جایگاه پاکستان در روند صلح افغانستان

صبح کابل
جایگاه پاکستان در روند صلح افغانستان

نویسندگان: شبنم مهاجرزاد و عبدالصبور ستیز

بخش نخست

صلح از جمله اولویت‌هایی است که دولت‌ها برای بقای ساختارهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی و ارزش‌های یک کشور را نیازمند آن است. از این‌رو، صلح را می‌توان ازجمله نیازهای اساسی دولت‌ها برای تأمین ارزش‌های مادی و معنوی انسان‌ها تلقی کرد.
صلح است که می‌تواند همه منافع بنیادین دولت‌ها را تأمین کند تا دولت‌ها بتوانند برای زیرساخت‌های یک کشور برنامه را برای رشد جامعه طرح کنند و به آن هدف غایی خود دست یابند.
بنابراین، دولت‌ها برای ایجاد صلح و یا در حال جنگ به‌دنبال گذار از مرحله جنگ به مرحله صلح و هم‌زیستی‌ای هستند که خود می‌تواند چالش‌هایی را فرا روی دولت‌ها به میان آورد.
این نوشتار می‌کوشد تا جایگاه پاکستان را در روند صلح افغانستان در یک دهه‌ی اخیر به بررسی بگیرد.
با توجه به تمام بن‌بست‌های سیاسی‌ای که میان هر دو کشور در طول چندین دهه به میان آمده و در حال حاضر جریان دارد، باعث شده که جایگاه پاکستان را امری ضروری در روند صلح افغانستان دانست.
افغانستان کشوری است که سال‌ها درگیر جنگ‌های داخلی بوده و تردیدی نیست که برخی کشورهای منطقه وجهان در حمایت از این جنگ دست دارند.
در واقع، افغانستان تبدیل شده به میدان رقابت کشورهای منطقه و جهان؛ رقابت کشورها در افغانستان به اشکال مختلفی مانند انفجار، انتحار و موتر بمب و سایر موارد جریان دارد؛ جنگ نیابتی بسیار ظالمانه برخلاف منافع کشوری ادامه دارد.
آن‌چه از جانب پاکستان مایه نگرانی دولت و مردم افغانستان شده، به‌صورت عمده شامل این دو مورد است: نخست؛ باور حاکمان و مردم افغانستان این است که پاکستان سیاست دست یافتن به عمق استراتژیک در افغانستان را دنبال می‌کند؛ همین مسئله مایه نگرانی دولت‌مردان و مردم افغانستان شده است. دوم؛ مسئله‌ی خط دیورند است.
برای ایجاد بنیاد روند صلح، نیاز به یک اجماع داخلی بر سر نحوه و شرایط مصالحه، آشتی و توحید نظریات برای وحدت نظر، با توجه به ابعاد منطقه‌ای جنگ در افغانستان، رسیدن به یک اجماع منطقه‌ای برای تغییر سیاست جنگ و خشونت از سوی کشورهای منطقه ضرورت است. چنین اجماعی در سطح منطقه، کاری دشوار و زمان‌بری است. از این‌رو، ضرورت به کنش‌گری دیپلوماتیک و فعال‌سازی دستگاه سیاست خارجی کشور و جلب حمایت کشورهای بزرگ جهان دارد.
بخشی از این دشواری به تضاد منافع میان کشورهای منطقه و همسایه‌های دور و نزدیک افغانستان برمی‌گردد که هرکدام منافع و دید امنیتی یا استراتژیک خاصی نسبت به افغانستان دارند. از طرف دیگر موردتوجه قرار دادن منافع مشروع کشورهای منطقه و توازن در روابط، با برنامه‌ای جامع و کنش‌گری قدرتمند ضرورت دارد؛ اما تحول و تغییر در نظام امنیتی جهان و منطقه و نوع رقابت‌های اقتصادی، چهارچوب‌های جدیدی را می‌طلبد تا توان بازتعریف روابط منطقه‌ای و ایجاد سیستم امنیتی و اقتصادی را داشته باشد.
غفلت از این تحول و دگردیسی‌های در حال جریان در منطقه و ناتوانی از تعریف جایگاه کشور در ساختارهای قابل پیش‌بینی، می‌تواند به آسیب‌پذیری بیشتر کشور از آن بیانجامد؛ اما در صورتی که موفقیتی در ایجاد چنین اجماعی حاصل نشود، با توجه به ابعاد منطقه‌ای جنگ در افغانستان، راه‌حل آسانی برای رسیدن به صلح وجود ندارد و اگر هم باشد، کاری زمان‌بر و توان فرسا است.
بنابراین کشوری که در تحولات چند دهه‌ی اخیر افغانستان نقش پررنگی داشته پاکستان است. این کشور از زمان استقلالش-سال ۱۳۲۶- همواره تلاش داشته است تا نفوذش را بر افغانستان بیشتر کند؛ البته نقش «جمعیت‌العلما»ی پاکستان، سازمان «آی‌اس‌آی» و نقش منافع احزاب سیاسی را در دخالت‌های این کشور بر افغانستان را نیز نباید فراموش کرد.
تاریخ مناسبات افغانستان و پاکستان فراز و نشیب‌های طولانی‌ای دارد که در اساس می‌توان با اطمینان، میراث دوران استعمار را در آن‌ مشاهده کرد.
دو کشور افغانستان و پاکستان هر دو کم‌وبیش از نقش و تأثیر خود در صحنه مبادلات جهانی اطلاع دارند. این دو کشور با وجود پیوندهای عمیق و فرهنگی همواره تاریخی پرتنش داشته‌اند که دلیل عمده آن اختلاف‌های ارضی میان دو کشور و داعیه ارضی پاکستان نسبت به افغانستان است و نشانه پایداری این اختلاف خط دیورند است.
از طرفی این اختلاف ریشه در ماجرای قومیت دارد و نماد آن مسئله پشتونستان است که سبب شده از همان ابتدا، افغانستان نسبت به سیاست‌های پاکستان نگرشی منفی پیدا کند.
مسئله خط دیورند موردقبول هیچ‌یک از رژیم‌های متفاوتی که تا حالا در افغانستان روی کار آمده از سلطنتی گرفته تا جمهوری و جمهوری اسلامی و رژیم مارکسیستی قرار نگرفته است. به این ترتیب، روابط دو کشور تحت تأثیر دو عامل اختلاف‌های مرزی و ادعاهای قومی همواره تیره بوده است.
آن‌چه در سال‌های اخیر دیده می‌شود، بحث خط مرزی برای افغانستان بحثی تثبیت ‌شده است. چرا که در دوره حکومت اشرف‌غنی با گشایش دروازه تجارتی در تورخم با حضور نماینده‌های رسمی دیپلوماتیک، به تثبیت این موضوع مهر تأیید گذاشت و سروصداهای خفیفی هم در افغانستان صورت گرفت؛ ولی حکومت افغانستان به آن عکس‌العمل جدی‌ای نشان نداد.

