افغانستان کشور بعد از جنگ نیست؛ کشوری در حال جنگ است. در کشورهای بعد از جنگ چون ارادهای ملی برای پایان جنگ به وجود آمده است، و فصل بازسازی شروع میشود، در نهایت بیکاری نباید معضل چندان جدی باشد؛ اما در افغانستان بیکاری و اعتیاد یکی از شدیدترین معضلات اجتماعی است که گریبانگیر بخش عظیمی از افراد جامعه به ویژه جوانان شده است. بیکاری، علل و اشکال مختلفی دارد که همیشه پیامدهای منفی زیادی برای فرد، خانواده و جامعه به همراه دارد. یکی از پیامدهای بیکاری، اعتیاد نیروی کاری است که در سن اشتغال قرار دارند. اعتیاد موجب تحلیل رفتن تواناییها و انرژی نیروی کار میشود؛ در نتیجه به مرور بیکاری و اعتیاد، تشدیدکنندهی یکدیگر میشوند.
برای جلوگیری از اعتیاد، بهتر است افراد مهارتهای لازم برای مواجهه با مشکلات در زندگی را فرا بگیرند تا در مقابل فشارهای ناشی از بیکاری، طلاق، افسردگی، اضطراب و … به سمت مصرف مواد مخدر پیش نروند. بیکاری به عنوان یکی از دلایل اعتیاد شناسایی شده است.
بسیاری بر این باورند که بیکاری و اعتیاد دو عامل تقویتکننده یکدیگر است؛ یعنی این دو رابطهای دوطرفه با یکدیگر دارد. هم بیکاری میتواند به اعتیاد بینجامد و هم اعتیاد میتواند منجر به بیکار شدن فرد شود. برخی مشاغل پیش از آن که استخدام انجام دهند، آزمایشهایی مبنی بر عدم اعتیاد از فرد میخواهند. حتا در کسب و کارهای خصوصی نیز به کسانی که اعتیاد و یا سابقه اعتیاد دارند، کار داده نمیشود.
ممکن است که فرد به دلیل ناتوانی در تحمل تأثیرات منفی بیکاری در نهایت به سمت اعتیاد سوق پیدا کند. در حقیقت بسیاری از افراد به مواد مخدر به عنوان راه فرار و پناهگاهی برای مشکلات خود نگاه میکنند.
بیکاری باعث میشود فرد اعتمادبهنفس خود را از دست دهد همچنین این مسأله احساس مفید بودن را از او میگیرد. هر فردی نیاز دارد که تأثیرگذار باشد و برای خود و جامعه مفید به نظر برسد.
بسیاری از افراد در این شرایط به افسردگی و اختلالات اضطرابی مبتلا میشوند. استفاده از مواد از جمله روشهای بسیار آسیبزایی است که افراد برای حل مشکل خود از آن استفاده میکنند.
فرد بیکار، معمولا به خاطر درگیریهای ذهنی خود تحریکپذیر میشود و در برابر کوچکترین مسائلی واکنشهای شدید و افراطی از خود نشان میدهد. در واقع بیکاری باعث میشود فرد نسبت به محیط خود با بیحوصلگی و خشم پاسخ دهد. چنین شرایطی، آسیبپذیری فرد را برای گرفتار شدن در دام اعتیاد به میزان بسیار زیادی افزایش میدهد.
کار کردن در جایگاهی پایینتر، عزت نفس و اعتمادبهنفس وی را تحت تأثیر قرار میدهد. همهی این عواملی که گفته شده، دست به دست هم میدهند تا فرد، مستعد روی آوردن به شادیهای کوچک و کوتاهمدت مثل اعتیاد شود.
افکار منفی و آزاردهنده معمولا به دنبال بیکاری میآید؛ این افکار ممکن است فرد را در دام خود سرزنشگری بیندازد. فردی که راه حل مفیدی برای رهایی از چنین وضعیتی نداشته باشد، مستعد اعتیاد میشود.
به طور مستقیم نمیتوان بیکاری را علت اصلی اعتیاد دانست. چه بسا بسیار اند افرادی که بیکار استند و معتاد نمیشوند. پس در علل گرایش به اعتیاد یک فرد عوامل مختلفی دخیل است و پیشزمینههای زیادی وجود دارد که بیکاری تنها یکی از این عوامل محسوب میشود.
قطعا واضحترین راه برای مبارزه با معضل اعتیاد، برطرف کردن مشکل بیکاری در جامعه است. بیکاری اگر برطرف شود، یکی از عوامل خطر اعتیاد برطرف میشود؛ ولی مسأله فقط رفع بیکاری نیست.
اگر در یک جامعه کودکان از بدو زندگی، مهارتهای حل مسأله و جرأتمندی را آموزش ببینند؛ در صورت مواجهه با شرایط سختی مثل بیکاری، از پس حل و مدیریت موضوع بر میآیند و راهی به سوی حل مشکل پیدا میکنند. علاوه بر اینها، توانایی مدیریت و کنترل هیجانات منفی نیز تأثیر به سزایی در پیشگیری از اعتیاد خواهد داشت. افراد باید در این زمینه آموزش ببینند که هیجانات منفی خود را بپذیرند واز راههای سالمی برای کنترل آنها استفاده کنند.
تعدیل سطح خروجی دانشگاهها مخصوصا در مقاطع تحصیلات تکمیلی با نیاز بازار کار باعث میشود، سطح بیکاری پنهان پایین آمده و از کاهش عزت نفس و اعتمادبهنفس افراد جلوگیری میکند. در واقع تعیین نیاز بازار کار و پرورش افراد از کودکی متناسب با استعدادهای شان برای نیاز جامعه، باعث کاهش معضلات اینچنینی میشود.