زوال اخلاق درمانی در جامعه‌ی پزشکی افغانستان

صبح کابل
زوال اخلاق درمانی در جامعه‌ی پزشکی افغانستان

نویسنده: سخی محسن

بقراط، حکیم بزرگ یونان که به پدر علم جدید در حوزه‌ی طبابت مشهور است می‌گوید: «پزشک در مورد بیمار مسؤول است. پزشکان خادم بیماران خود اند و باید معیارهای سلوک شرافت‌مندانه را رعایت کنند» او همچنان باور دارد که: «روش درمان یک بیمار ممکن است برای بیمار دیگر مؤثر نباشد؛ به همین سبب او می‌گفت آنچه برای یکی غذاست، ممکن است برای دیگری زهر باشد» با این سخنان مشهور بقراط شروع کردم تا بپرسم آیا جامعه‌ی طبی ما در افغانستان، با این آموزه‌‌ها نزدیکی و هم‌خوانی دارد؟ آیا واقعا پزشکان ما خود را در برابر بیماران خود مسؤول و خادم می‌دانند؟ آیا جامعه‌ی طبی افغانستان به حقوق بیمار که همانا سلامتی بیمار است، به دور از هر تعلقی به عنوان انسان می‌اندیشد؟ وجدان کاری داکتران ما در برابر مسؤولیت‌های شان در برابر بیماران چگونه است؟ آیا واقعا در جامعه‌ی طبی افغانستان سلوک شرافت ‌مندانه و انسانی در برابر بیماران رعایت می‌شود؟ بی‌اعتمادی اجتماعی نسبت به جامعه‌ی پزشکی از کجا نشأت گرفته؟ آیا زوال اخلاق پزشکی، اعتبار جامعه‌ی طبی را صدمه نزده است؟ بی‌گمان کم نیستند داکتران گرانقدر و شرافت‌مندی که دراین وضیعت نا بسامان امنیتی- اقتصادی افغانستان، برای نجات بیماران شان آماده‌ی هر نوع فدا‌کاری اند، بخاطر انسانیت قلب‌شان می‌تپد و خادمان واقعی مردم افغانستان هستند؛ باور دارم که این برداشت در مورد تمام جامعه‌ی طبی؛ متخصصان، داکتران، نرس‌ها، صادق نخواهد بود که پیش از پیش ازاین جمع معذرت می‌خواهم؛ اما چشم پوشی از نارسایی‌ها و مشکلات اجتماعی نیز وجدان آدمی را آرام نمی‌گذارد. نقد و اعتراض به مفهومی، خود اصلاح کردن کجی‌هاست و غرض اهانت به هیچ گروهی نیست. دراین نوشته، به بیان همه‌ی خاطره‌ها نمی‌پردازم؛ اما به عنوان پرستار چند بیماری که در دوسال اخیر، در شفاخانه‌های دولتی و خصوصی کابل به دلیل بیماری همراهی کرده‌ام و آنچه که در جامعه‌ی طبی افغانستان دیده‌ام و فکر می‌کنم بیماران و بیمارداران را به ستوه می‌آورد و ملموس است می‌پردازم.
رعایت نکردن حق بیمار: درخواست اطلاعات در مورد محل بستر، داکتر، مراحل تشخیص، تداوی، هزینه‌ی تداوی، مدت و سیر پیشرفت آن از جمله‌ی حقوق اولیه‌ی بیماران و وابسته‌گان درجه اول آن‌هاست که بیشتر داکتران و نهادهای صحی دراین مورد، هیچ‌گونه راهنمایی و معلومات قبلی را با بیمار یا پرستاران شان شریک نمی‌کنند. در شفاخانه‌های دولتی، بیشتر داکتران به بهانه‌ی نداشتن جای کافی و امکانات بیمار را، از حق بستری محروم می‌کنند؛ اما در عین حال در شفاخانه‌های خصوصی بخاطر دریافت پول، مریض غیر قابل بستر را، بستری می‌کنند.
