لب‌های «شیرین»؛ خط سرخ «فرهاد»های معتاد

حسن ابراهیمی
لب‌های «شیرین»؛  خط سرخ «فرهاد»های معتاد

اشاره: در بین معتادان اصطلاحی رایج است که می‌گویند: (لب‌های «شیرین» که خواستی، مرد «فرهاد» بودن هم باش). این را بارها شنیدم از داکتران و معتادانی که می‌خواستند، دلداری بدهند به معتادان که درد خماری جان ‌شان را به لب رسانده بود؛ اما تنها یک انتخاب داشتند: زندگی پاک و بدون مواد مخدر؛ پس باید درد را به جان می‌خریدند و مرد «فرهاد بودن» می‌شدند.
تفسیر من این است که حالا فرصتی دست داد تا کلمه‌ی «خط سرخ» در فضای سیاسی و رسانه‌ای کشور این روزها کمی خودنمایی کند بیاییم کمی بیشتر از این کلمه حرف بزنیم و جایگاهش را در زندگی ‌مان مرور کنیم. هر کسی در حیطه‌ی صلاحیت خودش بنویسد و حرف بزند. پس این جا در ستون «من یک معتادم» چند شماره‌ای حرف از خط سرخ یک معتاد خواهد بود.
به نظر من همه‌گی، به زندگی و خط‌های سرخ‌ زندگی تعهدی داریم. پای گذاشتن و عبور از خط‌های سرخ‌ مان یعنی شکست و قدم گذاشتن در مسیر، خط‌های سرخ‌؛ یعنی موفقیت و این موفقیت «فرهاد بودن» را می‌طلبد.
حال با این تفسیر می‌روم، سراغ جامعه تا ببینم مؤلفه‌ی «فرهاد شدن/ فرهاد ماندن» در میان ما چه جایگاهی دارد و از فرد شماره اول که نامزد «فرهاد شدن/ فرهاد ماندن» است، بهتر است، شروع کنیم.
تا یادم نرفته است، با نام گذاشتن خط سرخی به نام «فرهاد» به دنبال تفکیک جنسیتی جامعه یا نام‌گذاری خط سرخ جنسیتی نیستم؛ پس جای تفسیری باقی نمی‌ماند. من آدم سیاسی نیستم و این تریبون متعلق به هیچ آدرس و نشانه‌ی خاصی نیست؛ تنها متعلق به افرادی ا‌ست که تا حال خود را پنهان می‌کردند؛ چون ترس داشتند؛ اما امروز وقتی خود مان اشتباهات مان را پذیرفته ایم، نمی‌ترسیم. اگر لازم باشد این گونه خود را معرفی می‌کنیم که « من یک معتاد استم.» ما آموختیم که در این مسیر قدم اول مان برای «فرهاد بودن» همین است؛ همین که بپذیریم، اعتمادبه‌نفس بیش از حد، ما را دچار بی‌باوری دیگران نسبت به خود مان کرد.
معتاد برای فرهاد بودن باید (عاجز بودن) خود را بپذیرد. «عجز» به معنای شکست نیست؛ پذیرفتن «عجز» قدم اول موفقیت است.
پس معتادان نسخه‌ی خوبی برای (فرهاد بودن) در اختیار دارند. من هم ناخودآگاه به این فکر افتادم که چرا نیایم و این نسخه‌ی خوب را با جامعه به اشتراک نگذارم.
به هر حال اگر تا امروز نتوانستیم و یا نخواستیم که با سیاست کاری برای معتادان انجام دهیم تا جامعه بیشتر صدمه نبیند؛ اما امروز این معتادان به نظر شخصی من، توانایی این را دارند که با نسخه‌ی در دست داشته‌ی خود، سیاسیون را راهنمایی، نقد و یا هر چیزی که دل ‌تان خواست، نام بگذارید، به (فرهاد بودن) شان کمک کنند.
پس در این صورت معتادان حق دارند سیاسیون را نقد کنند. من یک معتادم و به نمایندگی از خودم حرف می‌زنم و خط سرخ من حالا زندگی پاک برای همه معتادان چیزی جز (فرهاد بودن) نیست؛ اما شماری هم هستند در این جامعه که خط سرخ ‌شان لذت‌جویی ابدی معتادان از (لب‌های شیرین) است. پس گفتنی‌هایی دارم برای نشانی‌ها و افراد مشخصی در جامعه که تا حالا ناگفتنی مانده بود.
نشانی اول این ناگفته‌ها که باید برایش حتما گفته شود، یک مکان، یک نهاد، یک اسم، یک فرد، یک قدرت است که هویت و شخصیت سیاسی دارد و جامعه به او نگرشی فرهادگونه دارد و انتظار همگی همین است؛ نه فقط من.
پس کمی خصوصی‌تر برایش می‌نویسم. شما چه فکر می‌کنید؟ یک معتاد برای کدام آدرس یا فرد در جامعه می‌تواند، بنویسد و از خط‌های سرخ‌ زندگی‌اش حرف بزند که برای طرف مقابلش هم مهم باشد. یا این که خودش را در برابر زندگی و خط‌های سرخ‌ یک معتاد، متعهد و مسؤول بداند. اصلا کسی را می‌شود در جامعه‌ی افغانستان پیدا کرد که به معتاد فکر کند و برایش زندگی او چیزی داشته باشد که توجهش را جلب کند.
من که انتخابم را کردم و برای او و به آدرس او خواهم نوشت.
شاید اگر نوشته ام را خواند، حتما واکنشی نشان بدهد از خودش و اگر خبری هم نشد، باید ناراحت و دلخور نشوم. حتما مشاوران زیادی دارد که در مورد خط‌های سرخ‌ جامعه‌ی افغانستان، بی‌شمار مشوره‌های کاغذپیچ شده برایش دارند.
در شماره‌ی بعد، همین جا خواهید خواند که در ادامه یک معتاد از کدام خط‌های سرخ‌ و به آدرس چه کسی می‌نویسد.
ادامه دارد …