مهاجرت؛ بدترین جبر زمانه (قسمت دوم)

مجیب ارژنگ
مهاجرت؛ بدترین جبر زمانه (قسمت دوم)

احمد سیر هجران می‌گوید که پس از جا‌به‌جایی مهاجران در ساختمان زندانی که از سوی حکومت محلی جاکارتا به همکاری سازمان ‌ملل تدارک دیده شده بود، مشکل این مهاجران پایان نیافته‌است؛ در این جا فرش برای اتاق‌ها و جای خواب برای این مهاجران در نظر گرفته نشده است.

بیشتر این مهاجران به روی زمین راهروها و روی اتاق‌های بدون فرش خواب می‌کنند. در این میان کودکان نوزاد نیز استند؛ برای این کودکان جای مناسبی که برای یک کودک نوزاد نیاز است وجود ندارد و همین طور از هیچ‌ گونه وسایل بهداشتی و تغذیه‌ی سالم خبری نیست. در میان مهاجران مستقر در آن جا؛ زنان و پیر‌مردان از همه بیشتر زجر می‌کشند . آن‌ها تنها و تنها چشم‌به‌راه رسیدن خبری از سوی دفتر سازمان ‌ملل استند و با همین امید روز را به شب و شب را به روز گره می‌زنند. احمد سیر که خود شاهد وضعیت مهاجران در این جا می‌باشد، می‌گوید که یک هفته بعد از این اقدام دفتر سازمان ‌ملل؛ «CWS» و «IOM»  طی نشستی با نماینده‌های مهاجران، اعلام می‌کنند که برای بیش از یک و نیم هزار مهاجری که در این مجتمع زندگی می‌کنند، بودجه‌ی کافی ندارند و مردم را تشویق می‌کنند تا به جاهای قبلی‌ای که زندگی می‌کردند برگردند. بر اساس گفته‌های نمایندگان سازمان، این مکان و این خدمات ناچیز از طرف دولت اندونیزی به طور مؤقت است و ما هم نمی‌دانیم که تا چه وقت حکومت محلی شما را حمایت می‌کند و تا چه مدت این مجتمع نظامی را در اختیار داشته می‌توانید.

سمیه، مادر چهار کودک است که شش ماه قبل از افغانستان به اندونیزی آمده است. شوهر سمیه، کارمند یک نهاد‌ امنیتی در کابل بوده ‌است که در یکی از سیاه‌ترین روز‌های سال ۲۰۱۵  جانش را در اثر حمله‌ی انتحاری‌ای که در پارکینک وزارت عدلیه رخ داده بود، از دست می‌دهد.  این مادر جوان با دلی پر از درد روزگار می‌گوید که این جا آخرین امید من و کودکانم است؛ برای همین به این جا پناه آورده ‌ایم. بیرون از این جا هیچ ‌کسی را نداریم و نه کسی را می‌شناسیم که کمک مالی انسان‌دوستانه به ما کند. این مادر از جانش مایه گذاشته است تا کودکانش را از ناامنی، حمله‌های مسلحانه و انتحاری نجات بدهد؛ اما نمی‌داند چگونه شکم کودکانش را سیر کند؛ کودکانی که حالا باید به روی چوکی درسی در کنار همصنفی‌های ‌شان باشند؛ روز و شب را در راهروهای این مجتمع بدون بستری برای خواب و غذای سالمی برای خوردن سپری می‌کنند.

احمد‌سیر می گوید که در این جا خدمات بهداشتی وجود ندارد. مهاجران در ساختمانی که بدون آب و وسایل تصفیه‌ی هوا است شب و روز می‌کنند. در محوطه‌ی این مجتمع به تعداد انگشت‌شماری از تشناب‌های سیار است که فاقد سیستم آبرسانی می‌باشد و این تعداد تشناب‌ها به هیچ‌ وجه  برای بیش از یک و نیم هزار نفر بسنده نسیت. بارها و بارها صف طولانی‌ای در برابر تشناب‌ها ایجاد می‌شود؛ وقتی که آب کافی و جای مناسب برای تشناب نباشد، از حمام هم خبری نیست؛ در حالی که حمام یکی از اساسی‌ترین نیاز‌های این مهاجران در هوای گرم و سوزان جاکارتا است.

احمد ‌سیر، می‌گوید که وقتی مهاجران نیاز جدی به داکتر و دارو پیدا می‌کنند، آنان را به کلینیک‌های سراپایی محلی هدایت می‌کنند که فقط داروهای آرام‌بخش برای مریضان تجویز می‌کنند. اگر در این مورد اقدام خاصی صورت نگیرد، ممکن است این مهاجران به انواع مختلف بیماری‌های ساری و کشنده گرفتار شوند.

داخل مجتمع  درون اتاق‌ها؛ جایی که برای زندگی‌کردن یک نفر است بیش از ده تا ۱۵ نفر به روی اتاقی بدون فرش جای گرفته اند؛ شمار دیگر هم روی دهلیزها و راهروها می‌نشینند و یا دراز می‌کشند.

این مکان در یگ گوشه‌ای از جاکارتا قرار دارد که راه دید رسانه‌ها و خبرنگاران را هم پوشانیده است. گاهی رسانه‌های دولتی می‌آیند و گزارش‌هایی را ثبت می‌کنند که نشان‌دهنده‌ی خوبی‌های دولت اندونیزی در قبال مهاجران است و از مشکل‌ها و خواست‌های اصلی آن‌ها چشم‌پوشی کرده و راه شان را می‌گیرند. هیچ‌ کس و هیچ‌ نهادی نیست که مشکل‌های این همه مهاجر را به گردن بگیرد و به نیازها و خواست‌های شان رسیدگی کند. مهاجران این جا همه به امید فردای بهتر استند؛ فردایی که باز هم  یک روز خسته‌کن و جان‌کاه را در پی دارد و می‌ماند برای فردای دیگر و چشم‌انتطاری دیگر؛ چشم‌انتظاری‌ای که هیچ پایانی ندارد.