آینده‌ی سیاه کودکان

صبح کابل
آینده‌ی سیاه کودکان

در روزهای گذشته، ویدیویی در انترنت دست به دست شد که نشان می‌داد، چند جوان ایرانی، برای تفریخ و از سر تمسخر، کودکی حدودا هشت‌ساله‌ای را به سطل زباله می‌اندازند. بسیاری کاربران، حتا برخی سایت‌های رسمی، مثل کودک‌نیوز در واکنش به این رویداد وحشتناک، نوشتند که این کودک افغان بوده است. تصویر دردآوری که روح انسان‌های خوب را ویران کرد. تفاوتی هم نداشت که آن کودک افغان بود یا نه؟ مهم آن است که فقر فرهنگی، تربیتی، مالی و ظلم بزرگی در آن وجود داشت. مهم آن است که زمینه‌ی بدل شدن هر کودک افغان به کودک کار و خیابانی وجود دارد. مهم آن است که گوش کسی به صدای شکسته شدن تاروپود زندگی و جامعه‌ی انسانی و افغانی بدهکار نیست. مهم این نیست که کودک داخل سطل افغان است یا نیست، بل سرنوشت و آینده‌ی کودکان این سرزمین مهم است؛ کودکانی که رسوایی تجاوز جنسی و پیشنهاد رابطه‌ی جنسی در برابر کامیابی و نمره در مکتب‌های مان شهره‌ی آفاق و سرخط خبرهای جهان شده است. کودکانی که در معرض انواع خشونت‌ها استند. خشونت جنسی، خشونت اجتماعی و محیطی، خشونت اقتصادی و مالی و خشونت روانی و ذهنی. کودکانی که هر لحظه ممکن است در یک حادثه، انفجار، در یک دزدی مسلحانه، در یک کوچه‌ی خلوت و در هر کجا، حامی خود را از دست بدهند و تمام عمر، کودکی خود را در خیابان و با دود کردن اسپند بگذرانند.
در جامعه‌ای که هر روز بر کودکان یتیمش اضافه و زمام‌دارانش به جای اندیشیدن برای فردای کودکان، تمام هم و غم ‌شان در دفع توطئه و یا شکست دادن رقیب داخلی سپری می‌شود، رفتن به داخل سطل زباله می‌تواند بخش خوب سرنوشت کودکان باشد.
رفتن داخل سطل زباله برای تفریح دیگران، در مقایسه با مصیبت‌ها و ماجراهایی که کودکان و جوانان افغان در ایران، ترکیه، یونان، در تمام کشورهای اروپایی، اندونیزیا، مسیر استرالیا و … تحمل می‌کنند، به مراتب انسانی‌تر و خوب‌تر است.
کودکان بسیاری در این سرزمین به جای کودکی، بازی و شادی؛ مجبور به انجام کارهای سخت و اندیشیدن به خون و مرگ اند. کودکانی که وقتی با خوش‌شانسی از میان دود و آتش عبور کرده و به کشورهای هم‌سایه می‌رسند، از ابتدایی‌ترین حق ‌شان که زندگی و تحصیل است نیز محروم می‌شوند. کودکانی که فقر شان، گرسنگی شان، بدبختی و حرام شدن کودکی شان برای دیگران خنده‌دار است.
به نظر می‌رسد، انداختن کودک فقیر به درون سطل آشغال، در ولایت البرز ایران اتفاق افتاده است. چنان‌چه گفتم کودک افغان باشد یا نباشد، نمی‌تواند افتضاح اخلاق و خردشدن انسانیت را انکار کرد. کودکان افغان و مردم ما خاطرات این‌چنینی زیاد دارند. چندی پیش یک کارمند شهرداری آبدان ولایت بوشهر ایران نیز یک کودک خردسال افغان را روبه‌روی کمره، لت‌وکوب کرده بود. کودکانی که پیشتر حیثیت و ارزش انسانی شان با لوله‌ی تفنگ و در کشور خود شان قربانی شده است. چه گله و شکایت از مردمان دیگر که با ما و کودکان مان چنان کنند.
بیش از آن که در بیرون به دنبال معیار سنجش و احترام کودکان مان باشیم، دلیل آن را باید در داخل جست‌وجو کنیم. وقتی در این جغرافیا نیز انسانیت مرده باشد و آشنا به فکر فردای کودکان این سرزمین نباشد، نباید از بیگانه انتظار لطف و مهربانی داشت. نباید از کوسه‌های اقیانوس‌ها گله‌مند بود که چرا بدن جوانان ما را تکه تکه می‌کنند؛ بل باید از کسانی که زمینه‌ی بدبختی و ویرانی این سرزمین را فراهم کرده اند، شکایت کرد. از کسانی که به جای اندیشیدن به منافع ملی، غرق در فساد و قوم‌پرستی اند. وقتی هیچ پروسه و پروژه‌ای بدون فساد و جنجال نیست، هیچ جایی امن و مصؤون برای مردم و کودکان نیست، واضح است که ارزش انسان افغانی در تمام ابعاد زیر سؤال رفته و در دنیای مهاجرت، کسی به آن‌ها احترام نخواهد گذاشت. وقتی هیچ برنامه‌ای برای آبادانی و ساختن نداریم، آینده بدتر از امروز خواهد بود.