آیا افغانستان با تکرار «بن» روبه‌رو است؟

صبح کابل
آیا افغانستان با تکرار «بن» روبه‌رو است؟

نویسنده: ایمان نوری-دانشجوی روابط بین‌الملل

با سفر زلمی خلیل‌زاد به کابل، کاخ سفید می‌خواهد از طریق او برای کابل، منطقه و طالبان بفهماند که تغییراتی در برنامه جو بایدن رونما شده است. این تغییرات، هم‌سویی‌های نسبتاً بیشتری را به همراه داشته است تا جایی که به‌جز پاکستان، دیگر کشورهای منطقه از بازگشت امارت به افغانستان پشتیبانی نمی‌کنند.

سیگنال خاکستری امریکا به حکومت و طالبان و سه پیام عمده‌ی قصر سفید از طریق خلیل‌زاد:
۱: استراتژی اداره رییس‌جمهور بایدن هم‌چنان «گزینه‌ی خروج» و «توافق صلح» است؛ و «گزینه‌ی ب» به معنای تداوم جنگ است؛
۲: توافق‌نامه دوحه بازنگری می‌شود. تنها راه تداوم گفت‌وگوها بازنگری (و احتمالاً تعدیل) توافق‌نامه دوحه است؛
۳: ایالات‌متحده، افزون بر بازنگری توافق‌نامه دوحه و بررسی امکان تخطی در آن از سوی دو طرف، عواملی که این پروسه را تخریب و سبوتاژ می‌کند را نیز شناسایی کرده و جلو خراب‌کاری‌های آنان را می‌گیرد.
احتمال برگزاری نشستی مشابه بن
زلمی خلیل‌زاد، فرستاده ویژه امریکا برای افغانستان طرح ایجاد حکومت مشارکتی را با سیاست‌گران کشور در میان گذاشته است. این طرح حکایت از آن دارد که روند صلح در دوحه به حاشیه خواهد رفت؛ یعنی دوحه دیگر داستانی نیست که ارزش بحث کردن را داشته باشد و طالبان هم تمام داستان نقشه آینده نیستند، بلکه بخشی از آن خواهند بود.
امریکا در نظر دارد که برای ایجاد مشارکت همه رهبران و اقوام، نشست بزرگ ملی و جهانی مشابه نشست بن برگزار کند. بُنی که تهداب درستی برای افغانستان نگذاشت و فرمول درستی برای افغانستان نبود. در همین حال دو وزیر دفاع پیشین امریکا می‌گویند که نیروهای امریکایی تا زمانی باید در افغانستان بمانند که طالبان به یک تفاهم واضح برسند.
اگر نشستی مشابه به نشست بُن هم برگزار شود، مطمیناً که سود آن غیرقطعی و شکست مشهود خواهد بود؛ زیرا یکی از تحلیل‌های اشتباه و استمراربخش وضعیت فعلی کشور که اغلب از زبان رهبران سیاسی بیرون می‌شود، این است که تعامل سیاسی چیز بدی نیست.
سه استدلالی که ظاهراً این موضع را منطقی نشان می‌دهد عبارت‌اند از:
۱: سیاست امری حیثیتی نیست؛
۲: بیرون ماندن از قدرت نیز هیچ کمکی به تغییر وضعیت نخواهد کرد؛
۳: هدف غایی سیاست به قدرت رسیدن است.
در حقیقت هر سه دلیل پایه‌ی منطقیِ لرزانی دارد و به گمان نگارنده، پیوسته سبب معامله‌های پنهان سیاسی و تضعیف موضعی که خواست‌های همگانی هم است خواهد شد. این دلایل در همین یک دهه‌ی پسین از سوی رهبران حکومت، احزاب، سازمان‌ها و تیکه‌داران قومی و سیاست پیشگان فاقد دورنما فربه و برجسته شده اما هیچ‌کدام مستدل نیست.
آیا نشست بُن تهداب درستی برای افغانستان گذاشت؟
نظام جدید افغانستان بر اساس تصمیم‌های نشست بن ایجاد شد. این اجلاس در دسامبر سال ۲۰۰۱ میلادی/۱۳۸۰ خورشیدی در شهر بُن آلمان با شرکت برخی از شخصیت‌های سیاسی افغان، تحت نظر سازمان ملل برگزار شد.
