بی‌باوری طالبان به پیش‌رفت و امکان تخریب زندگی

زاهد مصطفا
بی‌باوری طالبان به پیش‌رفت و امکان تخریب زندگی

رحمت‌الله اندر، سخن‌گوی شورای امنیت، در رشته‌ تویتی، نوشته است که طالبان، هر منطقه‌ای را به دست می‌آورند، آن را تخریب می‌کنند تا دولت را نزد افکار عامه ناکاره جلوه بدهند. به گفته‌ی آقای اندر، هدف طالبان، بدنام‌سازی دولت در افکار عامه است تا بتوانند با این روش، مردم را علیه بی‌کفایتی دولت بشورانند.
سیاستی که طالبان دنبال می‌کنند، به هیچ چیزی پایبندی و ترحم ندارد. به باور طالبان، هنگامی که این گروه منطقه‌ای را به دست می‌آورند، باید آن را تخریب کنند تا با این کار، بی‌کفایتی دولت را به نمایش بگذارند. طالبان، فکر می‌کنند که به دست آوردن مناطق زیر کنترل دولت و سپس به آتش کشیدن یا تخریب آن، به معنای این است که دولت نتوانسته از منافع عامه نگه‌داری کند.
آن چه که گروه طالبان به آن توجه نکرده اند، مردم عام استند که از تأسیسات عام‌المنفعه، منفعت روزمره دارند و هر کسی که تلاش کند این منفعت را از آنان بگیرد، نزد افکار عامه مردود و غیر قابل بخشش به شمار می‌رود. به باور طالبان، تخریب تأسیسات عام‌المنفعه و به آتش کشیدن اداراتی که از دولت به دست می‌آورند، برگ برنده‌ی طالبان است و نزد افکار عامه، دولت و حامیان آن را ناکاره جلوه می‌دهد. آن چه که طالبان به آن نیندیشیده اند، درک عمیق افکار عامه از وضعیت اجتماعی و سنتی افغانستان است. چون، طالبان تصور دارند که افکار عامه هنوز به همان شیوه‌ی گوسفندی در حال جریان است و این گروه، می‌تواند همه جنایت‌هایش را به پای دولت یا دیگری بیندازد.
موضوعی که برای طالبان قابل درک نیست، دقت شهروندان افغانستان نسبت به قضایای اطراف شان است. شهروند امروزی افغانستان، با این که با چالش‌های متعددی دست و پنجه نرم می‌کند؛ اما با توجه به جهان ارتباطی امروز و آگاهی‌ای که از طریق آموزش، تحصیل و رسانه دریافت می‌کند؛ به این درک و ملاحظه رسیده است که دوست و دشمنش را بشناسند و در مواقع حساس، تصمیم بگیرد که از چه کسی حمایت کند.
گروه طالبان، یا به دلیل فرمایش فرماندهان این گروه و یا به دلیل خشونتی که این گروه به خرج می‌دهد، باورمند به هیچ وضعیتی نیست که در آن، رفاه و آسایش برای شهروندان به ارمغان بیاید؛ چون، سربازان طالب، در کنار این که در کوه زندگی می‌کنند و لذت زندگی در شهر را نچشیده اند، باورمند به این استند که تخریف تأسیسات عام‌المنفه و ادارات دولتی، برای آنان موفقیت و امتیاز به حساب می‌آید.
طالبان و در کل گروه‌های تروریستی، در وضعیتی از قدرت درگیر استند که در آن، هیچ ساختاری وجود ندارد؛ چون به باور این گروه، هر نوع ساختاری که جدا از فرمایش‌های دینی باشد، مردود و غیر قابل تأمین در جامعه است. به باور سربازان طالبان، تخریب تأسیسات عامه و ضرر رساندن به جاهایی که می‌تواند به مردم نفع برساند، خلاف ارزش‌های دینی است و این باور، توسط کسانی که تروریزم را رهبری می‌کنند، به انواع مختلف به سربازان این گروه تزریق شده است.