مفهوم شناسی صلح و اقسام آن
پرداختن به صلح و جست‌وجوی راه‌های دست‌یابی به آن، یکی از اصلی‌ترین چالش‌های بشر در طول تاریخ به‌شمار می‌رود؛ چـراکه سایه‌ی جنگ اغلب بر حیات بشر احساس شده و البته هنوز هم همین سایه و همین چالش به قوت گذشته، بلکه بیش‌ازپیش وجود دارد و احساس می‌شود.
آن‌چه در دوران معاصر متفاوت از گذشته است این است که صلح نقطه‌ی پایان جنگ نیست؛ بلکه ضد خشونت آشکار و پنهان و به یک تعبیر کارکردی، ناظر بر نبود مرگ است. موضوع دوم در گستره شخصی است. این‌که صلح صرفاً پدیده‌ای بین‌الدولی نیست، بلکـه بـین انسانی و بین گروهی هم هست، اما نظام هنجار موسوم به حقوق بین‌الملل که بر اصل صلح استوار است، بعد از به‌رغم تلاش‌های بسیار در تنظیم روابط انسان‌ها، دولت‌ها و ملت‌ها در وضعیت یا چارچوب مفهومی اصلی دارد. چند نمونه صلح را به بررسی می‌گیریم.

صلح منفی و صلح مثبت
به دلیل جایگاه مختلفی که صلح در حوزه‌های فرهنگی، دین، تاریخ، اقتصـاد، حقـوق و علوم سیاسی دارد، مفاهیم متعددی از آن بسته به هر یک از این جایگاه‌ها ارایه شده است. از نظر مفهومی و در مطالعات صـلح، این واژه به‌طور سنتی و از ابتدا برای نبود وضعیت تجاوز، خشونت یا مخاصمه به کار رفته و هنوز هم این جنبه‌ی آن برای عموم غالب تر جلوه می‌کند. با وجود این، نگرش سنتی که رویکردی حداقلی است، به دلیل گستره‌ی وسیعی کـه در پرتـو نگـرش‌هـا یا خیر امنیت انسانی و حقوق بشر یافته، از آن فراتر رفته و ایجاد و حفظ روابط به هنجار میان- انسـانی و بـین دولتـی و ایمنـی در حوزه‌ی رفاه اجتماعی یا اقتصادی را نیز در برگرفته است.

صلح واحد و صلح متکثر
پذیرش تعدد مفهوم صلح و اجتناب‌ناپذیری گفتمان‌های متکثر، با تساوی ارزش و اعتبار آن-ها همراه است و این گفتمان‌ها به‌صورت موازی باقی خواهند ماند. در عمل، هرچند همواره چنین تعددی وجود داشته است، اما ظرفیت مثبتی در آن دید نمی‌شود. تنوع هرچند در محیط فرهنگی برای بشر فرصت ساز تلقی می‌گردد، اما در گفتمان‌های صلح در صورتی که اختلاف و تفاوت میان‌شان شدید باشد، نفعی به حال اصلاح اوضاع کنونی جامعه‌ی بشری نخواهد داشت.

صلح ملی و صلح بین‌المللی
از نظر گستره، صلح که وضعیتی اجتماعی است، متناسب بـا سـطح اجتماعـات می‌تواند جلوه‌ای محلی، ملی و بین‌المللی داشته باشد. بااین‌حال، صلح مدنظر در نظام حقوق بین‌الملل اساساً صلح بین‌المللی است که البته به دلیل انعطاف در مفاهیم و اجزای صلح و ارتباط متقابل جوامع ملی با منافع جامعه بین‌المللی، ممکـن اسـت صـلح محلی و ملی را نیز در بر گیرد.

صلح ذهنی و صلح عینی
یکی از طبقه‌بندی‌های صلح از نگاه مفهوم شناختی، ناظر بر تفکیک صـلح درونـی به‌عنوان وضعیتی ذهنی از صلح عینی یا بیرونی است. بسط تنوع در ابزارها و منابع استقرار صلح، از جمله محورهای توجیه کشانده شدن صلح به حوزه‌ی روان‌شناختی و اخلاق فردی است اما صلح عینی، فراتر از جنبه‌های ذهنی، احساسات، اندیشه‌ها، عواطف و عقاید، متمرکز بر رویدادهایی است که در هر اجتماع به منصه‌ی ظهور می‌رسند. صلح عینی، بر ساختارها، فرایندها و هنجارها استوار است.
با توجه به مفهوم شناختی صلح، حال نوع دید به صلح از دید ادبیات پارسی به آن پرداخته می‌شود.