گفت‌وگو‌های بین‌الافغانی؛ خوش‌بینی و بدبینی‌ها

صبح کابل
گفت‌وگو‌های بین‌الافغانی؛ خوش‌بینی و بدبینی‌ها

نویسنده: سیدآرش شهیدی

راه‌اندازی جنگ، ‌آسان‌تر از برقراری صلح است. اگرچه توافق صلح امریکا و طالبان، یک قدمِ به یاد‌ماندنی است؛ ولی انتظار این که همه ‌چیز به‌ آرامی پیش برود، نامعقول است؛ زیرا صلح محصولی نیست که با یک یا دو توافق به دست آید. صلح پروسه‌ای است که طرفین متخاصم متعهد می‌شوند تا همان توان و زمانی را که صرف جنگیدن می‌کنند، به همان اندازه و حتا بیش‌تر از آن را صرف برقراری صلح کنند.
طالبان و ایالات متحده‌ی امریکا از ۲۰۱۸ به این‌طرف، توان خود را صرف دست‌یابی به توافق نمودند و سرانجام به تعهداتی در دوحه دست ‌یافتند. خروج نیروهای امریکایی، عدم استفاده از خاک افغانستان علیه امنیت ایالات متحده‌ی امریکا، تعهد از سوی طالبان برای قطع رابطه با گروه‌های تروریستی و اعلام آتش‌بس برای پیش‌شرط آغاز گفت‌وگو‌های صلح بین طالبان و حکومت افغانستان، مواردی است که طرفین در فاز اول گفت‌وگو‌ها، بر آن متعهد شدند. در فاز دوم، طالبان مکلف به آغاز مذاکرات مستقیم با حکومت افغانستان شده اند.
این فاز از اهمیت بالایی برخوردار است؛ لذا در این فاز از گفت‌وگو‌ها، سرنوشت افغان‌ها به دستان طالبان و بازیگران داخلی واگذار شده است و می‌توان گفت که آینده‌‌ی افغان‌ها در گرو این مذاکرات است. امید‌های زیادی به این گفت‌وگو‌ها بسته شده است؛ ولی حاصل این گفت‌وگو‌ها در صورتی می‌تواند پرثمر باشد که نتایج آن مقبول و مطلوب تمامیِ جناه‌ها باشد؛ ولی اگر این مذاکرات با غفلت و ندانم‌کاری آغاز شود، خطرات و پی‌آمد‌های آن متوجه شهروندان است. سؤالی که اینجا به ذهن می‌رسد این است که گفت‌وگو‌های بین‌الافغانی، که در آستانه‌ی شروع آن هستیم، با چه فرملی حداکثرِ موفقیت را حاصل می‌کند؟ سناریوهای احتمالی گفت‌وگو‌های بین‌الافغانی چیست؟ و کدام یک از سناریو‌ها خطرناک‌ترین پی‌آمد را خواهد داشت؟ در سطور پیش رو با ترسیم سه سناریوی احتمالی، به این پرسش پاسخ داده ‌می‌شود.
سناریوهای احتمالی
‌اول: نه جنگ گسترده در میان است و نه صلح. در این سناریو، هیأت نسبتاً منسجم از سوی حکومت روانه‌‌ی مذاکرات می‌شود؛ ولی در اثر اختلافات اندک، مذاکرات با موانعی برخورد می‌کند و به کندی به پیش می‌رود؛ خشونت طالبان ادامه می‌یابد؛ ولی قدرت‌شان مستحکم‌تر می‌شود، سطح این خشونت‌ها به حدی نخواهد بود تا نگرانیِ جامعه‌ی جهانی را برانگیزد. با کم‌رنگ شدن نقش ایالات متحده و ناتو، جنگ افغانستان حالت بین‌المللی را از دست داده، به جنگ منطقه‌ای تنزل یافته و در نتیجه، کشورهای چین، روسیه، پاکستان و ایران نقش بیشتری در افغانستان ایفا خواهند‌ کرد.
دوم: گرداننده‌ی اصلی این سناریو، حکومت افغانستان است. در قالب این سناریو، حکومت افغانستان هیأت همه شمول و مؤثر را، طوری که مقبول تمامیِ جناح‌ها و طیف‌های مختلف جامعه باشد، شکل داده و از آدرس واحد، با طرف مقابل گفت‌وگو می‌کند. چتر واحد و انسجام درونی برای مذاکرات، امکان دفاع از خطوط سرخ مردم افغانستان را فراهم می‌سازد؛ جمهوریت نظام و حقوق اساسی شهروندان حفظ می‌شود، ساختار امنیتی-دفاعی انسجام خود را حفظ و با روحیه‌ی بالا، مانع از فروپاشی نظام می‌شود و با جلب رضایت‌مندی تمامی جناح‌ها، از جمله طالبان، زمینه‌ی بی‌ثباتی بسیار کم‌ رنگ می شود.
