چندی پیش امرالله صالح، معاون اول ریاستجمهوری، گفته بود، طالبان داعشی در پیام کتبی هشدار دادهاند که اگر فردی از زندانیانشان اعدام شد، کابل را به مسلخ شیعیان تبدیل خواهند کرد و افراد ربودهشده را سر خواهند برید.
دیروز، برعلاوهی یادآوری از ناامنیهای افغانستان، او دوباره از اعدام افراد طالبان سخن گفت: «یکی از راهحلهای اساسی، اعدام شماری از بازداشتشدگان است. آنها باید اعدام شوند تا درس عبرتی برای متباقی آنها باشد».
در کنار اینکه سخنان آقای صالح در مورد اعدام طالبان، میتواند هشدار باشد، قوهی تحریک آنان به اعلام دشمنی با شیعههای افغانستان هم است. جنگ افغانستان تا پیش از ظهور داعش در افغانستان و بعدها، حملههای هدفمند طالبان به مناطق شیعهنشین و گروگانگیریها، چندان جلوهی مذهبی نداشت.
اگر امروز، هشدار طالبان به شیعهها است، دلیلی ندارد جز رویکرد تازهای که سیاستهای پاکستان آن را شکل داده است. پاکستانیها، رقیب تازهای برعلاوهی هند یافتهاند و آن ایران است. ایران که کشوری در دست شیعهها است، نفوذ زیادی در افغانستان و در بین شیعههای کشور دارد.
بر اساس همین نفوذ، ایران توانسته است بازی خودش را در افغانستان و علیه قدرتهای رقیبش آغاز کند؛ اکنون، حکومت افغانستان با نزدیک شدن به این کشور، سعی دارد بسیاری از سیاستمداران پرطرفدار شیعه را با خود متحد کند.
اتحاد حکومت و شیعهها، دست ایران را بازتر میکند زیرا میتواند با اطمینان کامل و حمایت مذهبی در افغانستان فعال باشد.
چنانچه دیده شده، شیعههای افغانستان بهدور از اختلافهای قومی و سیاسی، گردهم آمده و میخواهند جبهه مشخصی را علیه کسانی که با آنان اعلان دشمنی کردهاند، تشکیل بدهند.
سرور دانش، معاون دوم ریاستجمهوری، گفته است که در شرایط کنونی، هماهنگی مردم و نهادهای سیاسی جامعهی هزاره و اهل تشیع زیر یک چتر کلان سیاسی، برای پیگیری مطالبات جمعی و مشترک آنها در راستای حمایت از صلح عادلانه، ضرورت است.
با گردهم آمدن سیاستمداران شیعه در کشور، نهتنها میتوان به حساس شدن گفتوگوهای صلح پی برد که همچنان، میتوان فهمید که جنگ طالبان و هشدارشان به شیعههای افغانستان، جدی بوده است.
با اینهمه، سهمی که آقای صالح در این بازیها داشته است، بیشتر از همه بود؛ آقای صالح با قاصدی بین طالبان و مردم، خواست روشن کند که اکنون، جنگ مذهبی بیشتر از همه در افغانستان نقش دارد.
تذکر به این وجه از جنگ، زمانی اهمیت پیدا میکند که ایران و وزیر خارجه آن کشور، پیشنهاد استفاده از فاطمیون را به حکومت داده است. اگر میلی به استفاده از این گروه در افغانستان وجود داشته باشد، لازم است تا زمینهسازیهایی هم صورت بگیرد.
هیچ زمینهای بهتر از انگشت گذاشتن به دشمنی طالبان با شیعهها، نمیتواند باشد؛ آقای صالح نهتنها قاصد پیام دشمنی طالبان با شیعههای کشور بود بلکه همزمان با چنین کاری، او توانست موضعگیریهایی را در میان سیاستمداران شیعه خلق کند. این موضع، میتواند کار را بهجایی برساند که حضور فاطمیون را در افغانستان، دلیل بدهد.
شکی نیست که اگر این گروه دستساز ایران در افغانستان حضور یابد، تقصیرش به گردن سیاستمداران هممذهب آن، میافتد. پس جنگی که قرار است شاید نام جنگ داخلی را به خود بگیرد، با دشمنی طالبان و شیعهها آغاز میشود.
حکومت هم برای اینکه نیروی سیاسی قویای را با خود داشته باشد، از بسیاری از رابطههای امنیتی بین سیاستمداران نزدیک به ایران چشمپوشی خواهد کرد. درنهایت، نقشهی حکومت و ایران، طوری اعمال میشود که در سایهی جنگ مذهبی بتواند طالبان را محکوم به نقض حقوق اقلیتهای قومی و مذهبی کند. با این کار، هم گفتوگوهای صلح موردانتقاد قرار میگیرد و هم امضای توافقنامه با طالبان با هر گروهی -مثلاً طرفداران حکومت موقت- یک معاملهی ننگین بهشمار رفته و هر دو طرف توافق را محکوم به دشمنی با بخشی از مردم افغانستان میکند. ترس از این اتهام و بهوجود آمدن دشمنی احتمالی، بقیهی سیاستمداران کشور را از اقوام دیگر، محتاط ساخته و شاید بتواند از بیپرواییهای سیاسی بر حذر دارد.