نویسنده: فریداحمد امیری
افغانستان در مرحلهی دوم تجربهکردن حاکمیت طالبانی قرار گرفته است. طالبان که در پنج سال حکومت اولی، عملکردهای خلاف موازین حقوق بشری ، تندرویی و محدودیتگرایی شان سبب شد تا به جز از کشورهای حامی یعنی؛ پاکستان و عربستان، سایر کشورهای منطقه و جهان امارت طالبان در افغانستان را به رسمیت نشناسد و کشور در انزوای مطلق جهانی قرار گیرد.
حالا پس از بیست سال تحول و ارزش پروری، افغانستان دوباره در همان مسیر برآشفتگی، سراسیمهگی، فروپاشی و عقبماندگی قرار گرفته است. اکنون که مرحلهی دوم حکومت امارت طالبان در افغانستان رویکار آمده است، باآنکه در ایدلوژی و رویکردهای تعصبگرایانه شان تغییری رونما نشده؛ اما طالبان برخلاف دور نخست حکومتداری شان در پی نزدیکی و تعامل با جامعهی جهانی و به دنبال یارگیری در منطقه و جهان سرگردانی میکشد.
بدون شک که تجربهی گذشته و عملکردهای بیستسالهی طالبان، راه رسیدن به هدف را دشوار تر کرده و دنیا نگران است تا پس از به رسمیتشناسی این حکومت، به اشتباه سنگین و پیشبینیشده متهم نشود.
اینک به چند عامل و موانع فرا راه به رسمیتشناسی طالبان پرداخته میشود که جهان را در امر تصمیمگیری متزلزل و راه به رسمیتشناسی طالبان را پرچالش کرده است.
۱: پیشینه و عملکردهای طالبان
از سال ۱۹۹۶م که تحریک طالبان قدرت را در کشور به دست گرفت، محدودیتهای زیادی را در ابعاد مختلف زندگی مردم تحمیل کرده که باعث انزجار ملی و جهانی و در نهایت فروپاشی این حاکمیت شد. در بیست سال اخیر نیز، طالبان با استفاده از تاکتیکهای مختلف، خشونتپروری از جمله انفجار موتر بمبها، ماین گذاریها، حملات انتحاری و نیز، جنگهای جبههای باعث خونریزی و تداوم جنگ در افغانستان شدند. همچنان حملات انتحاری و ماینهای کنار جادهای این گروه، باعث کشته و زخمیشدن هزاران تن از نیروهای ائتلاف بینالمللی در افغانستان شد که این اوامر و عوامل ایجادگر خطر در منطقه و جهان شده است.
محاکمهی صحرایی، ضدیت با نوگرایی و دگراندیشی و نیز سلب آزادیهای شهروندی از عمل-کردها و دساتیر انکارناپذیرِ طالبان بوده است. گروه طالبان در درازی دو دهه، مخالف رفتن دختران به مکاتب و دانشگاهها بوده و با حضور زنان در صحنهی سیاسی و اجتماعی با پندارهای منحصر به گروه خویش از دین، مخالفت نشان داده است. همچنان در مناطقی که تحت کنترل، تهدید و حاکمیت طالبان قرار داشت، مکاتب به روی دختران بسته نگه داشته شد و محدودیتهای بر فعالیت زنان وضع شده بود. از این رو، پیشینه و عملکردهای طالبان از اعتمادکردن دنیا به امارت طالبانی و تعهداتشان به صورت جدی کاسته است.
۲: رابطه با القاعده و سایر گروهها
طالبان در حاکمیت اول، علاوه بر این که حاضر به تسلیمدادن اسامه بن لادن، متهم اصلی حملات یازدهم سپتمبر به امریکا نشد که در حفاظت از سایر تروریستان خارجی در خاک افغانستان نیز، کوتاهی نکرد. همواره اسلامگرایان آواره و مجرمین مورد پیگرد در کشورها، با اطمینان به آغوش گرم طالبان در افغانستان پناه برده و مورد حمایت قرار گرفته اند. در یک دههی اخیر، شواهد و مدارک از حضور تروریستان خارجی در میان جنگجویان طالبان در جبهات شمال و شرق کشور نیز، بیرون داده شده است. نیروهای امنیت ملی دولت پیشین از کشته و بازداشت صدها جنگجوی خارجی خبر میداد. بناً طالبان که هنور در مورد رابطهنداشتن شان با القاعده و سایر گروههای تروریستی هیچگونه تضمین و اثباتیه پیشکش نکرده، به سختی کار در به رسمیتشناسی شان در جهان افزوده اند.
۳: شبکهی حقانی و تهدیدات احتمالی
شبکهی حقانی که مغز متفکر حملات تروریستی یاد شده، در طرح و تطبیق حملات هراسافگنی، کمتر از شبکهی القاعده و گروه داعش عمل نکرده است. حملات راکتی شبکهی حقانی بر سفارت امریکا در کابل، انفجار موتر بمبها با تلفات سنگین در پایتخت از عهده همین شبکه بر میآمد.
تیم حقانی در حکومت فعلی کابل تصمیمگیرندگان اساسی شمرده شده، حرف نخست در سیاست داخلی و خارجی امارت را بیان میکنند. باآنکه اعضای شبکهی حقانی هنور در فهرست سیاه امریکا قرار دارد، این گروه میتواند هرازگاهی به دنیا و منطقه تهدید واقع شود. بناً حضور حقانیهای مطرح در سطوح اولی طالبان باعث نگرانی جهان شده و به گرهی کور به رسمیتشناسی حکومت طالبان در افغانستان چند گره دیگر افزوده است.
