کلیسای کاتدرال؛ تمثیل آمیزش خدا و انسان

عزیز رویش
کلیسای کاتدرال؛ تمثیل آمیزش خدا و انسان

قسمت شانزدهم

در كلیسای متعلق به دانشگاه دوك در كارولینای شمالی، با فضای خلوت و روحانی عجیبی مواجه شدیم. موسیقی مخصوصی كه از بلندگوها پخش می‌شد، كلیسا را در هم می‌پیچید. موسیقی آرام بود؛ اما ریتم آهنگ آن قلب‌ها را تكان می‌داد. در داخل تالار چند جوان را دیدم كه روی صندلی نشسته و آرام آرام كتاب مقدس را مطالعه می‌كردند. دختری جوان در یك سمت دیگر سرش را روی دست‌هایش گذاشته و به دیواره‌ی صندلی پیش روی خود تكیه داده و در عالم تفكر و خیال غرق بود. كسی به كسی كار نداشت. لحظه‌ای در داخل كلیسا ماندیم و بیرون شدیم؛ اما فضای آن تا زمانی كه در جلسه‌ی صحبت با مسؤولان و استادان دانشگاه اشتراك کردیم، بر ذهنم سنگینی می‌كرد.
كلیسای كاتدرال واشنگتن محل دفن ده‌ها تن از رجال مشهور امریكا، از جمله وودرو ویلسن، رییس‌جمهور و متفكر امریكایی، می‌باشد. در دریچه‌های زیبا و نقاشی شده‌ی كلیسا نمایشی از هم‌آهنگی مذهب و ساینس را تمثیل كرده اند: اولین باری كه بشر به كره‌ی مهتاب گام گذاشت، سنگی را با خود آورد و آن سنگ اكنون در یكی از دریچه‌های همین كلیسا نگه‌داری می‌شود. نقاشی‌ها همه داستان خلقت را تمثیل می‌كنند. مجسمه‌ی جرج واشنگتن را نیز در حالی كه یك دست در پهلو و یك دست در نزدیكی شكمش دارد، این‌جا نصب كرده اند. كلاه جرج واشنگتن نیز در دست او است و می‌گویند كه معمولا در موقع خطابه و سخنرانی كلاهش را به همین شكل می‌گرفته است. در سخنان كشیش نكته‌های جالبی وجود داشت و شنوندگان او هر چند لحظه یك بار برایش كف می‌زدند و گاهی هم آرام و محجوب می‌خندیدند. در روی یك لوحه در داخل كلیسا تجلیلی از معنویت و روحانیت زن حك بود كه هر كس در آن دعایی را با دسته‌ی گل یا یادگاری از تكه‌های رنگارنگ آویخته بود. یكی از دعاها این بود:«خدایا! ما را رحمت كن.»
و در دیگری:«خدایا! به تو ایمان دارم.»
کلیسای کاتدرال را تمثیلی از آمیزش خدا و انسان می‌دیدم. یاد قصه‌ی مریم افتادم که در آمیزش با خدا انسانی را به دنیا آورد: عیسی، پیامبر خدا یا به تعبیر نحله‌ای از عیسویان، فرزند خدا. می‌دیدم کلیسا را همان‌گونه ساخته اند. این تصویر با تصویری که نیچه در اندیشه‌های خود بیان کرده بود، فرق داشت: «کلیساها مقبره‌های بزرگ خدایند» یا «برج‌های بلند کلیساها سنگ‌های بلندی اند بر قبر خدا». همیشه با این طنز تلخ در سخنان نیچه درآویخته بودم و با خود فکر می‌کردم که خدا، وجودی غیر نامرئی و غیر قابل حس، چگونه می‌تواند بر روی زمین به خداچه‌های خطرناک و بی‌رحم در برابر انسان تبدیل شود. مساجد و معابد را بدون استثنا گورهایی می‌دیدم که ملاها و روحانیون خدا را در آن دفن کرده و خود بر سر سنگ این گور نشسته و خدایی می‌کنند. در اسلام می‌گویند خدا «یسألُ و لایُسئل» است. در واقع، این نه خدا، بلکه خداچه‌هایند که مقام «یسأل و لایسئل» را گرفته اند.
