تنازع قدرت؛ از پایین‌دست افزون‌طلب تا بالادست انعطاف‌پذیر

زاهد مصطفا
تنازع قدرت؛ از پایین‌دست افزون‌طلب تا بالادست انعطاف‌پذیر

قدرت؛ ظرفیت، توانایی و میل به عمل است؛ بستری که در آن، ظرفیت تولید و گسترش، با مهارت و تمایل، تلفیق شده و امکان پیاده‌سازی آن را فراهم می‌کند. روش‌های مختلفی از اعمال قدرت در جامعه هست که وابسته به موقعیت دولت‌ها و سازمان، راهی برای پیاده‌شدن در جامعه پیدا می‌کند.

در این نوشته، تلاش می‌شود تا با بررسی‌ انعطاف‌پذیری و تعصب در اعمال قدرت، موقعیت طالبان در افغانستان و اعمال قدرت از سوی این گروه به بحث گرفته شود. انعطاف‌پذیری در قدرت، برآمد داشتن قدرت بیش‌تر و اعتماد به قدرت خودی است؛ یعنی، دولت، سازمان یا نهادی که در این جایگاه ایستاده است، در معادلات با قدرت‌های دیگر یا مردم، به دنبال سهم صدردرصدی نیست و به خودش اعتماد دارد که ممکن سهمی بیش‌تری به دیگری برسد؛ اما گذشت زمان و جایگاه برتری که به خودش قایل است، این اعتماد را برایش می‌دهد که می‌تواند در مذاکرات و معادلات بعدی، به سهم بیش‌تری برسد.

تعصب در قدرت، زاده‌ی شک در توانایی خودی است و سازمان‌هایی که بر توانایی خود مشکوک اند، به دنبال پیاده‌سازی صددرصدی خواست‌های شان استند. چنین نهادها و سازمان‌هایی، دچار بی‌باوری خودی استند و تصور شان این است که اگر نتوانند در مذاکره‌ی اولی، به سهم صددرصد دست پیدا کنند، امکان دست‌یافتن شان به حق، در مذاکرات بعدی امکان‌پذیر نیست.

با توجه به تقسیم‌بندی بالا، قدرتی که طالبان به دنبال اعمال آن استند، قدرت تعصبی یا نگاه به مسئله‌ی قدرت از دیدگاه بی‌باوری خودی است. طی چند سال گفت‌وگو برای رسیدن به توافق سیاسی در افغانستان، طالبان، از خواستی که داشتند، ذره‌ای پا پس نگذاشتند؛ چون، نگران این بودند که با گذشت نسبی از خواست‌های شان و واردشدن در افغانستان، به نابودی هویتی انجامیده و منحل شوند. طالبان، یا باید به امیتاز صددرصدی می‌رسیدند یا هم‌چنان برای رسیدن به این سهم، در میدان نبرد می‌جنگیدند.

آن چه طالبان را وارد شهرها و کابل کرد، بازی قدرت‌ها بود؛ رویارویی قدرت بالادست با قدرت پایین‌دست که پشت یکی، به صورت علنی جامعه‌ی جهانی و شهروندان ایستاده بودند و پشت دیگری، گروه‌ها و کشورهایی که به صورت نیابتی در جنگ افغانستان دخیل بودند. سرانجام، اصرار بر نظامی‌گری از سوی طالبان و تشدید آن، قدرت برتر یا انعطاف‌پذیر را وادار به عقب‌نشینی و دادن سهم بیش‌تر به طالبان کرد؛ به این امید که طالبان با این سهم بیش‌تر، وارد افغانستان شده و در ساختارها و مردم، که قدرت بیش‌تری نسبت به طالبان استند، هضم خواهند شد.

حالا، طالبان، آن چه در میز مذاکره بر آن تأکید داشتند -تسلط نظامی بر افغانستان-، به آن دست یافتند. تمام نقاطی که امریکا با هجومش به افغانستان از طالبان گرفته بود را، دوباره به طالبان سپرد تا طعم شکستی که چشیده بودند، جبران شود. حالا، ظاهرا قدرت دیگری جز قدرت مردمی، در مقابل طالبان نمانده است؛ قدرتی که طی بیست سال تلاش، تحصیل و کار به دست آمده و جوی را به وجود آورده است که امکان بازگشت یا نابودی آن ناممکن است.

