بی ‌‌تفاوتی جامعه، مساوی با فاجعه است

صبح کابل
بی ‌‌تفاوتی جامعه، مساوی با فاجعه است

نویسنده: بهزاد برمک

ایراد به کارنامه‌های پنج ساله‌ی رهبران حکومت وحدت ملی، مسأله‌ای کوچکی نیست و نمی‌توان به راحتی آن را نادیده گرفت؛ زیرا مردمی که حافظه‌ی تاریخی دارد، گذشته‌ی خود را می‌داند و غرور ملی در آن مجال و امکان رشد و پرورش می‌یابد. افراد چنین کشور به صورت طبیعی قادر به شناخت دوست و دشمن بین‌المللی، ملی و منطقوی خود شده و می‌‌توانند بر اعماق زوایای تاریک جامعه‌ی خود، فرو روند و تصویر روشنی از آینده داشته باشند.

در روزهای پیش مراسم تحلیف دو رییس‌جمهور در یک کشور نشان داد که تحولی در افغانستان اتفاق افتاده است. آن رویداد تاریخی که گویا روز به روز گسترش هم می‌یابد، به چند عامل بسته‌گی دارد:

ابزاری شدن  باورها    

ارزش‌های عقیدتی برای ما ارزش‌مند است؛ اما کدام قرائت‌ها؟ قرائت داعش؟ افکار تندروانه و افراطی؟ یا اسلام؟

جهل سیستماتیک مردم

تا جهل باشد این مشکلات ادامه خواهد داشت. جامعه‌ای تاریک هر روز قربانی می‌شود، قربانی می‌دهد و بر قربانی‌های خویش، اشک تمساح می ریزد. این ماهیت ظلمت است که بهترین ابزار برای کسانی است که می‌توانند و می‌دانند که چه گونه از آن بهره ببرند. در یک کلام، جهل‌ـ ریشه‌ی چالش‌های مردم کشور ما است که در مناسبات منحط فیودالی و ساختارهای قومی‌ـ قبیلوی، عمق فاجعه را بر ملا می‌کند.

سال‌ها جنگ و ادامه‌ی ناامنی

جنگ و ناآرامی تأثیر زیادی بر روحیه و رفتار مردم دارد. فرزند جنگ نمی‌تواند یک انسان ایده‌آل باشد و با مسایل مختلف، برخورد طبیعی داشته باشد. او دندان تیزی برای بُریدن دارد، آماده است بُکــُـشد و یا کشته شود. دستش برای ماشه آماده است که شلیک کند و برای وی مهم نیست که چه کسی نابود می شود، هر اتفاقی که بیفتد، هدف او تأمین شده است.

یکی از عوامل شاخص خشونت، دولت است

دولتی که فاسد ترین دولت جهان خوانده شده است. چنین دولتی نمی‌تواند آرامش را در روح و روان مردم حاکم کند. این دولت نوید بحران را می‌دهد و رفتارهای متناقض دولت به راحتی در جامعه منتشر می‌شود و به مشکلات اجتماعی دامن می‌زند. در این موارد اگر خشم مردم برانگیخته شود، تر و خشک را سوزانده و جامعه را به لبه‌ی پرتگاه می‌برد.

انتظار مردم این است که همدیگرپذیری، صلح همگانی و همبسته‌گی ملی بیش از هر وقت دیگر جان بگیرد، قانون حاکم شود، آژیر جنگ، بوی دود و آتش فروکش، دل‌های بی‌کینه‌ی مردم ما صیقل، تبعیض و حس تفوق‌طلبی محو شود.

فردای ما در ابهام گم است

هیچ کسی از فردای کشور آگاه نیست. افق انتظار در افغانستان به حدی محدود است که حتا فردا را پیش‌ بینی‌ ناپذیر می‌‌سازد. هیچ شهروند افغانستان، خود را حاکم بر سرنوشت خویش احساس نمی‌کند. بدترین حالت ممکن برای هر دولت- ملت این است که ملت آن، خویشتن‌ شان را در آیینه‌ی‌‌ مملکت خودش نبینند. زمانی که ملت به این نتیجه رسید که نه رای و نه حرکتش و نه عزم و اراده‌‌ آنان در تعیین سرنوشت‌‌ شان نقش دارد، طبیعی است که خود را به دست قضا و قدر می‌‌سپارند. دقیقاً به همین دلیل است که مردم نسبت به آینده‌ی‌‌ خود و تعیین سرنوشت‌ شان بی‌‌تفاوت شده‌‌ اند. البته، این طبیعی است. نه تنها نظام فعلی؛ بلکه تمام حکومت‌‌های افغانستان برمبنای مناسبات بیرونی بر مردم حکم رانده‌‌ اند. مردم همواره منتظر هستند تا بازیگران بین‌‌المللی، چه تصمیمی برای آنان می‌‌‌گیرند.

تاریخ حاصل اصطکاک است

هر تقاطع، یک افق تاریخی را به یک افق دیگر وصل می‌کند و تا زمانی که از دل مناسبات اجتماعی افغانستان، یک نیروی قدرت‌مند اجتماعی ملی و دموکراسی‌‌‌خواه ظهور نکند، نمی‌‌توان و نباید به روند جاری دل خوش کرد. روند جاری، افغانستان را تنها به تباهی سوق می‌دهد.