گوش ندادن به بیمار: داکتران افغانستانی بیشتر شنونده‌ی خوبی نیستند، آنچه بارها شاهدش بودم مصروفیت اضافی داکتران در زمان ملاقات با بیماران است. یک داکتر همزمان با این‌که با بیمار صحبت می‌کند، در مبایل خود تماس دارد، با همکار خود قصه‌ می‌کند، از بیمار دومی سوال می‌پرسد و مراجعین بعدی و نسخه‌های قبلی را چک می‌کند. در عین وقت، به بیمار نسخه‌ی طولانی می‌نویسد، بی آن‌‌که به درستی درد مریض را بفهمد! شاید فیلم «Patch Man» را دیده باشید، دقیقا به شیوه‌ی همان داکتر- متخصصی می‌ماند که از مریض خود به دلیل حواس‌پرتی و توجه به خود بی‌خبر است، حرف‌های بیمار را نمی‌شنود و این‌گونه داکتران بیمار را، بیمارتر می‌سازد. علاوه بر آن، برای دیدن یک داکتر اندک صاحب نام و شهرت، باید به قول معروف «از هفت خوان رستم بگذری» با این حال، او فقط از مریض می‌پرسد «چه تکلیف داری؟» و برای حرف‌های بیمار، وقت به گوش دادن ندارد و اجازه‌ی حرف زدن نمی‌دهد. برای بیماری ‌که یک ساعت زمان لازم باشد، تا به همه‌ی جوانب بیماری آن بحث شود و تمام نتایج معاینات آن به‌درستی چک شود را به ۴ الی ۵ دقیقه خلاصه می‌کنند که رضایت بیمار حاصل نمی‌شود و همچنان بیمار به لحاظ روانی از جانب پزشک مطمئن نمی‌شود!
انحصار شفاخانه‌های دولتی برای فرستادن بیماران به کلینیک‌های شخصی: بیشتر داکتر صاحبان محترم شفاخانه‌های دولتی را، بخود و فامیل خود انحصار کرده‌اند. بیماران را برای منافع شخصی خود، به کلینیک‌های شخصی‌شان راهنمایی می‌کنند و تداوی شان را به موجب سود جویی از بیمار، در کلینیک‌های شخصی‌شان مداوا کنند. برای این داکتران انگار کرسی طبابت در شفاخانه‌های دولتی، در حد بخش‌های معلوماتی تقلیل می‌یابد و از لباس سفید و کرسی‌های ارزش‌مند به نفع خود تبلیغ می‌کنند.


بدخط نوشتن نسخه‌ و محول کردن به دوا فروش شخصی: بدخط نوشتن نسخه‌ برای بیماران از سوی داکتران تقریبا یک امر معمول در میان داکتران افغانستانی است. نسخه‌های طولانی و بدخط که به تعبیر عام «خط شیفری» میان داکتر و دوا فروشان‌شان است نیز یکی از تخطی‌های حوزه‌ی پزشکی است. این‌گونه نسخه‌‌ها تنها یک مسأله را ثابت می‌کند که بیمار از هیچ جای دیگری به‌جز دواخانه‌های شخصی داکتران، ادویه‌ی لازم را پیدا کرده نتوانند و به این طریق با قیمت بلند‌تر دواها را بخرند. گذشته از این، داکتران نسخه‌های طولانی برای بیماران می‌نویسند، مثلا اگر مریض شما بیماری معده داشته باشد، داکتر از یک‌نوع شربت یا قرص که تجویز می‌کند، از تمام شرکت‌هایی را که در دواخانه شان ادویه موجود است می‌نویسد و چند نوع ادویه‌های مسکن را نیز درج نسخه‌ می‌کند که ربطی به بیماری اصلی ندارد.
پر خطر جلوه دادن بیماری‌های کم اهمیت: به بیماران نیز راه دیگری برای استفاده‌جویی از نا آگاهی بیماران است که هدف آن بدست آوردن پول بیماران می‌تواند باشد. در یکی از شفاخانه‌های خصوصی بودم که یکی از داکتران با ناراحتی به همکارش می‌گفت: «رییس مرا از کار دراین شفاخانه اخراج کرد؛ وقتی همکارش دلیلش را پرسید، او در جوابش گفت، رییس به من می‌گوید تو هیچ مریضی را به بخش جراحی نمی‌فرستی و ما چگونه مصرف و معاش ترا به چهار پاکت دوا پوره کنیم؟ و ادامه داد آخر من چگونه مریض جور را به خاطر پوره کردن اهداف مالی، به جراحی بفرستم مگر ما انسان نیستیم!»
