عواملی ‌که طالبان را شکست‌ناپذیر ساخت!

صبح کابل
عواملی ‌که طالبان را شکست‌ناپذیر ساخت!

نویسنده: ذبیح شادان

پس از فروپاشی رژیم طالبان در ۲۰۰۱م، گمانه‌زنی‌ها بر این بود که شاید دیگر مردم افغانستان شاهد حضور و وجود این گروه‌ قرون‌ وسطایی نباشند؛ اما دیری نگذشت که سر و کله‌ی این گروه دوباره پیدا شد و برنامه‌ی قتل مردم و ویرانی کشور را بیشتر از بیش روی دست‌ گرفتند تا این که آمار کشتار مردم و ویرانی‌های آن‌ها به حدِ گسترده بود –است- که دیگر به سادگی قابل محاسبه نیست. تقویت روز افزون این‌ گروه‌ توسط حلقاتِ از درون نظام با حمایت سازمان‌های استخباراتی کشورهای همسایه و منطقه، اینک آن‌ها را ظاهراً شکست‌ناپذیر کرده است.

انتظار و باور مردم این بود که پس از سقوط طالبان در سال ۲۰۰۱ و حضور قدرت‌های جهان، دولت مردم‌سالار و قدرت‌مند با حمایت جامعه‌ی جهانی روی کار آید؛ اما مسأله طور دیگری شد. طالبان طی این دو دهه، نه تنها تضعیف نشدند؛ بلکه نفوذشان را هم‌چنان در مرزهای افغانستان با پاکستان تداوم بخشیدند. طالبان در سال‌های اخیر به نوعی پیشروی نموده اند که ایجاد امنیت، خدمت‌رسانی به مردم و برنامه‌ریزی برای توسعه را برای دولت افغانستان دشوار کردند. هر چه زمان می‌گذرد، مبارزه با طالبان به جنگ فرسایشی تبدیل می‌شود. طی سال‌های اخیر، استراتیژی جنگی این گروه تغییر و تهاجمی شده است. ترور، سنگسار، اعدام، انفجار، انتحار و ده‌ها اعمال قبیح دیگر توسط طالبان به ابزاری اساسی برای پیشروی تبدیل شده و از شوک حمله‌های اولیه امریکا بیرون شده و با اعتماد به نفس علیه حکومت افغانستان و نیروهای خارجی می‌رزمند؛ اما پرسش این است که چرا پس از نوزده سال جنگ، هنوزهم روش جنگی حکومت افغانستان و نیروهای بین‌المللی به رهبری امریکا در برابر طالبان تغییر نخورده است؟ چرا دولت افغانستان و ایتلاف بین‌المللی پس از شکست طالبان، موفق نشدند تا تمام قلمرو طالبان را بدست گیرند؟ اینک چرا طالبان به گروه شکست‌ناپذیر مبدل شده اند؟ دلایل ذیل متصور است:

*بازی‌های چند پهلوی حامد کرزی و حلقه تمامیت‌خواه دور و بَرِ او:

بازی‌های پنهانی و دوگانه‌ی کرزی و حلقه‌ی خاصِ دور و بَرِ او باعث شد تا طالبان جان تازه بگیرند و راه‌های مواصلاتی شان بیشتر باز و اسلحه‌ی بیشتری در اختیار شان قرار گیرد. پس از تقویه‌ی این گروه در جنوب و جنوب شرق کشور، انتقال شان با چرخ بال‌های داخلی و خارجی به شمال که به هر صاحب خِردی و حتا نظامیان کشور که صحنه را از نزدیک مشاهده می‌کردند، پوشیده نماند. مداخله در جنگ و قطع عملیات‌های شبانه‌ی کماندوهای ارتش و قطعات ویژه‌ی امنیتی برای سرکوب و از بین بردن لانه‌های طالبان از سوی رییس‌جمهور کرزی و حلقه‌ی بازیگر درون حکومت، به مراتب از هرچه بیشتر به طالبان فرصت داد تا وضعیت به هم ریخته‌شان را دوباره سروسامان دهند. این در حالی ‌است که رابرت گیتس، وزیر دفاع پیشین امریکا در صفحه ۲۱۲ کتاب خاطرات خود نوشته است که«آقای کرزی در یک نشست محرمانه در ارگ کابل از من خواست تا در از بین بردن سران جبهه‌ی شمال و تضعیف آن‌ها همرایش همکاری نمایم. کرزی افزود که حداقل دست مرا در تقویه‌ی طالبان باز بگذارید تا بتوانم از آن طریق، جنگ‌سالاران را از بین ببرم» آقای کرزی از همان سال‌های نخست حکومتش به فکر جابه‌جایی طالبان بود و در دور دوم حکومتش، کار انتقال طالبان را به شمال رسماً به موفقیت رساند.

