طالبان کودکان را مورد آزار جنسی قرار می‌دادند

ساره ترگان
طالبان کودکان را مورد آزار جنسی قرار می‌دادند

مردمی که در ولسوالی‌های ناامن، زیر سلطه‌ی طالبان زندگی می‌کنند، هیچ گاهی صدای شان را برای عدالت‌خواهی بلند کرده نمی‌توانند؛ چون نه کسی صدای شان را می‌شنود و نه حکومت برای امنیت آن مردم کاری می‌کند.

رابعه، مادر پسر ۱۳ ساله‌ای است که پسرش بعد از چند روز مفقود بودن، دوباره پیدا شده است؛ اما هیچ گونه خوشی در چهره‌ی درهم‌شکسته این زن دیده نمی‌شود.

 سرصحبت را همرای این زن باز می‌کنم و می‌پرسم که قبلا کجا زندگی می‌کردی؟ چطور شد که پسرت گم شد؟ او، ناامیدانه نگاهم می‌کند و می‌گوید: «ما از یک ولسوالی دورافتاده به کابل آمدیم. آن‌جا که زندگی می‌کردیم به دست طالبان بود. مردم آزادانه گشت و گذار کرده نمی‌توانستد؛ چون همیشه طالبان موترسایکل‌سوار در روستای ما گشت و گذار می‌کردند؛ تا آن‌جایی که دیگر کودکان از طالب نمی‌ترسیدند و طالبان موترسایکل‌سوار بعضی از کودکان روستا را سوار موترسایکل کرده از روستا بیرون می‌بردند. ک روز خبر شدم که یکی از طالبان پسر مرا سوار موترسایکل کرده از روستا بیرون برده است. روزها دنبال پسرم گشتم تا این که بعد از چند روز خودش لنگ‌لنگان به خانه آمد.

کبودی‌های دور گردنش و زخم‌های صورتش، دلم را به آتش می‌کشید. هرچه من و پدرش سؤال می‌کردیم، پسرم سکوت کرده بود و اشک می‌ریخت؛ چون وضعیت روحی‌اش زیاد خراب بود. از سوال‌کردن دست کشیدیم. بعد از چند روز به سخن آمد و گفت طالبان مرا بازی داده سوار موترسایکل کردند بعد مرا در یک کوه بردند و آن‌جا بالایم تجاوز کردند.»

رابعه، مادر این کودک، با شنیدن این حرف و به خاطر اتفاقی که برای پسرش افتاده در رنج و سکوت اشک می‌ریزد و صدایش فریادش را در گلویش خفه می‌کند. او نه صدایی دارد که برای اعتراض بلند کند و نه دستی که به سمت این بی‌عدالتی اشاره برود. رابعه، برای این که پسرش را از آن روستا و رنج دیدن موترسایکل سواران طالب دور کند، همه چیزش را جا می‌گذارد و آن ولسوالی را ترک می‌کند.

مادر این کودک می‌گوید که کودکان زیادی در آن ولسوالی و روستای آن‌ها به رضایت خود شان هر روز سوار مردان مسلح موترسایکل سوار می‌شوند و همه می‌فهمند که از آن‌ها بهره‌کشی جنسی می‌شود. او برای این که کودکش را با تهدید دوباره مجبور به این کار نکنند، آن ولسوالی را ترک می‌کند و به جمع هزاران خانواده‌ای می‌پیوندد که جنگ نابرابر چند دهه‌ی اخیر خانه و محل زندگی شان را از آنان گرفته است.

این مادر می‌گوید: «طالبان همیشه داد از اسلام و مسلمانیت می‌زنند؛ اما خبر ندارند که در میان شان اشخاصی هم استند که بی‌چون و چرا به خاطر هوای نفسانی خود کودکان را مورد آزار و اذیت قرار می‌دهند.»

مورد تجاوز قرار گرفتن پسر رابعه، یکی از چندین صد مواردی است که قبل از این و هم اکنون نیز افراد طالبان در نقاطی که تحت حاکمیت خود دارند، با کودکان چنین رفتارهای جنسی را انجام می‌دهند و متأسفانه به خاطر این که مردم از عواقب شکایت از طالبان می‌ترسند، هیچ مورد رسمی را نمی‌توان در این زمینه پیدا کرد.

اما وقتی بخواهی پی‌گیری خاصی در مورد آزارهای جنسی‌ای که طالبان با کودکان داشته اند را کنیم و پای حرف‌های قربانیان این تجاوزهای جنسی و خانواده‌های این قربانیان بنشینیم، در خواهیم یافت که این گونه موارد کم نبوده است و طالبان بدون این که ترسی از کارشان داشته باشند و ترس از این که قانونی باشد تا آن‌ها را مجازت کند، این عمل زشت خود را بارها و بارها تکرار می‌کنند و خانواده‌ها و کودکانی که مورد این نوع خشونت قرار می‌گیرند، از ترس طالبان و نبود هیچ مرجع قضایی معتبری در محل ‌شان، مجبور استند که سکوت اختیار کنند و یا این که همانند رابعه و خانواده‌اش به خاطر حفظ آبروی خود شان و فرزند شان آن محل را ترک کنند و به نقطه‌ای دیگر بیایند.

اما حرف اصلی این است که تا چه زمان باید این نوع خشونت‌های طالبان ادامه پیدا کند و مردم از طالبان بترسند و اجازه‌ی این را بدهند که طالبان هر کاری که دوست داشته باشند، با مردم ما انجام بدهند و هیچ قدرتی پیدا نشود که جلو این گروه افراطی را بگیرد. آیا طالبان گروهی خواهد شد که روزی جواب تمام این جرایم خود را به مردم ما پس بدهند؟

پی‌نوشت: مطالب درج شده در این ستون، برگرفته از قصه‌های مردمی است که قسمتی از زندگی خود را تحت سلطه‌ی طالبان در افغانستان گذرانده ‌اند و خاطرات ‌شان را با روزنامه‌ی صبح کابل شریک کرده ‌اند. خاطرات‌ تان را از طریق ایمیل و یا صفحه‌ی فیس‌بوک روزنامه‌ی صبح کابل با ما شریک کنید. ما متعهد به حفظ هویت شما و نشر خاطرات ‌تان استیم.