تشخیص و تجویز‌های متفاوت: یکی دیگر از چالش‌های طبابت برای بیماران، تشخیص‌ها و تجویزهای متفاوت داکتران است، وحدت نظر میان دو داکتر و دوشفاخانه در باره‌ی یک بیمار وجود ندارد. یک بیمار با یک تکلیف اگر به ۱۰ داکتر مراجعه کند، ۱۰ تکلیف تشخیص می‌شود یعنی؛ درد بیمار به شمار داکترانی است که به آن‌ها مراجعه کرده است و حتا در بسا موارد هم‌مسلکان شان، از نادرستی و ناتوانی داکتر قبلی به بیماران سخن می‌گویند و خود را متخصص و ممتازتر جلوه می‌دهند که باعث بی‌اعتمادی بیمار به داکتران می‌شود. بدون تردید، در چنین وضیعتی، بسیاری از بیماران از مراجعه به داکتر پرهیز می‌کنند، چرا که معتقدند داکتران از بابت رنج شان با آن‌ها هم‌دردی نخواهند کرد.
عکس‌برداری‌های پر هزینه و متداوم: سفارش معاینات زیاد و بی‌ربط برای عاید و توجه نکردن به نتیجه‌ی این معاینات، وادار کردن بیماران به جراحی‌های غیر لازم و قیمتی، مجبور ساختن بیمار به مراجعه‌های بعدی و غیر ضروری، احساس بیمار بودن بیماری‌های پزشک ساخته، نگاه‌های تجارتی- اقتصادی و بهره‌کشی از بیمار، عدم محرمیت راز بیماری‌های بیماران، تشخیص‌های نادرست، مسؤول احساس نکردن داکتران در برابر بیمار، برخورد نادرست که همه تخطی‌ و انحراف اخلاقی در جامعه‌ی پزشکی را موجب می‌شود، نه تنها اعتماد جامعه‌ی پزشکی ما را در میان مردم صدمه زده است؛ بلکه به همین علت است که روزانه صدها مریض ما در کشور‌های همسایه جهت تداوی سرگردان هستند و میلیون‌ها پول به جیب آن‌ها می‌رود.
پایین بودن کیفیت دوا ها: در مقایسه با قیمت فروشی ادویه به بیمار، علاوه بر جامعه‌ی طبی، اعتماد تاجر و وارد کنند‌گان دواها را نیز صدمه می‌زند. ادویه‌های بی‌کیفیت قاچاق وارد شده از کشورهای همسایه و تجویز آن توسط داکتران و دوافروشان نیز معمول است که بیماران فکر می‌کنند هدف داکتران، سلامتی بیمار نیست. چه بسا زند‌گی‌هایی ‌که قربانی تشخیص نادرست نیم‌چه داکتران تجارت پیشه بافروش این دواهای بی‌کیفیت و بازاری شده باشد، شاید به همین جهت است که مردم عام می گویند: «نیم‌چه ملا دشمن دین است و نیم‌چه داکتر دشمن جان!»
دوستی دارم که همیشه می‌گوید: «سربازان خارجی مردم ما را با بمب می‌کشند، طالبان با انتحار و داکتر افغانستان با تشخیص غلط و دواهای پاکستانی می‌کشند، تنها تفاوت شان این است که اولی و دومی رایگان می‌کشد؛ ولی سومی پول هم برای این کار می‌گیرد»
درجامعه‌ی‌ که ارزش‌های انسانی سنجیده نمی‌شود، بیمار به عنوان انسان حرمت گذاشته نمی‌شود و همه‌ی ارزش‌ها به مقدار پولی که در جیب داری خلاصه می‌شود؛ حتا در نزد آنهای‌که به قول بقراط حکیم، مسؤول سلامتی افراد جامعه هستند. این همه حکایت از انحراف اخلاقی در بخش طبابت و جامعه‌ی طبی دارد. شاید بی‌جا نیست که بگوییم در چنین جامعه‌یی صحت ثروت نیست بلکه ثروت صحت است و من بر این وضعیت معترضم، سخت معترضم!