جايگاه صلح در شرايط بحران و بی‌اعتمادی

صبح کابل
جايگاه صلح در شرايط بحران و بی‌اعتمادی

نویسنده: احمد سعیدی

افغانستان در بحران عميق بی‌اعتمادی فرو رفته است. در اين‌جا در طول سال‌های متمادی؛ بیشتر کلان‌های اقوام، اربابان، ملکان، رهبران، وکیل‌ها، وزيران، صدراعظم‌ها، اميران، شاهان و رؤسای جمهور و هم‌چنان احزاب، سازمان‌ها و تنظیم‌های سياسی به‌خاطر اهداف شخصی و حفظ قدرت سياسی و اقتصادی‌شان با استفاده از نام قوم، منطقه، مذهب و مليت بالای مردم بيچاره‌ی اين سرزمين تجارت سياسی کرده‌اند.
این گروه‌ها، به مردم دروغ گفته‌اند، احساسات‌شان را برانگیخته‌اند، آن‌ها را در نفاق‌ها و جنگ‌های ذات‌البينی سپر ساخته‌اند و درنتیجه در غياب مردم؛ به نام برآورده ساختن خواست‌های مردم؛ به نام دفاع از مردم و به نام آرای مردم و به‌وسیله‌ی تلفات و خسارات همين مردم، جایگاه خود، اعضای خانواده‌شان را در برابر هر نوع تهديدات و خطرات، تحکيم و محافظت کرده‌اند.
در حال حاضر همين اشخاص و همين نهادها بيشتر از همه، سنگ اصطلاحات پرآب‌وتاب صلح را به نام «صلح سرتاسری و صلح برای حفظ دست‌آوردها» به سينه می‌کوبند.
در واقعيت امر در این‌جا هرکسی از صلح، با در نظرداشت حفظ منافع شخصی‌اش، تعبير خودش را دارد. مثلاً؛ گروه طالبان می‌خواهد زير نام صلح، با تقویت جبهه‌ی ضد نظام کنونی، نظام امارتی را با اندکی تغيير نام به قدرت برسانند.
آقای اشرف غنی و ارگ می‌خواهد زير نام صلح، با تقويت جبهه‌ی ضد طالب، پنج سال حاکميت خود را بر مردم تحميل و تداوم بخشد.
متأسفانه، افغانستان کنونی هم‌چون تنور داغی است که هرکس چه خود و چه بيگانه، نانش را در آن می‌پزد. در چنين حالتی بسيار واضح است که اشخاص، سازمان‌ها و نهادهای مخالف صلح، زير نام صلح، منفعت‌شان را در تداوم جنگ ببینند؛ چون بار فشار تلفات و آسيب جنگ، مرگ و کشتار، تشديد فقر و دربه‌دری، افزايش یافته و بدبختی‌ها را مردم به دوش خواهد کشید.
اگر در این شرايط حساس، يک جبهه‌ی سومی متشکل از انسان‌های با درد، صادق، متعهد و باتجربه به‌خاطر ختم کشتار مردم بی‌دفاع و بی‌گناه، در راستای ختم جنگ و تأمين صلح در کشور، کمر همت بسته و بخواهد با استفاده از فرصت ايجاد شده، برنامه‌ی صلح را از سرگردانی رهایی بخشد، بازهم در اقلیت قرار خواهد گرفت؛ زيرا مشکل بحران عمیق بی‌اعتمادی در این کشور چنان فراگير شده که ديگر مردم رنجديده‌ی آن به هیچ شخص و نهادی اعتماد نمی‌کنند.
از طرف دیگر، برای اين جبهه‌ی سوم تازه ايجادشده، فرصتی برای اثبات حقیقت خدمت‌گزاری و نجات‌بخشی وطن وجود ندارد. چون در این کشور همان طوري که قبلاً تذکر يافت، سال‌های سال و تا هنوز، هر حزب و هر سازمانش بدون حضور و نقش مردم در تصمیم‌گیری‌ها و رخدادهای بزرگ ملی، همیشه با شعارهای میان‌تهی دفاع از تصمیم و آرای مردم، اشک تمساح ریخته و زمینه‌های رشد بدبختی و آوارگی، مهاجرت، بی‌خانمانی، خسارت، مرگ و کشتار را برای‌شان ارمغان آورده‌ است.
اين يک حقيقت مسلم است که موضوع تأمين صلح و ختم جنگ در این کشور با دروغ، با شعارهای عوام‌فریبانه، با تدوير جلسات رياکارانه، با سوءاستفاده از بیت‌المال و با به راه انداختن توطئه‌های آشکار و نهان ضد صلح چه در داخل و چه در خارج کشور به‌جز از خاک زدن در چشم مردم وطن، چيزی ديگری نيست.
از نظر بنده در چنين وضعيتی، غرض مهار ساختن مخالفان پروسه صلح و به‌خاطر به ثمر رساندن آرمان مقدس صلح برای ختم کامل جنگ و جلوگيری از خونريزی در کشور؛ به يک نهاد سوم بی‌طرف در جنگ‌، متعهد و صادق به آرمان صلح و مورد قبول هر دو طرف جنگ-جمهوريت و امارت-با داشتن صلاحيت عام و تام در فیصله‌ها، نياز جدی ديده می‌شود.
هرگاه شورای عالی مصالحه ملی، به‌راستی در دفاع از آرمان صلح قرار داشته باشد، ايجاد چنين نهاد و حمايت کامل از آن، مسئوليت اين شورا پنداشته می‌شود.