مهاجران برگشته به کشور و شرم شکست

مجیب ارژنگ
مهاجران برگشته به کشور و شرم شکست

مهاجران افغانستانی‌ای که برای رسیدن به اروپا از کشور بیرون می‌شوند؛ همه نمی‌توانند به سرمنزل مقصود برسند. در این میان شماری ناچار اند از نیمه‌راه به کشور باز گردند و شماری هم پس از رسیدن به کشور دلخواه؛ بدون میل شان به افغانستان برگشتانده می‌شوند.

مهاجران افغانستانی‌ای که در مسیر مهاجرت به این نتیجه می‌رسند که نمی‌توانند به راه خویش ادامه داده و به مقصد برسند؛ می‌خواهند به کشور برگشته و به آغوش خانواده‌ی خود پناه ببرند؛ اما این مهاجران به دلیل‌های زیادی نمی‌توانند به راحتی بازگشت ‌شان را بپذیرند.

بیشتر مهاجران افغانستانی از خانواده‌های فقیر اند. خانواده برای این که فرزند شان و یا عضو دیگر خانواده بتواند به کشور دل‌خواه خویش برسد؛ هزینه‌ی سنگینی را به جان می‌خرد. شماری از خانواده‌های روستایی با فروختن مواشی و یا گروگذاشتن زمین خود هزینه‌ی سفر را برای این عضو خانواده مهیا می‌کنند و شماری هم با گرفتن وام از دوستان و بستگان خویش این هزینه را تهیه می‌کنند.

امید همه‌ی این خانواده‌ها به این دوخته شده است که این عضو خانواده به کشور‌های پیش‌رفته‌ی اروپایی راه یافته و با ایجاد کار و زمینه‌ی درآمدی در آن کشور نه تنها که روی پای خود ایستاده بلکه به میزان مناسبی بتواند نیازهای این خانواده را نیز با فرستادن پول برطرف کند.

مهاجر افغانستانی زمانی که بار و بندیل خود را می‌بندد و راهی سفر دشوار مهاجرت می‌شود، با کوله‌باری از امید‌ها و آرزوها راه کشورهای پیش‌رفته‌ی اروپایی را در پیش می‌گیرد؛ امیدها و آرزوهایی که نابودی‌ شان به معنی نابودی خود شخص مهاجر و خانواده‌ی او و در حقیقت آینده‌ی شخص مهاجر است.

روی این دلیل شماری از مهاجران افغانستانی که در مسیر مهاجرت به بن‌بست می‌خورند و راه دیگری جز برگشت برای شان نمی‌ماند؛ باز هم به دلیل امیدی که خانواده‌اش برای رسیدن او به کشور دل‌خواه بسته است و هزینه‌ای که گذاشته اند، نمی‌تواند به افغانستان برگردد با این که راه دیگری نیز ندارد.

این مهاجران به ناچار سختی‌های بی‌شماری را به جان می‌خرند و به اجبار به زندگی در مهاجرت ادامه می‌دهند.

این باور در بیشتر خانواده‌های افغانستانی وجود دارد؛ زمانی که شخصی از راه مهاجرت برگردد، او انسانی شکست‌خورده است که به هیچ دردی نمی‌خورد.

زمانی که این مهاجر به افغانستان برگردد، مهم نیست که در راه مهاجرت- راهی که دشواری‌ها و پیش‌آمدهایش را به هیچ چیز دیگری نمی‌توان تشبیه کرد- چه کشیده اند. او در نظر خانواده انسانی بی‌عرضه است که نتوانسته خودش را به اروپا برساند. این‌ها باعث می‌شود که شماری از مهاجران افغانستان زندگی غذاب‌آور مهاجرت در ترکیه و یونان را سپری کنند؛ اما به افغانستان بر نگردند. در حالی که هدف این مهاجران رسیدن به کشورهای پیش‌رفته‌ی اروپایی بوده است؛ اما زمانی که رسیدن به این کشور‌ها برای شان ناممکن می‌شود؛ به همان اندازه برگشتن به افغانستان نیز روی دلیل‌هایی که گفتم ناممکن می‌نماید؛ این باعث می‌شود که این‌ها سال‌های سال را کولی‌وار آوارگی بکشند.

مهاجران افغانستانی‌ای که توانسته اند به کشورهای پیش‌رفته‌ی اروپایی راه پیدا کنند نیز همه به خوش‌بختی نرسیده اند؛ در این میان شماری از مهاجران پس از سال‌ها ماندن در اردوگاه‌های ویژه‌ی مهاجران به افغانستان برگشتانده می‌شوند.

این‌ مهاجران نیز به لحاظ روانی آسیب‌پذیر اند. این شمار از مهاجران افغانستانی زمان برگشت به افغانستان، نزد خانواده و بستگان و حتا دوستان نزدیک مردمان شکست‌خورده‌ای استند که عُرضه‌ی ماندن و قبول شدن در کشورهای پیش‌رفته‌ی اروپایی را نداشته اند.

این باورها زندگی را برای مهاجران افغانستانی‌ای که به وطن بازگشته اند بیش از اندازه دشوار می‌کند.

این مهاجران از یک سو به دلیل سال‌ها زندگی در کشورهای پیش‌رفته‌ی اروپایی و فشار روانی‌ای را که در درازای این همه سال زیسته اند؛  به سادگی نمی‌توانند با محیط افغانستان کنار آمده و در جامعه مدغم شوند و از سویی هم برچسب «انسان شکست‌خورده» که از سوی خانواده، دوستان و بستگان به آن‌ها زده می‌شود، زندگی در افغانستان را تا اندازه‌ی زیادی به آن‌ها ناممکن می‌کند.

این رویه در خانواده‌های افغانستانی باعث می‌شود که شماری از مهاجران به زجر کشیدن در مهاجرت ادامه داده و شماری هم «مرگ» را از ننگ «شکست» بهتر دانسته و دست به خودکشی بزنند؛ شماری هم زمان برگشت به افغانستان؛ میلی برای دوام زندگی با خانواده را نداشته و تنهایی را در پیش گیرند؛ اما مهم این است که خانواده‌های افغانستانی باید دید خود را در رابط به مهاجرانی که به کشور برگشته اند تغییر داده و به آن‌ها به دید انسانی «شکست‌خورده» نبینند.