افغانستان؛ ژئوپلیتیک یک‌پارچگی اقتصاد منطقه‌ای و ظهور چین به مثابه تسهیل‌گر جدید (قسمت ۱۰)

سید نجیب‌الله مصعب
افغانستان؛ ژئوپلیتیک یک‌پارچگی اقتصاد منطقه‌ای و ظهور چین به مثابه تسهیل‌گر جدید (قسمت ۱۰)

نویسنده: مسعود عزیز

مترجم: سید نجیب الله مصعب

 حوزه‌ی گسترده‌ی قلمروها و کشورهای اطراف افغانستان که زمانی منطقه‌ای خاموش بود، اکنون بیش از همیشه مرکز روابط جهانی شده است. در واقع، گویا ژئوپلیتیک منطقه‌ی آسیای مرکزی و جنوبی می‌تواند به تعریف آینده‌ی قرن بیست‌ویک کمک کند.

در عین حال، در این سرزمین‌ها نیز ماهیت و سرشت جریان‌های سیاسی، اقتصادی و امنیتی بی‌وقفه در حال تغییرند. آنچه اکنون در اینجا رخ می‌دهد به جای این‌که تکرار همان «بازی بزرگ»‌ قدیمی باشد، شاید جلودار انکارناپذیری از سیاست معاصر جهان و پنجره‌ی جدیدی برای دیدن این سیاست باشد که بر بخش‌های دیگر دنیا اثر می‌گذارد. عقب‌نشینی روسیه و در عین حال ظهور چین به صورت نوع جدیدی از قدرت برقرارکننده‌ی صلح، نشانگر این مناسبات است. از طرف دیگر، خیزش چین تعادل جدیدی در منافع بازیگران منطقه‌ای و جهانی مثل روسیه، هند، اروپا و امریکا برقرار می‌کند. بررسی دقیق‌تر این منطقه فاش می‌کند که حالا که غرب توسط بدترین بحران اقتصادی از دهه ۱۹۳۰ تاکنون، فلج شده است. خیزش آسیا شاید انعکاسی از صعودی تغییرناپذیر باشد و نشانه‌ای از روندی دایمی که به شروع جهانی مسلماً چند قطبی می‌انجامد.

حضور نظامی امریکا و اتحادیه‌ی اروپا در افغانستان، دخالت آنها در این منطقه را برای بیش از یک دهه تعریف کرده است. تلاش‌های آنها بر کنترل تهدیدهای منطقه‌ای اثرگذار بر افغانستان و فرایند ایجاد ثبات اقتصادی و اجتماعی متمرکز بود. با این حال، با وجود برخی پیشرفت‌ها، ثبات افغانستان همچنان تضمین نشده است. مدل مداخله غرب در افغانستان نتیجه‌ای برای رشد اقتصادی و همگرایی در منطقه نداشته است. بدون ثبات اقتصادی در افغانستان، این منطقه غرق درگیری خواهد ماند که خطر بی‌ثباتی گسترده‌تر را به دنبال دارد.

چه قدرت بزرگ دیگری ممکن است ظهور کند؟ قدرتی که امکان خلق شرایطی را فراهم کند که بُعد جدیدی از رویکردهای راهبردی برای تحقق آن نوع از ثبات مطلوب اما تحصیل‌نشده را عرضه کند. قدرتی که نقش عامل مثبتی را برای یک‌پارچگی اقتصادی منطقه‌ای بازی کند.

خیزش چین در این منطقه شاید چنین فرصتی را فراهم آورد. در واقع نفوذ بیجینگ در افغانستان و منطقه در طول دو دهه‌ی گذشته به سرعت در حال افزایش بوده است. با این حال باید برای درک بهتر نقش چین در این منطقه وسیع نقش آن را به عنوان قدرت جهانی در حال صعود درک کرد.