این‌جا می‌دیدم که انسان‌های پس از قرون وسطا چگونه این تمثیل را دگرگونه کرده اند. کشیش را نگه‌بان کلیسا مقرر کرده اند؛ اما لباس خدایی را از تن او دور کرده اند. جرج واشنگتن و چهره‌های دیگری که در کلیسا دفن شده اند، سنگ‌ها و نشانه‌هایی که از رشد و پیش‌رفت انسان حکایت می‌کنند، همه داخل کلیسا شده و برای انسان از کرامت و خوبی او سخن می‌گویند. با خود می‌گفتم که آیا ما هم این تحول را در مساجد خود ایجاد می‌توانیم که ملاها و روحانیون ما قبول کنند که دین برای انسان است و خدا برای انسان و هدایت انسان پیام فرستاده است و پیامبر تنها واسطه‌ی انتقال خدا به انسان است و به همین دلیل، به انسان حرمت بگذارند و انسان را ذلیل و خوار نسازند و فکر و وجدان و اراده و انتخاب او را لگدمال نکنند.
در واشنگتن از مسجد مسلمان‌ها نیز دیدار كردیم. سوالات و تمثیل‌هایم از رابطه‌ی انسان و دین و خدا در مقایسه‌ی این دو دیدار جابه‌جایی بیشتری را شاهد شد. می‌گویند كه این مسجد سال‌ها قبل ساخته شده و اكثر مصارف آن توسط افراد و بعضی از رؤسای كشورهای عرب و ترك و ایران پرداخت شده است. فرش‌های قالین آن هنوز یادگار شاهنشاه ایران را با خود دارد. رهنمای ما گفت كه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، هواداران دل‌سوخته‌ی انقلاب و امام خمینی به این مسجد حمله كردند و آن را برای مدتی در اشغال خود نگه داشتند. آن‌ها یادگارهای شاهنشاه را از روی قالین‌ها و دیوار محو کردند. البته بعدها برای احیای نام شاه و برخی از آثار گذشته اقداماتی به عمل آمد و حالا نشانه‌های آن در فرش و دیوار قابل رؤیت است؛ اما می‌گویند كه خاطره‌ی حمله‌ی ایرانی‌های انقلابی برای بسیاری از مسلمانان امریكا تلخی‌های خویش را حفظ كرده است.
مسجد مسلمانان چیز خاصی را در خود نشان نمی‌داد که با مساجدی که در افغانستان یا پاکستان دیده بودم، تفاوت داشته باشد. صحن مسجد پر بود از علف‌های خزانی که روی زمین ریخته و زیر پای آدم صدا می‌کردند. داخل مسجد سرد بود و چند نفری در گوشه‌ای به رکوع و سجود می‌پرداختند. دو تن از همراهان ما نیز از فرصت استفاده کردند و به نماز ایستادند. این همان فرصتی بود که من و راموز و چند تنی دیگر از همراهان بخش‌های مختلف مسجد و دیواره‌ها و نقش و نگارهای آن را از نظر گذراندیم.
در مركز مؤسسه‌ی اسلامی واشنگتن با شخصی به نام خالد صفوری دیدار كردیم. او ریاست این مؤسسه را بر عهده داشت. خالد صفوری از فعالیت‌های مؤسسه‌اش در بخش‌های مختلف یاد كرد. این مؤسسه در سال ۱۹۹۸ تأسیس شده؛ اما توانسته است در رشد فعالیت و مشاركت سیاسی مسلمانانِ امریكا مخصوصا در شهر واشنگتن نقش خوبی بازی كند. پس از یازدهم سپتامبر و افزایش ناگهانی فشار روی مسلمانان امریكایی، مؤسسه‌ی اسلامی كنفرانس‌هایی را دایر كرده و در آن با دعوت از صاحب‌نظران و روزنامه‌نویسانِ گوناگون فرصتی را فراهم ساخته است تا روی مسائل مختلف بحث و تبادل نظر به عمل آمده و نتایج آن از طریق رسانه‌ها و مطبوعات به افكار عامه منتقل شود. خالد مدعی بود كه فعالیت‌های مؤسسه‌ی اسلامی در كاهش مشكلات مسلمانانِ عرب‌نژاد پس از یازدهم سپتامبر سهم خوبی داشته است. وی از قانون اساسی امریكا به عنوان سند بزرگی یاد كرد كه زمینه‌ی مساعد و مناسبی را برای فعالیت و دعوت‌های مذهبی فراهم کرده است.