این کنفرانس توانست که برای افغانستان اعتبار بین‌المللی‌ای را که در جریان سی سال جنگ از دست داده بود، دوباره بدهد. درنتیجه‌ی این کنفرانس، یک نظام نسبی در افغانستان تشکیل شد.
تصویب قانون اساسی، برگزاری انتخابات ریاست جمهوری، انتخابات پارلمانی و شوراهای ولایتی، تشکیل ارتش و پولیس ملی، اجرای برنامه خلع سلاح گروه‌های مسلح غیرقانونی، حضور نیروهای بین‌المللی برای تأمین امنیت، تلاش برای بازسازی افغانستان به کمک جامعه جهانی، از موارد مهمی بود که به‌عنوان اهداف کنفرانس بن یاد می‌شد؛ اما بسیاری از آن‌ها تحقق نیافت و افغانستان عقب‌گرد خود را طی کرد.
متأسفانه در برگزاری نشست بن از تدبیر و تعمق فکری کار گرفته نشد و اکثریت خاموش افغانستان نادیده گرفته شد و تنها به حضور کسانی اکتفا شد که خود آن‌ها مصروف و سبب بحران و ادامه جنگ در کشور بودند.
این نشست عجولانه برگزار شد و سازوکار درستی برای اجرای توافق‌های به دست آمده در این نشست به گونه لازم موردتوجه قرار نگرفت. می‌شود این‌طور گفت که وضعیت پیچیده کنونی ناشی از همان اقدام پرشتاب اجلاس بن بوده است.
گره معضل افغانستان در کجاست؟
امریکایی‌ها از آغاز ورودشان به افغانستان تا اکنون در میان خودشان اتفاق‌نظر نداشتند و ندارند؛ جمهوری‌خواهان و دموکرات‌ها بارها همدیگر را به ناقص بودن برنامه‌ها و سست بودن اراده‌های‌شان و داشتن سیاست نادرست متهم کرده‌اند. در اول می‌گویند تحریم می‌کنیم و سپس انعطاف نشان می‌دهند و می‌گویند وارد مذاکره می‌شویم. همین امر در ذات خود مشکل بزرگی برای امریکا پدید آورده است. فقدان یک دستگی دیدگاه و اقدام میان دو حزب وجود دارد.
امریکا در زمان انتخابات ریاست جمهوری خود روی این موضوعات عملاً دو پارچه شده بود. لیبرال‌ها فکر می‌کنند كه هر رابطه‌ای در افغانستان منجر به سود متقابل میان کشورها و مردم می‌شود؛ اما حقیقت داستان برعكس است. در حقیقت، تضاد منافع عمیقی میان کشورها و استخبارات این کشورها وجود دارد. شماری در موقعیت بهتری نسبت به سایرین قرار دارند و می‌کوشند موقعیت برتر خود را حفظ كنند و شماری سعی در تغییر موقعیت ضعیف خود دارند و می‌خواهند این وضعیت دیگر ادامه نداشته باشد.
چرا امریکا از مذاکرات دوحه منصرف می‌شود و برمی‌گردد؟
مذاکرات دوحه در ذات خود بزرگ‌ترین افتضاح سیاسی ایالات‌متحده امریکا در سیاست خارجی‌اش بود؛ بزرگ‌ترین قدرت جهان در مقابل یک گروه ناتوان دست به مذاکره و تفاهم می‌زند و به خواسته‌هایش تن می‌دهد. این مذاکرات برای جمهوریت نیز بزرگ‌ترین اشتباه سیاسی بود که به نحوی به امارت فهماند که آماده تن دادن به خواسته‌های طالبان است. آزادی نزدیک به ۶ هزار زندانی طالب، مقدمه‌ی این تسلیم شدن بود که فاجعه به بار آورد. این مذاکرات اگر در کشورهایی مانند ناروی و سوییس دایر می‌شد هم از یک‌سو ضمانت اجرایی می‌داشت و هم بازیگران منطقه‌ای مجبور می‌شدند آن را جدی بگیرند و به یک راه‌حل می‌رسیدند.
گروهی مردم افغانستان به لحاظ عقلانیت سیاسی، هنوز برداشت درستی از دولت ملی و مدل‌های سیاسی دولت‌داری ندارند. بحث تغییر نظام هنوز برای مردم خیلی زود و پیش از وقت است. به‌عبارت‌دیگر؛ ما هنوز ایده دولت ملی را نداریم، چه رسد به این‌که بحث تغییر نظام سیاسی را در سر بپرورانیم.