رشد اقتصادی چین قطعاً تاریخی بوده و در طول ۳۰ سال گذشته، سالانه ۱۰ درصد را ثبت کرده است. هیچ کشور دیگری نتوانسته است چنین شاهکاری در تاریخ خلق کند. اکنون چین بزرگ‌ترین مصرف‌کننده‌ی انرژی، بزرگ‌ترین تولیدکننده، بزرگ‌ترین صادرکننده‌ی کالا، بزرگ‌ترین کشور اعتباردهنده و دارنده‌ی بیشترین ارز خارجی جهان است و طبق معیارهای اقتصادی جدید، همین اکنون هم از امریکا به عنوان بزرگ‌ترین اقتصاد دنیا پیش افتاده است. در این مقیاس قدرت اقتصادی، ناگزیر افزایش قدرت سیاسی و نظامی را هم در پی دارد. هرچند بر اساس شواهد تاریخی، هنوز این اتفاق برای چین رخ نداده است.

بعد از جنگ جهانی دوم، سلطه‌ی امریکا به عنوان قدرت‌مندترین کشور در حوزه‌های سیاسی و امنیتی در پی ظهور این کشور به عنوان قدرت اقتصادی بود. همین موضوع درباره بریتانیا در قرن نوزدهم هم صادق بود. با این حال، سرعت و مقیاس ظهور چین در تاریخ بی‌سابقه بوده است و حالا قدرت ژئوپلیتیکی جهان را بازتعریف می‌کند. قرن نوزدهم و بیستم از آن غرب بود و قرن بیست‌ویکم از آن چین است. مسأله‌ی مهم در این میان این است که قدرت‌های خارجی اگر می‌خواهند اثری در کل منطقه بگذارد، حضور در یکی از کشورها به تنهایی کافی نیست. به این ترتیب، هرچند چین حضور اقتصادی پررنگی در افغانستان دارد؛ اما سلطه‌اش بر کل منطقه عاملی حیاتی در ایجاد تغییر و تسهیل رشد افغانستان است که به دلیل سلسله‌ای از امواج هم‌زمان مداخله‌های ژئوپلیتیکی است که به نوع جدیدی از یک‌پارچگی اقتصادی در این منطقه منجر می‌شود.

در نتیجه، هدف اصلی این مقاله این است که ورای نقش گسترده چین در تعاملات ژئوپلیتیکی ناشی از ظهور چین، مناسبات خاصی هم در منطقه در حال ظهور است که مجموعه جدیدی از احتمال‌های را مطرح می‌کند و مدل یک‌پارچگی اقتصادی مهم و جدیدی را پیش می‌کشد که قبلاً مطرح نبود.

گفته می‌شود که هیچ راهبرد ژئوپلیتیکی را نمی‌توان بدون لحاظ کردن نقش کنونی، نوظهور و آتی چین در این منطقه بررسی یا اجرا کرد. به این ترتیب برای منطقه‌ای که جنوب آسیا تا اوراسیا را در بر می‌گیرد و افغانستان را در قلب خود دارد، شرایط احتمالی آتی را بدون درک اثر پیشرفت و تسلط قریب‌الوقوع چین در مقیاس جهانی نمی‌توان به درستی درک کرد. این شرایط جلوی چشم‌مان و در لحظه در حال تغییر و تحول است. به این ترتیب شاید اقتصاد چنان بر سیاست این منطقه با شباهت‌هایی به اروپای قرن ۱۸ و ۱۹ حکم‌روایی می‌کند که ساخت ژئوپلیتیک جهانی را هم تغییر می‌دهد و نوعی یک‌پارچگی اقتصادی می‌سازد که قدرت‌های جهانی دیگر مدت‌ها به دنبال آن بودند؛ اما هیچ‌وقت آن را به دست نیاوردند را تسهیل می‌کند.

 ۱ . ژئوپلیتیک و یک‌پارچگی اقتصادی منطقه‌ای

درباره‌ی ایده‌ی طراحی راه‌برد منطقه‌ای برای حل مشکلات منطقه‌ی افغانستان از طریق توسعه‌ی اقتصادی بحث‌های زیادی صورت گرفته است. معمولاً رویکردهای منطقه‌ای تحت تأثیر سه تلاش مجزا، اما مرتبط بوده‌اند:

رویکرد اول: تلاش اول از درک و دریافت این واقعیت ناشی می‌شود که از آنجایی که رویکردهای دیگر به بار ننشسته‌اند، هجوم برای شرکت در کنفرانس‌های بی‌پایان و هم‌کاری‌های منطقه‌ای ([۱]RECCA، [۲]CAREC، [۳]SAARC، [۴]SCO، [۵]ECO و …) برای رسیدن به توافق بر سر منافع منطقه‌ای مختلف امیدهای طرفداران آنها را محقق کرده و نتایج مطلوب حاصل می‌شود.

