جنگ علیه زنان افغان

فاخره موسوی
جنگ علیه زنان افغان

افغانستان پس از ۱۹۹۶ وارد برهه‌ی تازه‌ای شده است که یکی از خصوصیت‌های این دوره، تقابل با زنان است. این تقابل سرچشمه از سنت‌ها، آداب و رسومی گرفته است که سال‌ها در لایه‌های مختلف اجتماعی به‌صورت پنهان وجود داشته است؛ اما کمتر کسی درباره‌ی آن سخن به زبان می‌آورده است.

زیرا سخن‌گفتن از زن، مساله‌ی ناممکن به نظر می‌رسد. زنان از سویی مورد ستم قرار می‌گیرند و از سویی دیگر تشویق به مبارزه برای احقاق حقوق خود می‌شوند. در جامعه‌ای مثل افغانستان، این امر تناقض شدیدی را پس از ۲۰۰۱ در جامعه به وجود آورده است و این تناقض تبدیل به جنگی شده است که زنان را مورد هدف خود قرار داده است.

وضعیت زنان در موقعیتی مورد بحث قرار می‌گیرد که رسانه‌ها حادثه‌ای را پوشش می‌دهند و یا اینکه یکی از زنان فعال اجتماعی در ملاء عام کشته می‌شود؛ اما زنان و دخترانی که در خانه‌های شان هر روز به جرم‌های مختلف به قتل می‌رسند و رسانه‌ها نمی‌توانند آنان را مرکز فعالیت‌های خبری خود قرار دهند، موردتوجه نیستند.

به‌عنوان مثال کشته‌شدن گزارش‌گران زن. زنانی که در راس امور اجتماعی و فرهنگی قرار دارند، برای رسانه‌های شناخته‌شده استند.

در چند روز گذشته مینه منگل در هنگامی که به محل کار خود مراجعه می‌کرد، به دست افراد ناشناس به قتل رسید. رسانه‌ها در ابتدا این موضوع را به زعم خانواده و نزدیکانش، شخصی اعلام کردند. شخصی بودن این قتل، نکته‌ی مهمی است برای اینکه واقعیت تلخی را در افغانستان برجسته‌تر ببینیم. زنان در دام خشونتی دیرینه و پنهانی گرفتار آمده‌اند که مسبب آن در خانه‌های آنان دیرزمانی است که جایگزین شده بوده است.

مینه منگل اگر به دلیل خصومت شخصی هم به قتل رسیده باشد، باید ریشه‌های این خصومت‌ها را در بردگی زنان افغان در دام مردسالاری، تبعیض و خشونت بررسی کنیم.

مردسالاری به زنان حق فعالیت آشکار در حریم خصوصی را هم نمی‌دهد، چه برسد به فعالیت در جامعه‌ی مدنی و صحنه‌ی سیاسی. مردان این حوزه را مخصوص خود می‌پندارند و معتقدند که تنها آنان می‌توانند این حوزه‌ها را مدیریت کنند و زنان به دلیل وضعیت بدنی و شخصیتی نمی‌توانند در این حوزه‌ها فعالیت کنند.

زنان در حریم خصوصی خود توسط مردسالاری به‌شدت محدود شده‌اند. آنان ناقص‌العقل، ناتوان، ضعیف و نیازمند حمایت قدرت مردانه تصور می‌شوند و این تفکرات در دنیای زنانه نیز رسوخ کرده‌ است و بسیاری از زنان خود بر این عقیده استند که بدون مردان و حمایت آنان نمی‌توانند زندگی خود را اداره کنند. زنان مسخ قدرت مردسالاری شده‌اند. زنان سنتی افغان به‌شدت از این قدرت مردانه حمایت می‌کنند و آن را یاری می‌کنند.

زنان از فرزندان دختر خود کمتر دفاع می‌کنند و آنان را مجبور به پذیرش قوانینی می‌کنند که دنیای مردانه وضع کرده است. آنان حق اعتراض و مخالفت ندارند و باید چشم و گوش بسته فرمان‌بردار باشند. در چینین وضعیتی، زن هیچ حقی ندارد. حق طلاق، حق نگهداری فرزندان، حق فرزند داشتن و تصمیم‌گیری در امور شخصی و خصوصی خود. همه تصمیم‌گیری‌ها به مرد و قدرت مردانه واگذار شده است.

بنابراین، اگر زنی برای احقاق حق خود اقدام کند، به‌شدت محکوم می‌شود و گاهی صدای زن، توسط زنان و نزدیکان خودش، در حریم خصوصی خودش محدود می‌شود.

مینه منگل، فرخنده و زنانی که هر روز در جامعه‌ی مدنی و حریم شخصی به قتل می‌رسند، قربانیان جنگ علیه زنانی‌اند که هر روز بیشتر و بیشتر چهره می‌نماید. جامعه‌ی سنتی‌ای که تحت سلطه‌ی قدرت مردسالارانه است، زنان را روزبه‌روز محدود می‌کند و آنان را از رشد در حوزه‌های عمومی منع می‌کند. آنان را به حریم خصوصی شان می‌راند و در آن حریم نیز محدود می‌کند. حتا اگر قوانین افغانستان به دور از تبعیض باشد، باز هم در جامعه‌ای که مردان مجری قانون استند، جایی برای زنان و حقوق زنان باقی نمی‌ماند.

 در چنین شرایطی باید منتظر قتل‌های روزافزونی باشیم که نشان می‌دهد، جنگ علیه زنان هنوز ادامه دارد.