بخش اول
نویسنده: پوهاند دوکتور حبیب پنجشیری
احزاب به مثأبهی نهادهای مدنی، از دوام حاکمیت حکومتهای اقتدارگرا که مخالف رشد و توسعهی آزادیهای مدنی باشند، جلوگیری به عمل میآورند. احزاب با پشتیبانی مردم و ارائهی طرحهای اصولی، در راستای پیشرفت، توسعه و تکامل ظرفیتها، به مثابهی وسیلهی فشار، عدم کارآیی قدرتهای حاکم را به چالش میکشند. احزاب ضمن مطرح ساختن خواستهها و ارادهی مردم، حتا در ایجاد تغییرات سیاستهای کلان کشور و ساختار حاکمیت، نقش تعیین کننده دارند. حیات سیاسی و دوام احزاب در تعاملات، ارتباط مستقیم با کمیت، کیفیت و اثرگذاری آنها بر تحولات جامعه دارد.
نقش احزاب سیاسی، یکی از مؤلفههای بسیار مهم در دموکراسی است. این اهمیت از آنجا ناشی می شود که سیاست در یک جامعه، زمانی شکل میگیرد که قدرت برتر در آن جامعه، پدیدار شود و به بیان دیگر، حاکمیت قانون شرط حیات سیاسی و پیدایش جریانات سیاسی و فکری را بازتاب میدهد. متراکم شدن رأی مردم در چارچوب احزاب سیاسی، خود عامل ثبات و یا تغییر در حاکمیت است. در جوامع امروزی، ایجاد حزب، جنبهی مهمی از «قدرت» را تشکیل میدهد. در چوکات احزاب مقتدر سیاسی، توانمندیها و ظرفیتهای بالقوه به فعالیت بالفعل، مؤجب افزایش اعتبار و صلاحیت تأثیرگذاری آنان بر جریانها و رویدادهای سیاسی کشور میشود.
تحلیل میتودولوژی تئوری احزاب سیاسی در دگرگونیهای جامعه
تحقیق در پیوند به تاریخ در هر مملکت، دشواریهای منحصر به خود را دارد. به ویژه در کشورهایی که برگهای تاریخ آن، پر از فراز و فرودهای فراوان است. پیجویی و ردیابی به اوضاع سیاسی، بدون توجه به پیشینهی تاریخی آن، ممکن نیست.
تاریخ، به ما فـرصت میدهـد که ارزشهای گذشته را بازهم تحلیل و ارزیابی کنیم. در حین بـررسی، فـرصت درک بیشتـر زمـان حال را مییابیـم، تا گـذشته را با آینـده پیـوند دهیـم. مشکلات، مـوانـع، درگیـریها، نارساییهـا، توطئهها و اختلافات را در جایی ارزیابی و ثمرات آن را مـورد تحقیق قرار بدهیم، نتایج را به دست بیـاوریم و از تکـرار خطاها، بپرهیزیم.
حزب سیاسی از کلمهی (Party) در انگلیسی و (Parti) در زبان فرانسوی، برگرفته شده است. از مصدر (Partir) به معنای رفتن و قسمت کردن است که معادل فارسی آن را حزب برگزیدهاند. کاربرد طبقه در ادبیات سیاسی در مقایسه با حزب، تقدم تاریخی دارد. در قرون وسطا (Party) معنای نظامی داشته و به گروهی اطلاق میشده است که برای رفتن به صحنهی نبرد، از دیگران مجزا و راهی جبههی جنگ میشدند.
در اروپا، واژهی حزب از قرن ۱۸ میلادی در ادبیات سیاسی متداول شد؛ چنانچه دیوید هیوم (رسالهی احزاب) را در سال ۱۷۶۰ میلادی، منتشر ساخت. اصطلاح سازمان سیاسی، مقدم بر حزب سیاسی به کار رفته است. همچنان «لیتره»، لغت شناس فرانسوی، حزب سیاسی را اتحاد چندین نفر علیه افرادی دیگر، تعریف میکند که دارای منافع و عقاید متفاوت هستند.
یک حزب در مفهوم عام، گردهمایی پایدار گروهی از مردم است که دارای عقاید مشترک و تشکیلات منظم اند و با پشتیبانی مردم برای به دست آوردن قدرت سیاسی، از راههای قانونی مبارزه میکنند. اجزای احزاب سیاسی اینها است:
توافق نظر معین در بارهی اصول بنیادی حزب سیاسی؛ داشتن تشکیلات منسجم و فلسفهی وجودی کاملاً مشخص؛ تلاش برای دست یافتن به اهداف، از راههای مشخص و مشروع؛ کوشش در راه تعمیم و تأمین منافع ملی، نه منافع محلی و منطقهیی و سازماندهی در جهت اهداف حزبی.