*ناتوانی دولت مرکزی:

در سال‌های نخست تشکیل حکومت موقت افغانستان، هرچند که ساختار قدرت در کشور تشکیل شده بود؛ اما بنا به دلایل ذکر شده، نگذاشتند که یک حکومت نیرومند و قوی شکل بگیرد تا از حاکمیت ملی به گونه‌ی واقعی آن پاسداری شود. ضعف دولت در مبارزه با طالبان منجر به قدرت‌یابی مجدد آنان شد. فساد گسترده‌ی اداری در حکومت کرزی نه تنها موجب نا امنی، بلکه کاهش اقتدار حاکمیت مرکزی شد و زمینه را برای فعالیت دوباره‌ی طالبان فراهم کرد. طالبان عمدتاً متکی بر حمایت گسترده‌ی سازمان‌های استخباراتی اند، شرایط روانی و منابع انسانی ناآگاه، مناطق کوهستانی و صعب‌العبور، پناهگاه امنی برای طالبان ساخت. ایجاد برنامه‌های تحت عنوان بازگشت طالبان به کشور از سوی حکومت به صورت مستمر توسط دولت تمویل و تجهیز می‌شد، نتیجه‌ای جُز بازگشت طالبان به صحنه‌ی جنگ نداشت. ضعف در تامین امنیت، مبارزه علیه فساد اداری در داخل نظام، کشت و ترافیک مواد مخدر سبب قدرت‌یابی دوباره‌ی طالبان شد. بر اساس گزارش شفافیت بین‌الملل، ۵۱ درصد مردم افغانستان حداقل یک‌بار به نیروهای پولیس رشوه پرداخته اند و بر اساس یک نظرسنجی دیگر در سال ۲۰۱۳ از هر ۴ شهروند افغانستانی یک نفر باورمند است که سران ارتش این کشور فاسد اند. در ماه می سال ۲۰۱۵ روزنامه‌ی نیوزویک گزارش داد که حدود ۴۶۰ هزار میل اسلحه که پنتاگون جهت مبارزه علیه تروریزم به نیروهای امنیتی افغانستان داده بود، ناپدید و به طالبان فروخته شده است. بر اساس اعلام سازمان ملل متحد در سال ۲۰۱۶ گروه طالبان سالانه حدود ۲ تا ۳ میلیارد دالر امریکایی درآمد ناشی از فروش مواد مخدر داشته اند.

*تفکر افراطی و تندروانه‌ی مذهبی:

عامل دیگر، حضور تفکر افراط‌گرایی و تندروانه در میان بخش‌هایی از مردم افغانستان است و این تفکر زمینه‌ساز حضور سایر افراط‌گرایان بیرونی نیز شده و طالبان توانستند از آن به سود برنامه‌های خشونت‌گرایانه‌ی خویش استفاده نموده و از میان مردم سربازگیری نمایند. مدارس مذهبی پاکستان به ماشین تولید تروریسم و افکار بنیادگرایانه تبدیل شده است و این مسأله به امر جذب نیروی بیشتری برای طالبان کمک می‌کند. همچنان نیروی محرک ایدیولوژیک که تا اکنون توسط سیستم‌های نوین تعلیم نیافته اند و سیستم‌های قدیمی و سنتی و الهام غلط از آموزش متون، دینی آن‌ها را به شدت پای‌بند به تفکری نموده که حاضر اند برای پیاده کردن آن -امارت طالبان- خود را انتحاری و جان دهند.

*صلح‌خواهی بی‌قاعده دولت و آزادی زندانیان طالب:

برنامه‌ی صلح که از سوی دولت افغانستان طراحی شد، از ابتدا تا انتها نه قاعده و قانون منطقی بر اصول مذاکراتی داشته و نه حد و مرز صلح‌خواهی! این صلح واهی میلیون‌ها دالر را به کام خود کشید و حاصل آن جز تقویت و بیرون کردن طالبان از مغاره‌ها و وارد کردن آنان از مرزها چیزی نبود. این صلح‌خواهی باعث شد تا شماری از جنگ‌جویان طالبان که سال‌هاست متهم به جنایت بودند/ هستند از زندان رها شوند. رهایی زندانیان طالبان بدون پیگرد عدلی و قضایی و بی‌تفاوتی مسؤولان باعث تقویه طالبان شد و حتا این صلح‌خواهی توانست به طالبان مشروعیت ملی و بین‌المللی بدهد. همین سیاست غلط باعث شد تا دولت برای کشانیدن آن‌ها به میز مذاکره امتیاز دهد.

