا شوهرم دیده بود که طالبان روزی در ده افغانان مردی را به جرم دزدی دستانش را قطع کرده اند، خیال مان راحت بود که دیگر کسی جرأت دزدی ندارد و به همین خاطر آن شب که ختنه‌سوری بچه‌ی خواهرم بود، خانه را رها کردیم و به محفل رفتیم.»

این برشی از گفته‌های زرغونه، زن میان‌سالی است که فعلا در یکی از مکاتب شهر کابل به عنوان اجیر مشغول به کار است و معاش چندانی هم ندارد. زرغونه که زنی مهربان به نظر می‌رسد و با تمام دانش‌آموزان مکتب مثل فرزندان خودش رفتار می‌کند، در زمان طالبان نیز در همین کابل زندگی می‌کرد. زرغونه می‌گوید در آن زمان که طالبان به کابل آمدند، او در پل شش درک خانه‌ای داشت و آن جا مشغول به زندگی بود. به گفته‌ی زرغونه، با وارد شدن طالبان خیلی از همسایه‌های شان خانه‌ی ‌شان را ترک کردند؛ اما بعد با گذشت یکی دو سال، او کم کم همسایه‌های جدید پیدا می‌کرد.

زرغونه می‌گوید: «دیگر با حکومت طالبان مدارا می‌کردند و با این که هر روز خبرهای بدی از قتل و کشتار مردم در سطح شهر می‌شنیدیم؛ اما دل مان می‌خواست همین طور به زندگی مان ادامه بدهیم. طالبان قوانین سختی برای زندگی کردن گذاشته بودند؛ اما یکی از قوانین شان که تا حدودی سبب شده بود، مردم از آن رضایت داشته باشند در ان روزها همین بود که طالبان دستور داده بودند که اگر کسی را به جرم دزدی دستگیر کنند، حتمن دستش را قطع خواهد کرد.»

به گفته‌ی زرغونه، بعد از گذشت مدتی در کوچه‌ی‌ آن‌ها یک شب در میان خبر از دزدی خانه‌ای به گوش می‌رسید و این خبرها سبب شده بود که مردم کوچه بسیار نگران شوند و هیچ کسی جرأت پیدا نمی‌کرد که در آن شب و روز خانه خود را خالی بگذارد و این دزدان عادت کرده بودند که سر و صورت خود را بپوشانند و چون مسلح بودند راحت وارد خانه‌ها می‌شدند و دست و پای اعضای خانه را می‌بستند و بعد هر چیزی که در خانه پیدا می‌شد، با خود می‌بردند.

زرغونه می‌گوید: «شب ختنه‌سوری بچه‌ی خواهرم بود که خواستیم برویم به محفل؛ اما دل نگران بودیم و می‌ترسیدیم که خانه را رها کنیم. چون همه اعضای خانه باید می‌رفتیم، مجبور بودیم که خانه را تنها بگذاریم و برویم. شوهرم می‌گفت که خیال مان راحت باشد چون طالبان دست دزدان را قطع می‌کنند و هیچ دزدی جرأت ندارد که به خانه‌ی آن‌ها بیاید و وسایل ‌شان را ببرد.»

زرغونه و دیگر اعضای خانواده‌اش به محفل می‌روند و خانه را بدون نگه‌بان می‌گذارند؛ اما زرغونه در طول محفل دلش شور می‌زند و نگران این است که نکند دزدان بیایند و همه دارایی آن‌ها که همان وسایل زندگی بود را با خود ببرند.

زرغونه در ادامه می‌گوید: «نوز سر شب بود و تازه می‌خواستیم تدارک شام را ببینیم که دروازه‌ی خانه خواهرم تک تک شد و پسر همسایه‌ی مان بود که به ماخبر داد خانه‌ی مان را دزد زده است و هر چه در خانه بوده با خودش برده است. با شنیدن این خبر، دیگر سمت خانه حرکت نکردیم و یک راست به سمت پوسته‌ی طالبان حرکت کردیم تا این موضوع را با طالبان در میان بگذاریم؛ چون شنیده بودیم که طالبان به دزدی حساس استند و حتما زود دزدها را پیدا خواهند کرد.»

اما زرغونه و همسرش با رسیدن به پوسته‌ی طالبان، با صحنه‌ای برخورد کردند که اصلا فکرش را هم نمی‌کردند که  یک چنین کاری را خود طالبان کرده باشند. آری زرغونه می‌گوید که یک موتر در کنار پوسته‌ی طالبان ایستاده بود که همه لوازم خانه‌ی زرغونه در پشت آن جابه‌جا شده بود و از صحبت خود مردان طالب که در کنار موتر ایستاد بودند و حرف می‌زدند، فهمیده بود که دزد خانه‌ی شان همین افراد طالبان بوده و حالا تصمیم تقسیم اموال خانه‌ی زرغونه را بین خود شان داشتند.

پی‌نوشت: مطالب درج شده در این ستون، برگرفته از قصه‌های مردمی است که قسمتی از زندگی خود را تحت سلطه‌ی طالبان در افغانستان گذرانده ‌اند و خاطرات ‌شان را با روزنامه‌ی صبح کابل شریک کرده ‌اند. خاطرات‌ تان را از طریق ایمیل و یا صفحه‌ی فیس‌بوک روزنامه‌ی صبح کابل با ما شریک کنید. ما متعهد به حفظ هویت شما و نشر خاطرات ‌تان استیم.