برخی از رهبران سیاسی برای ایجاد حزب، چهار شرط را لازم دانستهاند. وجود تشکیلات پایدار مرکزی؛ وجود شعباتی که با مرکز پیوند داشته باشد؛ حمایت مردمی و در نهایت، کوشش برای دست یافتن به قدرت سیاسی.
تاریخچهی احزاب سیاسی
در نیمهی دوم قرن هژدهم میلادی و با آغاز قرن نوزدهم میلادی، پیشرفتهای تخنیکی با اکتشافات و اختراعات جدید، در عرصههای مختلف در جهان، به وقوع پیوست. در نتیجهی آن، سطح زندگی و دانش بشری ارتقا نموده و ارزشهای جدید در فرهنگ، مناسبات اجتماعی و تغییر نگرش به وجود آمد که این همه تحولات و تغییرات، باعث بروز اختلافات میان پدیدههای نو و کهنه، فقر و غنا، آزادی و استبداد در داخل کشورها و همچنان در سطح جهانی شد.
در طول سدهی ۱۹ میلادی برای مدتها، واژهی Parti با گرایش یا طرز فکر، مترادف بود. گرایشی که اندیشههای یک طبقه یا گروه اجتماعی و شخص را به نمایش میگذاشت. مثلا، حزب کارگر به معنای سازمان کارگری تلقی نمیشد؛ بلکه گرایشی بود برای دفاع از منافع کارگران که سرلوحه یا عنوان احزاب سیاسی، درونمایه و ماهیت آن را معرفی میکرد.
احزاب سیاسی در شرایط معاصر
تاریخ گواهی این مدعاست که احزاب سیاسی، مانند سایر پدیدههای اجتماعی، سیر تحول خود را سپری نموده و همواره در جهت زدودن نارساییهای جامعه، تمرکز داشتهاند.
در شرایط امروزی، بر اثر گسترش حقوق شهروندی و مشارکت همگانی در سرنوشت جامعه، آشنایی با مسایل سیاسی اهمیت فزایندهی پیدا کرده است. شرکت مؤثر در سرنوشت سیاسی جامعه و بهرهمندی از حقوق شهروندی، بدون آشنایی هرچند اندک با گذشته و حال، ممکن نیست. مردم در زمان ما، بیش از هر زمانی دیگر، میخواهند مسایل زندگی خود را بفهمند، با معیارهای عقلی آن را بسنجند، هماهنگ کنند و به پیش روند.
زمینهها و بستر اجتماعی ظهور احزاب سیاسی
مبارزات مردم در غرب، عامل ایجاد بستر طبیعی و منطقی احزاب سیاسی، به شمار میآید. پیدایش دولت_ملت، زمینهساز ظهور احزاب سیاسی شده و احزاب سیاسی، در بطن حکومتهای مردمی شکل گرفته است و حکومتها نیز، بستر مناسب را برای تکامل احزاب سیاسی، به وجود آوردهاند.
نخبگان سیاسی، منشأ هستی احزاب را بسته به توسعهی دموکراسی، شرکت عام مردم در انتخابات و سهیم شدن آنان در مبارزات پارلمانی، میدانند. از دیدگاه آنان، ظهور احزاب سیاسی با شکلگیری گروههای پارلمانی و کمیتههای انتخاباتی، رابطهی متقابل دارند. احزاب سیاسی، مبتنی بر عقلانیت و غریزه در اجتماع، منافع جمعی را بر منافع فردی، ترجیح داده و آنچه اصالت دارد منافع جمعی است.
عنعنهگرایی برگرفته شده از ارزشهای سنتی است. عنعنه یا رسوم و عادات، به معنای انتقال میراث فرهنگی ویژهی گروه خاصی در طی نسلها است. سنت به مفهوم دقیق، اصطلاح بیطرفی است که به طور معمول، برای اشاره به انتقال رژیم شاهی، به کار برده میشود و مقصود این است که وجوه فعالیت و سلیقه، یا اعتماد از یک نسل به نسل بعدی، منتقل شده و به این ترتیب به صورت دایمی، در میآیند.
ادامه دارد…