۴: مخالفت طالبان با آزادی ملی و آزادی زنان
پس از شکلگیری نظام نوین در افغانستان، کشورهای اروپایی و امریکا برای تحقق دموکراسی، آزادی بیان و سایر آزادیها، هزینههای سنگینی را متقبل شده است. زنان افغانستان به ستیجهای جهانی راه یافتند و در شکلدهی نظام و تقویت مردمسالاری نیز، سهم ارزندهای داشتند. مردم از بیشتر حقوق انسانی و شهروندی خویش برخوردار بوده و زنان نیز، طبق مفاد قانون اساسی و سایر قوانین کشور، حق حضور در صحنه سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی را داشتند. زنان حق انتخابکردن و انتخابشدن داشتند و در ردههای بلند و متوسط دولتی نیز فعال بودند. از این رو، افغانستان بیستساله را به عقبها بردن و نادیدهگرفتن حقوق زنان، اقلیتها و مردم، باعث شکلگیری بُنبستهای بزرگ سد راه به رسمیتشناسی طالبان در سطح جهان شده است.
اکنون که بیشتر از چهارونیم از حاکمیت طالبان در افغانستان میگذرد، علاوه براین که مردان از حقوق شهروندی و آزادیهای شان برخوردار نیستند، زنان نیز، حق رفتن به وظیفه، حق تحصیل و تعلیم را نداشته و در حبس خانگی به سر میبرند.
۵: احکام سنتی طالبان، مغایر زندگی امروزی
طالبان با برداشتهای سنتی و مذهبی و با صدور احکام و دساتیر در ابعاد مختلف دولتداری، باعث بیاعتمادی در جهت اصلاحات و حکومتداری شده است. بسیاری از فرمایش و فرامینهای کابینهی طالبان در مغایرت با معاهدات جهانی، میثاقهای پذیرفتهشده و قوانین بینالمللی است که افغانستان به آن ملحق میباشد. افغانستان جزیرهی جدابافته از جهان نبوده و همیشه چشم تیز بین دنیا به عملکردهای حاکمان این کشور دوخته بوده است. جای تردید نیست که بدون تعاملوتفاهم با جهان، هیچ کشوری در دنیا به ثبات و حیات اساسی نمیرسد. همچنان عصر نوین، ایجاب دگراندیشی و داشتن روابط دیپلماتیک و اقتصادی با دنیا را میکند. بناء طالبان با تکروییها و نادیدهگیری دنیا در حکومتداری به انزوای بیشتر کشیده میشود.
۷: تشکیل قطعات انتحاری
در جهان امروزی، مسؤولیت تأمین امن و نظم عامه را پلیس شهر و مسؤولیت دفاع از تمامیت ارضی و سرحدات را، اردوی یک کشور به دوش دارد. طالبان پس از سقوط جمهوریت، در دو اقدام تعجبآور خواستند تا به رُخ مخالفین داخلی و منطقوی خویش صفوف انتحاریون را به نمایش بگذارد. در نخستین اقدام، سرپرست وزارت داخلهی این گروه از خانوادههای انتحاریان در کابل دلجویی کرده، ضمن سپاسگذاری به آنها وعدهی توزیع زمین و همکاری مالی را دادند. در اقدام دیگر، قطعات انتحاری طالبان در ولایتهای شمالی مثل بدخشان، تخار و کندز با رژهرفتن، خواستند تا مخالفین داخلی و منطقهای شان را از تعرض و دفع تهدید با کاربردی انتحار هشدار دهند. همانگونه که سخنگوی طالبان گفته: «قطعات انتحاری در بدنهی حکومت شان حفظ و در حالات استثنایی از این افراد کار گرفته میشود، اظهار داشته که در صورت تهدید داخلی و تعرض خارجی، این قطعه آمادهی حملات خواهند بود.»
بناً طالبان با تشکیل قطعات انتحاری در مناطق مرزی درشمال و جاهای دیگر، نمیتوانند به رسمیتشناسی توسط جهان نزدیک شوند.
۸: نبود حکومت فراگیر
یکی از پیششرطهای جهان در قبال به رسمیتشناسی طالبان، ایجاد حکومت فراگیر میباشد. حکومت فعلی طالبان که از رأس تا پایانترین منصب به دست ملاهای مذهبی، تندرو و نیز، اعضای برجستهی طالبان است، باعث نگرانی و گسترش اعتراضات داخلی و جهانی شده است.
حکومتداری سختتر از جنگ و نظامیگری است. یک جنگجوی ماهر، قطعا نمیتواند مدیر مدبر و ساختارساز چیرهدست تبارز کند. حکومت فعلی با تمامیتخواهی، تکقومی و حضور بیشتر چهرههای مذهبی، به چالشهای بزرگ داخلی مواجه شده؛ زیرا در امر به رسمیتشناختهشدن فراگیری حکومت نیز لحاظ خواهد بود.
۹: تاثیرات جامعهی افغانی بر جامعهی جهانی
جامعهی سیاسی، فرهنگی و اقتصادی افغانستان در بیست سال پسین، به پختهگی در تحلیل و بیان و نیز در تعامل نزدیک با دنیای بیرونی قرار گرفته است. دانشگاهیشدن یک نسل، تقویتشدن ظرفیتها، آزادی بیان و رسانه، نهادینهشدن اعتراضات مدنی و پاگیری جامعهی مدنی در افغانستان، کاربردی شبکههای اجتماعی و سهلرسانی صدا و اعتراض به جهان، از عواملی است که جامعهی جهانی را وا میدارد تا در به رسمیتشناختن حکومت بعدی در افغانستان، محتاطانه عمل کند. همچنان گردهماییها، صدای اعتراضی مردان و زنان، و نیز جامعهی سیاسی، روشنفکری تأثیرات شگرف در مهار توتالیتریسم در کشور داشته و توجه جهان را به افغانستان دوامدار نگه خواهدکرد.