رویکرد دوم: این مقدمه به شکل برگزاری گردهمایی‌هایی بین همسایگان منطقه‌ای و کارگزاران قدرت مثل امریکا، اروپا و روسیه که در آنها ممکن است توافقات سیاسی منعقد شود سازوکاری برای هموار کردن راه برای تلاش‌ها در راستای ثبات محسوب می‌شود.

رویکرد سوم: این رویکرد تنها بر همکاری اقتصادی در این منطقه با این پیش‌بینی تمرکز دارد که پیوندهای تجاری و اقتصادی بین بازیگران منطقه‌ای می‌تواند تفاوت‌های سیاسی و ژئوراهبردی را حل کند.

تمام اینها در گذشته امتحان شده‌اند. با این حال هیچ‌کدام‌شان به پیشرفت معنا‌داری برای افغانستان و منطقه‌اش نینجامیده‌ است. تلاش‌ها در راستای همکاری برای شکوفایی توسعه‌ی اقتصادی از لحاظ نظری جالب هستند؛ اما این رویکرد هرقدر هم که جالب باشد، منافع و موانع محلی مانع به ثمر نشستن آن شده‌اند. مشکلات در آسیای مرکزی و عداوت دیرینه‌ی هند و پاکستان نیز نقش مهمی در این موانع ظاهراً حل‌نشدنی ایفا کرده‌اند.

چگونه می‌توان از بن‌بست عبور کرد تا کشورهای این منطقه به سطح جدیدی از توانمندی دست یابند؟

آیا نقش بازی‌گران جدید و ظهور فرصت‌های جدید می‌تواند این منطقه را با مزایایی برای همه دگرگون کند؟

یک‌پارچگی اقتصادی

هرچند یک‌پارچگی اقتصادی در مجموع در آسیا رو به افزایش بوده است؛ اما این همکاری بین کشورهای آسیای مرکزی و همچنین بین جنوب و مرکز آسیا کم بوده است. در واقع بانک توسعه‌ی آسیا نشان می‌دهد که گشودگی و یک‌پارچگی تجاری آسیا از باقی دنیا پیشی گرفته است، طوری که برآورد می‌شود، سهم تجارت آسیا تا سال ۲۰۵۰ می‌تواند بیش از ۵۰ درصد از تجارت جهانی را به خود اختصاص دهد. کاملاً برعکس این پیشرفت شدید در یک‌پارچگی اقتصادی، تجارت میان‌منطقه‌ای در آسیای مرکزی یکی از کم‌ترین مقادیر در بین مناطق جهان است. تجارت میان‌منطقه‌ای تنها ۵ درصد از کل تجارت این منطقه را تشکیل می‌دهد که این رقم برای اروپا ۶۵ درصد است. این موضوع یکی از ویژگی‌های متمایز درجه یک‌پارچگی اقتصادی در آسیای مرکزی است. یک‌پارچگی درون این منطقه برای پاکستان و هند نیز کم است. طبق گزارش بانک جهانی، پاکستان خیلی کم با کشورهای منطقه‌ی خود تجارت می‌کند و کم‌تر از نیم درصد در تجارت هند سهم دارد. با وجود بزرگی اقتصاد هند، فعالیت تجاری آن با کشورهای آسیای مرکزی یک درصد از کل تجارتش را شکل می‌دهد. از طرف دیگر، آسیای مرکزی منابع طبیعی دارد که اقتصادهای در حال رشد جنوب آسیا به شدت به آن نیاز دارند. یک‌پارچگی بیشتر مزایای منطقه‌ای دارد که در حالت دیگری نمی‌توان به آنها دست یافت؛ اما اکنون کم‌بود چشم‌گیر یک‌پارچگی اقتصادی بین آسیای جنوبی و آسیای مرکزی وجود دارد.

[۱]– Regional Economic Cooperation Conference on Afghanistan

[۲]– Central Asia Regional Economic Cooperation

[۳]– South Asian Association for Regional Cooperation

[۴]– Shanghai Cooperation Organization

[۵]– Economic Cooperation Organization