*اعلام متناقض خروج نیروهای خارجی از افغانستان:

اعلام تقویم نهایی خروج نیروهای خارجی از افغانستان، کاهش چشم‌گیر فعالیت‌های محاربوی مشترک استخباراتی نیروهای بین‌المللی و نیروهای افغانستان و قطع و یا جلوگیری از کمک‌های خارجی به نیروهای امنیتی افغانستان نیز باعث شد تا طالبان جسارت پیدا نموده و به طور منظم به حمله‌های شان ادامه دهند. اظهارات متناقض مقام‌های ایالت متحده‌ی امریکا در مورد زمان خروج نیروهای امریکایی از افغانستان؛ یکی دیگر از نمونه‌های تقویه روحی برای طالبان بود. به دنبال اظهارات «پترویوس»، فرمانده‌ی کل نیروهای ناتو، «رابرت گیتس»، وزیر دفاع پیشین ایالات متحده‌ی امریکا، یک‌بار دیگر به بیرون کردن سربازان شان از افغانستان در جولای ۲۰۱۱ تاکید نمودند. خبرهای خروج نیروهای امریکایی از شروع تا فرجام، جسارت و گستاخی طالبان را نیز تقویت کرد.

*همکاری و حضور جنگ‌جویان خارجی:

ورود جنگ‌جویان ازبکستانی، چچینی، اویغورهای چینی، تاجکستانی‌های افراطی، عرب‌ها و پاکستانی‌ها به کشور و حضور پررنگ شان در صفوف طالبان باعث شد تا شکست‌های گذشته‌ی این گروه را جبران کنند و به موفقیت‌های چشم‌گیری دست یابند. پاکستان سال‌هاست بدون این‌که از خود شواهد معتبری که بتواند در سطح بین‌الملل متهم به تجهیز و تمویل تروریستان شود، باقی بماند و مدیریت حمله‌های خونین در افغانستان را در کنار طالبان رهبری می‌کند. پاکستان متحد استراتیژیک برخی کشورهای غربی و عربستان سعودی است که نمی‌خواهند که روابط‌ی دیرینه شان را با اسلام آباد به خاطر حمایت حکومت از افغانستان تیره نمایند.

*عملکرد مشکوک نیروهای ایتلاف به رهبری امریکا:

عملکردهای مشکوک و دوگانه‌ی جامعه‌ی جهانی و ایتلاف بین‌المللی به رهبری امریکا علیه تروریزم پس از ۲۰۰۱ باعث شد تا یک گروه پراکنده و شکست خورده، دوباره با قوت اولیه برگردند. خارجی‌ها به اندازه‌ی کافی اراده ندارند تا با گروهی‌که مرتب در کار تخریب، ترور، کشتار و وحشت مشغول اند، به عنوان تهدید‌های بالفعل و بالقوه علیه مردم و دولت افغانستان برخورد کنند؛ بلکه آن را بهانه‌ای برای حضور دراز مدت خود در این کشور قرار داده و از قدرت‌گیری آن‌ها در جهت حضور و بقای شان در افغانستان استفاده بهینه دارند. اخیراً خبر دعوت نمایندگان طالبان به کمپ دیوید برای دولت افغانستان تکان دهنده بود و اگر این اتفاق می‌افتاد، بزرگ‌ترین پیروزی نصیب طالبان می‌شد و برای این گروه، مشروعیت برگشت ناپذیر می‌داد. از سوی دیگر بازی موش و پشک و امضای توافق‌نامه میان طالبان و امریکا چنان به نفع طالبان است که حتا باور کردنش برای خود طالبان نیز دشوار است. این توافق در حقیقت تضمینی برای برقراری دوباره‌ی امارت اسلامی طالبان است.

*بیتفاوتی و بیبرنامگی سران ایتلاف شمال:

