طالب برای جنگ ساخته شده نه صلح!

صبح کابل
طالب برای جنگ ساخته شده نه صلح!

جنگ، به بن‌بست نظامی و صلح به بن‌بست سیاسی خورده است؛ نه طالبان منطق کنارآمدن دارند و نه منطقی که با طالبان کنار بیاید، می‌تواند از امروز و آینده‌ی افغانستان نمایندگی کند. طالبان، دچار این توهم اند که با شورش از روستا به شهر، می‌توانند برای شهرها با ساختارهای پیچیده‌ی مدرن نسخه بپیچند؛ توهمی که سال‌ها دامن‌گیر گروه‌های مختلف در افغانستان بوده است.

سه دهه پیش، گروه‌های جهادی‌ای که از روستاهای افغانستان به مدیریت استخباراتی پاکستان و سلاح امریکایی، مقابل نظام کمونیسی در افغانستان برخاستند و آن را زمین‌گیر کردند، پس از فتح کابل که دیگر طرفی برای جنگ نمانده بود، با خود فکر کردند که خب حالا چه؟! برای پاسخ به این پرسش، راه دیگری نداشتند؛ جز ادامه‌ی جنگ؛ چون تصوری از حکومت‌داری و مدیریت وضعیت در این گروه‌ها نبود و سرانجام، مجبور شدند برای ادامه‌ی جنگ، به سروصورت هم‌دیگر بکوبند و کابل را تبدیل به میدان خون‌وگلوله کنند. آن قدر جنگیدند تا طالب از راه رسید و تنها برگ برنده‌ی طالب، رهبری واحد این گروه بود که توانست با زور شلاق و گلوله و ریسمان، چند سالی را بر مردم حکومت براند و سرانجام این گروه نیز، چوب حماقت خود را در هم‌کاری به حمله‌ی ۱۱ سپتمبر خورد و امریکا را وارد افغانستان کرد.

طی دو دهه، به کمک بیش‌تر از ۵۰ کشور جهان، تلاش شد زیرساخت‌هایی از دولت‌داری و برنامه‌سازی اداری و عملیاتی شکل بگیرد. در این دو دهه، دوباره‌ گروه متواری طالب سر کشید و تلاش کرد که دوباره به قدرت برسد. امروز که دو دهه از آن گذشته، خاک افغانستان بین دولت و طالب تقسیم شده است. شاید، طالب جغرافیای بیش‌تر با نیروی بومی جنگی در اختیار داشته باشد؛ اما این طرف، دولت، نقاط مرکزی با امکانات نظامی بیش‌تر زمینی و هوایی را در اختیار دارد که عملا جنگ را بدون بردوباخت، تبدیل به بن‌بست حل‌نشدنی کرده است.

بر فرض، اگر طالب بتواند از طریق نظامی به موفقیت برسد، فقط توانسته است به گونه‌ی مؤقت در جنگ پیروز شود. آن چه پیروزی واقعی را تعریف می‌کند، بعد از جنگ و نظامی‌گری است که طالبان به دلیل نداشتن برنامه، نمی‌توانند در آن وضعیت دوام بیاورند. با این که سالانه میلیاردها دالر از کشورهای مختلف برای تقویت نظامی، سیاسی و اجتماعی افغانستان به مصرف می‌رسد، بیش‌تر از هفتاد درصد مردم زیر خط فقر زندگی می‌کنند. در چنین وضعیتی حتا اگر دولت میدان را به طالبان خالی کند، هویت دولت‌داری طالبانی، نمی‌تواند ارتباطش را با جهان حفظ کند و در صورت عدم رسیدگی به مردم نیازمند و آسیب‌دیده، قبر طالب و اندیشه‌ی طالبانی نیز کنده است.

طالب، با پیش‌روی در مناطق روستایی، دچار این توهم شده که می‌تواند وارد شهرها شود و مردمی را که دو دهه شد اندکی نفس راحت کشیده اند، برده و فرمان‌بردار خود کند. ایستادگی مردم در شهرها و تلفاتی که در ماه‌های اخیر به این گروه وارد شد، این را برای طالب روشن کرد که اگر به صلح تن ندهد، راه به جایی نخواهد برد. مصاحبه‌ی اخیر یکی از نمایندگان و سخن‌گویان طالبان در یکی از رسانه‌های خارجی، بیان‌گر این بن‌بست نظامی بود. عباس‌ استانکزی، عضو هیئت این گروه، در این مصاحبه گفته بود که به حقوق زنان، آزادی‌های سیاسی-مدنی و دیگر دست‌آوردهای امروزی مطابق با قوانین اسلامی پابند است و علاقه‌ای به تسخیر شهرها از راه نظامی ندارد.

حالا، نوبت به دولت رسیده که کارت خودش را رو کند. اگر دولت نتواند از این فرصت، استفاده‌ی لازم را ببرد، بدون شک، افغانستان دچار یک جنگ بدون راه حل و دوام‌دار خواهد بود. دولت که پشتوانه‌ی نظامی و سیاسی ده‌ها کشور را با خود دارد، می‌تواند با تشویق کشورها علیه طالبان، وضعیت را برای این گروه دشوار کند. اگر طالب به اثر فشارهای بیرونی وادار به نشستن پای میز مذاکره نشود، این گروه با این که از جنگ ممکن خسته شده باشد؛ اما تن به صلح نمی‌دهد. جامعه‌ی جهانی و کشورهای هم‌کار با افغانستان که طالبان نیر در برخی از این کشورها دعوت شده اند، باید مسئله‌ی تروریزم در منطقه‌ را جدی گرفته و ادامه‌ی صحبت و گفت‌وگو با این گروه را، مشروط به پذیرش دست‌آوردهای دو دهه‌ی اخیر بداند.

فیصله‌ی چند روز پیش نشست سران چندین کشور اروپایی و امریکایی در ایتالیا و تأکید دیروز دیبرا لاینز، نماینده‌ی ویژه‌ی سازمان ملل متحد در افغانستان بر کاهش خشونت، بیان‌گر انزجار جهانی از قوانین طالبانی است که جنایت‌های اخیر این گروه در مناطق زیر کنترل آن، انزجار موجود را افزایش داده است. فرصتی برای دولت مساعد شده تا از یک طرف پیش‌روی نظامی را افزایش دهد و از سوی دیگر، فشارهای جهانی بر این گروه را افزایش دهد تا تن به این صلح ننگینی که در آن فقط طالبان دیده شود، ندهند.