طالبان، در یک بازی که قرار بود، برد-برد باشد و هر دو طرف، دولت غنی و طالبان، به توافق نسبی‌ای دست یابند، با اصرار نظامی، بازی را در بستر سیاسی و نظامی، به بردوباخت تغییر دادند و با ورود نظامی در شهرها که از سوی دولت و هم‌کاران بین‌المللی زمینه‌سازی شده بود، به طعم پیروزی صددرصدی رسیدند؛ پیروزی‌ای که شکست ناتو و دولت افغانستان را به دنبال داشت. تصور بازی‌گران انعطاف‌پذیر، بر این بود که با شکست نظامی و سیاسی دولت، طالبان را به عنوان یک قدرت، مقابل قدرت مردمی قرار دهند و ببینند که آیا در طالبان، این ظرفیت به وجود آمده که خود را قدرت برتر دانسته و در معامله‌ی حکومت‌داری، انعطاف‌پذیری نشان بدهند یا هم‌چنان، تلاش خواهند کرد از جایگاه قدرت پایین‌دست و اعمال صددرصدی خواست‌های شان به مسائل ببینند.

حالا، طالبان و مردم در مقابل هم قرار گرفته اند؛ مردمی که با ترس از عدم انعطاف‌پذیری طالبان، تصویر روشن آن را این‌ روزها در میدان هوایی بین‌المللی کابل می‌بینند. هزاران مرد، زن و کودک، در داخل و بیرون میدان هوایی اتراق کرده اند تا شاید فرصتی برای فرار شان فراهم شود. هجوم مردم به میدان هوایی، بیان‌گر عدم اعتماد به انعطاف‌پذیری طالبان است. هرچند، ذبیح‌الله مجاهد، سخن‌گوی طالبان، در یک کنفرانس خبری، به مردم اطمینان داد که تفاوت بزرگی بین طالبان امروز و دیروز وجود دارد و اگر خشونتی از سوی این گروه به مردم رسیده، در زمان جنگ بوده و مردم می‌توانند از آن بگذرند. ذبیح‌االله مجاهد، به نحوی از مردم بابت خشونت‌های رسیده در هنگام جنگ، پوزش خواست و گفت که طالبان نیز مردم و همه کارمندان نظامی و ملکی را بخشیده اند.

با وجود تعهد سخن‌گوی طالبان در اولین کنفرانس مطبوعاتی ‌اش از مرکز رسانه‌های حکومت، مردم باورمند به پیاده‌شدن این وعده‌ها نیستند و شلوغی در میدان هوایی کابل، مصداق روشن این بی‌باوری است. واقعیت موجود، تسلط سیاسی و نظامی طالبان بر افغانستان است؛ چه این واقعیت با زور نظامی به دست آمده باشد چه با عقب‌نشینی عمدی نظامی از سوی دولت قبلی. آن چه باید این روزها رهبران سیاسی و نظامی طالبان به آن توجه کنند، برگشتاندن اعتماد شکسته‌ی مردم است. طالبان، باید به زودترین فرصت، شهرها و خصوصا کابل را از حالت نظامی بیرون کرده و تلاش کنند برای نیروهای نظامی مستقر در شهرها، یونیفورم مشخصی در نظر بگیرند تا مردم دوست را از دشمن، دزد را از مجری قانون و استفاده‌جو را از دیگران تشخیص دهند. وضعیت این روز‌های کابل و حضور نیروهایی که از روستاها آمده و با زندگی شهری آشنایی‌ای ندارند، بیش‌تر از هر چیزی بر نگرانی مردم افزوده و باعث فرار مردم شده است.

طالبان، قرار است بر مردم حکومت کنند و اگر روند فرار مردم این گونه ادامه داشته باشد، بر چه کسی حکومت خواهند کرد؟ نسلی که امروز در حال فرار از افغانستان است؛ نسلی است که تحصیل کرده، تجارب کافی به دست آورده و مهر‌ه‌ی مهمی در پیش‌برد یک افغانستان بهتر است. اگر این نسل از افغانستان فرار کند، انرژی‌ای باقی نخواهد ماند که با آن بتوان کشوری را به ترقی و انکشاف رساند. این، وظیفه‌ی طالبان است که نگاهی هم‌راه با اعتماد به مردم داشته باشند و با انعطاف‌پذیری، پذیرش خواست‌های مردم را در عمل نشان دهند. اگر صد بار رهبران و سخن‌گویان طالبان، حرف از تغییر بزنند، کافی‌ست، یکی از نیروهای نظامی آن‌ها، کسی را شلاق بزند؛ این شلاق، همه تلاش‌ها و وعده‌های سیاست‌مدراران را نابود می‌کند. تداوم قدرت، یک معادله‌ی دوطرفه است و تا مردم در اعمال قدرت سهیم نشوند، امکان پیاده‌سازی آن به بن‌بست می‌خورد. طالبان، باید بدانند که نسبت به مردم، زور بیش‌تری دارند؛ چون، توان نظامی در دست شان است. زور بیش‌تر، انعطاف‌پذیری بیش‌تری می‌طلبد. اگر طالبان به خواست‌های شان اعتماد دارند، باید به آن چه مردم می‌خواهند، جلو بدهند. گذشت زمان، ثابت می‌کند که کدام خواست و گفتمان فربه‌تر شده و قوت می‌گیرد.