پس از توافق‌نامه‌ی بُن که در محوریت ایتلاف شمال صورت گرفت، سران این ایتلاف در اوایل فکر می‌کردند که هیچ قدرتی نیست که آن‌ها را از محوریت سیاست افغانستان کنار بزند و محور اصلی سیاست در اختیار آن‌ها باقی خواهد ماند. به همین دلیل با یک بازی ناسنجیده، کرزی را برای دیپلومات‌های جهان، زعیم آینده‌ی افغانستان معرفی نمودند و با کمال میل از این سازش استقبال کردند. این ادعا به قلم «جمیز دابینس»، فرستاده‌ی امریکا برای افغانستان در کتاب «روند ملت سازی پس از طالبان» تحریر یافته است. حامد کرزی در اول جدی ۱۳۸۰ دریک مراسم رسمی قدرت را از برهان‌الدین ربانی، رییس‌جمهور دولت مجاهدین تحویل گرفت که از آن به عنوان نخستین انتقال مسالمت آمیز قدرت در افغانستان یاد می‌شود و دولت موقت افغانستان پس از سقوط رژیم طالبان در ۲۲ دسامبر ۲۰۰۱ آغاز شد و در ۱۳ ژوئیه ۲۰۰۲ پایان یافت. لویه جرگه‌ی قانون اساسی افغانستان در سال ۱۳۸۲ برگزار و قانون اساسی در همان سال به تصویب نمایند‌گان مردم رسید؛ اما این در حالی بود که کرزی با همکاری مارشال قسیم فهیم و مشاوره امریکای‌ها و لابی‌گری تکنوکرات‌های افغان در خارج از کشور، نظام ریاستی را مناسب معضل افغانستان مطرح نمودند و اما یک جمع کوچک در محوریت محمد یونس قانونی، به نظام صدارتی تاکید داشتند. بلاخره نظام ریاستی شد و حتا به معاونین رییس‌جمهور صلاحیت اجرایی مشخص که بتواند صلاحیت‌های بی حد و حصر رییس‌جمهور را در آینده کاهش دهد در نظر گرفته نشد؛ اما بخت طوری برگشت که در اولین انتخابات دموکراتیک پس از دوره‌ی انتقالی، محمدیونس قانونی که با بلندترین آرا، برنده‌ی اصلی انتخابات بود، با فشار امریکا شکست را بپذیرد و عقب نشینی کند. پس از آن رشته‌ی قدرت از دست سران ایتلاف شمال بیرون شد و فرماندهان این ایتلاف که بار اصلی جنگ را در دوره‌های جهاد و مقاومت به دوش می‌کشیدند، یکی پس از دیگری توسط حلقاتی ترور شدند و اما سایر رهبران شمال به خاطر پیگیری پرونده‌ی ترور آن‌ها سکوت کردند و لب نگشودند.

به این نتیجه می‌رسیم که فعلا در افغانستان غیر از نیروهای امنیتی که زیر پرچم سه رنگ این کشور برای دفاع از خاک و عزت مردم افغانستان مبارزه دارند، کسی و یا گروه دیگری برای مقابله و مقاومت در برابر طالب و داعش وجود ندارد. بحث این است که با خروج نیروهای ایتلاف بین‌المللی و امریکا و قطع کمک‌های جامعه‌ی جهانی به نیروهای امنیتی افغانستان؛ چگونه می‌توان این نیروها را در جنگ علیه دهشت افکنی حفظ کرد. از سوی دیگر نهاد حکومت در افغانستان قانونی، مشروع و برخواسته از روندهای تعریف شده در قانون اساسی این کشور است که اصلاحات در ساختار سیاسی و تعریف درست از جنگ و صلح با طالبان و سایر گروه‌های تروریستی، تقویت و حمایت از نیروهای امنیتی و حل نارسایی‌های حکومت عمده‌ترین چالش‌های پیش روی حکومت افغانستان است.

 اگر بخواهیم که حکومت افغانستان مبارزه جدی با تروریزم، مواد مخدر، فساد اداری و نظارت بر مرزهایش را به بخوبی انجام دهد؛ راهی جُز برقراری صلح تعریف شده در چارچوب قانون و زیر دید ملل متحد و سازمان‌های بین‌المللی و تقویت حکومت مرکزی قوی، با ثبات، مسؤولیت‌پذیر و پاسخ‌گو در روشنای قانون اساسی ندارد. دور نگه‌داشتن دولت افغانستان از مذاکرات طالبان و امریکا، امریکا با عبور از ساختار موجود این کشور که برخواسته از قانون اساسی است، کلیت مطالبات طلبان را مورد حمایت قرار داده و طالبان هم موفق شدند که خود را به عنوان یک طرف موثر و تعیین کننده در افغانستان تثبیت نمایند و این توافق حس برتری و موفقیت را در آن‌ها تقویت کرد. در توافق دوحه، تعهد و الزامی برای برقراری آتش بس میان حکومت افغانستان و آن گروه وجود ندارد و همچنان جزئیات دو ضمیمه این توافق محرمانه باقی مانده است که این توافق مبهم و سیاست جدید امریکا در قبال افغانستان پرسش‌های زیادی را به خود معطوف می‌دارد که دولت امریکا با نادیده گرفتن نقش و جایگاه حکومت رسمی و قانونی افغانستان؛ مبادرت به گفت‌وگوی مستقیم و در نهایت انعقاد توافق‌نامه با یک گروه تروریستی و ویرانگر نموده است.