متأسفانه مدل دولت‌داری بیرونی وقتی‌که وارد افغانستان شد، بیشتر در قالب قیمومیت، سرپرستی، مدیریت انحصاری و مهم‌تر از همه در قالب کاپی به افغانستان آمد و نتیجه‌اش عقده‌گشایی تاریخی و قومی بود و فاجعه‌های بسیار وحشتناک را به بار آورد.
پس از حمله امریکا به افغانستان، ادبیات پسا استعماری باعث شد تا ما به لحاظ تاریخی، علمی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی هویت خود را از عینک غربی‌ها تعریف کنیم و خود قادر به بازتعریف خود نباشیم.
یک دیدگاه غیرقابل‌انکار این ادعا و استدلال که امریکایی‌ها برای بردن جنگ و بی‌ثباتی آسیای میانه توسط طالبان و داعش در جهت بی‌ثبات‌سازی روسیه در افغانستان باقی می‌مانند کاملاً بی‌اساس است. روسیه کشور ضعیف و درمانده‌ای نیست که امریکا بخواهد او را این‌چنین زمین‌گیر کند.
گذشته از این، استراتژی امریکا و حکومت بایدن در مورد افغانستان، استراتژی خروج است، نه ماندن. چندی پیش اداره بایدن استراتژی ملی کشورش را منتشر کرد که موضع این کشور در مورد افغانستان صراحت داشت: پایان دادن به طولانی‌ترین جنگی که امریکا درگیر آن است که البته واژه‌ی مسئولانه با این جمله همراه بود. اکنون پس از سه روز اقامت زلمی خلیل‌زاد در کابل که به‌سوی قطر رفت، روشن شده است که مسئولانه بودن ترک افغانستان توسط امریکایی‌ها به این معنی است: تشکیل دولت مشارکتی.
خلیل‌زاد نسخه‌ی این طرح را به تمام چهره‌های مطرح داخلی به شمول ارگ داده است تا برای شکل‌دهی چنین دولتی آمادگی داشته باشند؛ اما به نظر می‌رسد که به‌استثنای ارگ و اشرف‌غنی، همه استقبال کرده‌اند. عدم استقبال غنی نه برای رد کامل این طرح و عدم پذیرش آن، بلکه برای ماندن او در ریاست این دولت مشارکتی است؛ اما طالبان و پشت سرشان پاکستان که جانب اصلی این دولت مشارکتی هستند، ریاست او را نمی‌پذیرند. در حالی که برای خلیل‌زاد نظر و موضع طالبان اهمیت دارد و برای حکومت بایدن پایان دادن به جنگ طولانی امریکا در افغانستان که از طریق توافق به دولت مشارکتی می‌توانند ادعای پایان مسئولانه را داشته باشند.
اکنون پرسش این‌جاست که آیا رییس‌جمهور غنی می‌تواند در برابر امریکایی‌ها بایستد و به روی آن‌ها نه بگوید؟ در ظاهر امر پاسخ روشن است؛ اما باید منتظر ماند و دید که اقدام ریاست جمهوری افغانستان در این زمینه چه خواهد بود.
درنتیجه؛ هر مدلی که به افغانستان وارد شود، اگر دولت‌مداران ایده دولت ملی و نیت ساختن دولت ملی را نداشته باشند و بدان باور نکنند، آن مدل ناکام خواهد بود و نتیجه‌ای نخواهد داد.
هم‌چنان گزارش داده شده که کنفرانسی شبیه بن این بار در ترکیه برگزار خواهد شد؛ اما طرح جدید دولت امریکا مبنی بر ایجاد یک کنفرانس بزرگ صلح با میزبانی سازمان ملل متحد در انقره احتمالاً با مخالفت طالبان مواجه شود.
موضع دولت بایدن در این طرح از تسلیمی رهبری دولت به طالبان به سهم دادن طالبان در قدرت تغییر خورده است؛ موضعی که سال‌ها دولت حامد کرزی تلاش کرد طالبان و پاکستان را قناعت بدهد، اما نتوانست. حالا با شریک ساختن این طرح با طالبان، ممکن است نشست دوحه هم شکست بخورد و گفت‌وگوها به نقطه اول برگردد و خشونت‌ها هم افزایش یابد.