سوم: این سناریو با محوریت طالبان آغاز می‌شود. شخصیت‌ها، نمایندگان اقوام-که غالباً اپوزیسون دولت تصویر می‌شوند و دیگر جریان‌ها به صورت پراکنده، منفرد و نامنسجم وارد مذاکره با طالبان می‌شوند؛ مشروعیت حکومت زیر سؤال رفته و طالبان به عنوان فاتح و یگانه جریان مقتدر و منسجم به شمار خواهند رفت. این سناریو مطلوب طالبان است.
خطرناک‌ترین پی‌آمد
سناریوی سوم خطرناک‌ترین پی‌آمد را به همراه دارد. در این سناریو، با دور زدن حکومت فعلی از سوی مذاکره‌کنندگان قومی، مشروعیت‌ نظام در سرآشیبی زوال قرار خواهد گرفت و ادعای طالبان بر دست‌نشانده بودن حکومت به کرسی می‌نشیند. مذاکره‌کنندگان قومی و جریان‌های مختلف، فاقد انسجام ظاهر می‌شوند، دید واحد و ‌برنامه‌ی مدون نخواهند داشت (گفت‌وگوهای مسکو) و نیز، پشتوانه و ابزاری برای چانه‌زدن در مذاکرات را ندارند، لذا طرف اصلی جنگ به شمار نمی‌روند.
طالبان در طول مذاکره با ایالات متحده از تبحر و تجربه‌ی فراوانِ چانه‌زنی و فن مذاکره برخوردار شده‌اند (به کمک دیپلمات‌های پاکستانی) حال آنکه مذاکره‌کنندگان قومی، توانایی و تجربه‌ی کمتر نسبت به طالبان دارند؛ خطر درهم‌شکنی تیمِ مذاکره‌کنندگان قومی نیز وجود دارد؛ طالبان می‌توانند با طرح موضوعات مناقشه‌برانگیز قومی، اتحاد از پیش شکننده‌ی این مذاکره‌کنندگان را به چند تکه‌ی منفرد بدل کند که همین امر، طالبان را به عنوان یگانه نیروی منسجم و دارای برنامه ظاهر خواهد ساخت که آنان‌را از شانس بیشتری برای رهبری افغانستان برخوردار می‌کند؛ خطر بازگشت به امارت اسلامی افزایش می‌یابد و در این صورت، طالبان تفاسیر خود را از قوانین شریعت بالای مردم با جبر، تطبیق نموده، آزادی‌های مدنی و اساسی شهروندان از آنان سلب خواهد شد.
یکی از خطرات مهم این سناریو، بروز جنگ است. در صورت دست‌یابی طالبان به قدرت، این گروه به خون‌خواهی از نیروهای خود، دست به تسویه حسابِ کینه‌های قبلی خواهد زد و در نهایت به سمتی خواهد رفت که دیگران، برای دفاع از خود، مجبور به اقدام‌های خشونت‌بار شوند.
طبیعی است که اگر این سناریو به پیش برده شود، به‌خاطر یک جانبه‌گرایی، خشونت، سلب آزادی‌ها و نفی حقوق اقوام، و اقشار مختلف، کشور بار دیگر شاهد موج جدیدی از ناآرامی‌ها بوده و خطر جنگ‌های داخلی، دوباره شهروندان را تهدید خواهد کرد.
حداکثر موفقیت
در صورتی‌که اختلافات درونی حکومت و تنش‌های انتخاباتی حل شود، سناریوی دوم خطراتِ تمام‌خواهی طالبان را دفع خواهد کرد. حکومت با تشکیل تیم همه‌شمول مذاکره‌کننده، مجری تمامی خواست‌ها و علایق داخلی بوده و با داشتن وحدت، انسجام درونی و پشتیبانی شهروندان و نیرو‌های امنیتی-دفاعی، توانایی بیشتری برای چانه‌زدن و ضامن حفظ خطوط سرخ مردم خواهد بود؛ امکان حفظ اساسات و ساختار نظام، و نیز زمینه‌های معقول و منطقی برای ادغام و فعالیت سیاسی طالبان فراهم می‌شود. در این صورت، نگرانی از شعله‌ور شدن یک جنگ دیگر بسیار کاهش خواهد یافت و در بهترین حالت، زمینه‌ی بروز خشونت‌ها از بین رفته و کشور به سوی تأمین ثبات پایدار خواهد رفت.
لازم به ذکر است که طالبان در مذاکرات آتی، تمامی تلاش خویش را به خرج خواهند داد تا نظام جمهوری را نامشروع جلوه داده و حکومت را در انزوای سیاسی قرار دهد تا زمینه‌های هرچه بیشتر احیای امارت اسلامی را دوباره فراهم سازد. نفاق، تنش‌ و خلاهای موجود در حکومت، طالبان را در امر دست‌رسی به اهداف‌شان یاری می‌دهد و شانس نایل آمدن به اهداف‌شان را بیشتر می‌سازد.