طالبان و دیگر گروه‌های تروریستی که سربازان شان را از محروم‌ترین قشر جامعه انتخاب می‌کنند، باورمند به این استند که می‌توان با بازی با اذهانی که هیچ نوع برداشتی از زندگی در جهان امروز ندارند، روایت‌‌های دینی را طوری طراحی و تبلیغ کنند که زمینه‌ی قناعت آن‌ها فراهم شده و آنان را مجبور به اجرای عملیاتی کنند که حتا دوست ندارند انجام بدهند.
اکثریت نزدیک به اتفاق سربازان طالبان، کسانی استند که در روستاها، هیچ کار و درآمدی ندارند و اگر زمینه‌ی سربازگیری گروه‌های مختلف ترورستی و سمتی نباشد، ممکن به مهاجرت تن بدهند و خود شان را از کشور بیرون بکشند؛ اما به دلیل نبود زمینه‌ی کار و چالش‌هایی که مهاجرت پیش روی آنان گذاشته است، یا به صف ارتش افغانستان می‌پیوندند و یا به صف گروه‌های تروریستی که به دلیل نبود ساختار منظم رهبری، حاضر اند دست به هر فرمایشی بزنند که رهبران این کروه لازم می‌بینند.
‌حملات طالبان بالای مناطق مسکونی، تخریب تأسیسات عام‌المنفعه و کشتار شهروندانی که به هیچ گناهی مرتکب نشده اند، نشان می‌دهد که سربازان طالبان و رهبران این گروه، به هیچ ارزشی باور ندارند و هر نشانه‌ای که از ترقی و پیش‌رفت پیش روی شان قرار بگیرد، آن را نابود می‌کنند.
طی دو دهه فعالیت طالبان، این گروه هر منطقه‌ای را که به دست آورده، هر چه که منافع مردم بوده را تخریب و نابود کرده است؛ از ادارات دولتی تا مساجد و مکاتبی که نسل جدید افغانستان برای یادگیری و آینده‌ی روشن به آن مراجعه می‌کنند. به باور طالبان، هر نوع آموزش و یادگیری‌ای که زمینه‌ی آگاهی مردم را فراهم کند، دشمن این گروه پنداشته شده و از سوی سربازانش، مورد هدف تروریستی قرار می‌گیرد.
اگر طالبان به دنبال این استند که وارد ساختار سیاسی-اجتماعی افغانستان شوند، باید به این درک برسند که نسل امروز افغانستان، با وجود محرومیت و جبر تاریخی، نسلی نیستند که به نحوه‌ی فکر و سیاست طالبانی کنار بیایند. چون، برای نسلی که جهان امکان انتخاب بهتر را فراهم کرده است، نحوه‌ی عمل‌کرد طالبان قابل پذیرش نیست و حتا در صورتی که دولت با شکست مواجه شود، مردم حاضر اند جان شان را فدا کنند تا این که، زیر حکومتی با افکار طالبانی زندگی کنند.
رهبران طالبان و فرماندهان این گروه، باید بدانند که افغانستان امروز و جهان ارتباطی، پنجره‌ی زندگی با جهان را باز کرده و تصویری را به نمایش گذاشته است که امکان سازش و زندگی با جهان دگم و تاریک طالبان را بسته است. اگر این گروه به این تن ندهد که افغانستان تغییر کرده و دیگر، کشوری نیست که دو دهه پیش این گروه بر آن تسلط داشته و هر نوع شکنجه و بربریتی که خوسته، بر آن اعمال کرده است، باید امید وارد شدن در ساختار قدرت در افغانستان را کنار بگذارد. نسل جدیدی در افغانستان ظهور کرده که با وجود سمت‌های گروهی و قومی، باورمند به پیش‌رفت و تغییر نوعیت زندگی است و دولت به عنوان مرجعی که مسؤولیت دارد برای شهروندان رفاه و آرامش را به وجود بیاورد، مکلف است به قضایا رسیدگی کرده و امکان فعالیت مشترک و هم‌سو با پیش‌رفت و ترقی را فراهم کند. برای شهروندان، فرقی ندارد که طالب یا دولت؛ آنچه که برای مردم مهم است، بسترسازی برای ترقی و پیش‌رفت است تا همه بتوانند در آیینه‌ی آن خود را ببینند و زندگی آبرومندانه داشته باشند.