یک‌سال سرگردانی در ترکیه؛ می‌خواهم خانم و بچه‌ام را ببینم

مجیب ارژنگ
یک‌سال سرگردانی در ترکیه؛ می‌خواهم خانم و بچه‌ام را ببینم

قسمت آخر
احمدی سه شبانه‌روز را پیاده راه می‌رود تا خود را به شهر بایبورد؛ شهری که خانم و بچه‌اش آن جا است، برساند. بایبورد از شهر بولو ۱۱۰۰ کیلومتر فاصله دارد. احمدی می‌گوید: «به اداره‌ی پولیس در شهر بایبورد رفتم تا از این طریق پرونده‌ام را باز کنم؛ زمانی که در سالُن انتظار نشسته بودم، یک‌باره از درون یکی از اتاق‌ها پولیسی بیرون شد و به سمت من و ترجمانم حمله‌ور شده و ما را زیر لت‌و‌کوب گرفت و پس از آن از اداره‌ی پولیس اخراج کرد.»
احمدی پس از آن برای گرفتن گزارش پزشکی به دلیل لت‌وکوب شدنش توسط پولیس به بیمارستان مراجعه می‌کند و پس از معاینه، پولیس بیمارستان دلیل لت‌وکوب شدنش را می‌پرسد. احمدی همه‌ی ماجرا را برای شان بازگو می‌کند. پولیس بدون ‌آن که گزارش پزشکی را به احمدی بدهد به او می‌گوید که باید چند دقیقه‌ای انتظار بماند.
احمدی می‌گوید که پس از چند دقیقه‌ای یک ماشین پولیس با دو نفر پولیس آمدند سراغ ما و شروع کردند به تهدید کردن و گفتند که اگر شکایت کنید برای تان بد تمام شده و کشته می‌شوید. فردای همان روز ما به دادگاه شهر بایبورد مراجعه کردیم و همه‌ی ماجرا را برای شان بازگو کردیم؛ سپس در خود محمکه ما را معایینه کرده و برای مان پرونده باز کرده و گفتند که پی‌گیری می‌کنیم.
رییس اداره‌ی مهاجرت شهر بایبورد برای احمدی نامه‌ی خروج می‌دهد و از او می‌خواهد که تا دو روز دیگر شهر بایبورد را ترک کند که او به ناچار بایبورد را ترک می‌کند.
احمدی پس از این که از بایبورد بیرون می‌شود، راهی انقره –پایتخت ترکیه- شده، به سفارت افغانستان مراجعه می‌کند و خواهان همکاری در این زمینه می‌شود. احمدی می‌گوید: «اما سفارت نیز دروغ تحویل ما داد و هیج همکاری‌ای با من نکرد. گفتند که به وزرات خارجه نامه می‌فرستیم که این کار را نیز نکردند.»
احمدی زمانی که به شهر بولو برمی‌گردد، از سوی اداره‌ی مهاجرت بولو به او تماس گرفته می‌شود و از او می‌خواهد که برای مصاحبه به این اداره بیاید.


«بعد از دو روز دوباره تماس گرفتند که باید بروم وجواب مصاحبه‌ام را تحویل بگیرم. برایم گفتند که مصاحبه‌ات رد شده و برایم سی روز مهلت دادند تا خاک ترکیه را ترک کنم؛ این گونه بود که ناچار شدم برای استیناف‌خواهی به دادگاه مراجعه کنم. شش ماه از آن زمان می‌گذرد و به تاریخ ۴ مارچ سال روان دادگاه من است.»
با این وضعیتی که برای احمدی پیش می‌آید به نهادهای حامی پناه‌جویان تماس می‌گیرد؛ اما این نهادها به او می‌گویند که برایش پرونده ساخته اند تا او را از ترکیه دیپورت کنند. «برایت پرونده ساخته اند شما چهار ماه از آمدن تان به ترکیه نمی‌گذرد این ناممکن است که از شما مصاحبه بگیرند، این کار قانونی نیست.»
احمدی به این باور است که آن‌ها غیرقانونی برای وی پرونده ساخته اند تا او را دیپورت کنند؛ چرا که او از پولیس ترکیه نیز شکایت کرده است.
احمدی برای این که به خواست انسانی و قانونی‌اش که دیدن بچه‌اش است برسد، دست آخر ناچار می‌شود باز هم به عبدالرحیم سید جان، سفیر افغانستان در ترکیه مراجعه کند؛ اما سفیر افغانستان جز تحقیر و تمسخر کردن وی کاری را به پیش نمی‌برند. با این حال احمدی می‌گوید که او هنوز هم خانمش را دوست دارد و می‌خواهد که خانمش به همراه پسرش سر خانه و زندگی‌اش برگردند یا کم از کم زمینه‌ی دیدن بچه‌اش برای او مهیا شود؛ اما با یک سال بودن در ترکیه او قادر به این نشده است که خانم و بچه‌اش را ببیند.
دو ماه پیش خانم احمدی در دادگاه انقره درخواست طلاق را ارائه می‌کند. احمدی می‌گوید که همین دو سه روز پیش توسط وکیل خود پرونده‌ام را به دادگاه تحویل داده، درخواست طلاق را رد کردم و گفتم که می‌خواهم بچه‌ام را ببینم و به اساس قواعد حقوق بین‌الملل این حق را دارم.
احمدی می‌گوید که این ۱۵ ماه دوری از زن و بچه‌اش برایش خیلی دشوار گذشته است. او می‌گوید، زمانی که خانمش با بچه‌اش راهی سفر قاچاقی از ایران به ترکیه بود؛ کودکی در شکم داشت که به دلیل دشواری‌های راه قاچاق کودکش را از دست داده است.
او حالا می‌ترسد که این بچه‌اش را نیز از دست ندهد؛ او ۱۵ ماه است که برای دیدن بچه‌اش می‌تپد؛ اما دولت ترکیه و سفارت افغانستان و همین‌گونه دفتر سازمان‌ ملل در امور پناهندگان در ترکیه هیچ گونه کمکی به وی نکرده اند.