رهبران همدیگر را چلنج می‌دهند!

عزیز رویش
رهبران همدیگر را چلنج می‌دهند!

تا بعد از ظهر روز چهاردهم ثور ۱۳۹۵ که «شورای تصمیم‌گیری» یا «شورای عالی مردمی» در زیرمنزل مسجد باقرالعلوم تشکیل شد، حرکت اعتراضی مردم هنوز اسم مشخصی نداشت. «دادخواهی برای لین برق ۵۰۰ کیلوولت ترکمنستان از مسیر بامیان – میدان»، «انقلاب روشنایی»، «جنبش روشنایی»، «قیام مردمی علیه تبعیض» در نوشته‌ها و سخنان مختلف بر زبان می‌رفت. با تشکیل شورای عالی مردمی، سقفی که بالای سر بسیج و اعتراض مردمی کشیده شد، به همین عنوان اسم و آدرس پیدا کرد و اعضای رهبری‌کننده‌ی آن مشخص شد. از همین لحظه، تلاش ورود زیر این سقف با رقابت بر سر این‌ که چه کسی در چه موقعیتی قرار گیرد، نیز به راه افتید. به نظر می‌رسید «ترس» و «امید»ی که در قیام تبسم خلق شده بود، به عنوان موتور حرکت افراد و چهره‌های سیاسی در رقابت آنان بر سر جای‌گاه مناسب در زیر سقف این جنبش عمل می‌کرد.

احمد بهزاد در «قیام تبسم» تنها یک بیانیه‌ی فیسبوکی صادر کرد. به غیر از این بیانیه، در صفحه‌ی او قبل و بعد از «قیام تبسم» هیچ پست و سخنی در مورد این رویداد به چشم نمی‌خورد. خادم‌حسین کریمی در «کوچه‌بازاری‌ها» این موضع بهزاد را به چشم‌داشت او از توافقاتی با داکتر عبدالله و رسیدن به پست ولایت بامیان یا شهرداری کابل مرتبط می‌داند و می‌نویسد که:

«بنا بر اطلاعاتی، پس از پایان نزاع بر سر ولایت بامیان و صدور مکتوب ولایت زهیر بر این ولایت، عبدالله وعده‌های دیگری به شمول شهرداری کابل به بهزاد داده بود. به یقین، رییس‌جمهوری نیز به واگذاری شهرداری کابل به ریاست اجرائیه و سپس گزینه‌ای در قد و قامت بهزاد تن نمی‌داد. سکوت بهزاد و بسنده کردن او به صدور یک بیانیه در واکنش به سربریده شدن هفت گروگان در زابل و خودداری از مشارکت در راه‌پیمایی، بر انتظار او برای عملی شدن وعده‌های داکتر عبدالله مهر تأیید می‌گذارد. ده ماه پس از قطعی شدن ولایت زهیر بر بامیان و آغاز موضع‌گیری‌های تند بهزاد در برابر ریاست اجرائیه، با شکل‌گیری «جنبش روشنایی» در کابل، او از داکتر عبدالله به عنوان «عهدشکن و پیمان‌شکن» یاد می‌کرد. در میان اعضای سیاسی شورای عالی مردمی و هواداران «جنبش روشنایی» که بیشتر آنان تیغ محکومیت ‌شان را به تن اشرف‌غنی احمدزی تیز کرده بودند و تعبیر «فاشیست» یکی از پرکاربردترین اتهام‌های شان علیه رییس‌جمهوری بود، بهزاد در سخنرانی‌ها، بیانیه‌ها و گفت‌وگوهایش تلاش می‌کرد از برجسته کردن نام داکتر عبدالله غافل نشود». (کوچه‌بازاری‌ها، چاپ اول، ص ۳۲۲)

خلیلی در هنگامه‌ی «قیام تبسم» غایب بود و بعد از قیام، مخصوصا بعد از آن که موضع محقق در سطح افکار عامه توفانی از واکنش و نفرت در برابر او خلق کرد، به نشر اعلامیه پرداخت و ویدیوهای تظاهرات مردم را با آهنگی از عارف جعفری به صورت بی‌وقفه در تلویزیون «نگاه» پخش می‌کرد. خادم‌حسین کریمی، باز هم بدون این که سند مشخصی ارائه کند، می‌نویسد که «در طول زمستان ۱۳۹۴، بعضی افراد و حلقه‌های سیاسی در میان هزاره‌ها از وقوع یک سری راه‌پیمایی‌های بزرگ و سراسری در بهار ۱۳۹۵ در سراسر افغانستان خبر می‌دادند». او می‌افزاید:

«آنان در راستای آمادگی برای ایجاد آن «اعتراض سراسری افغانستان‌شمول»، فعالیت‌های شان را در حوالی نوروز ۱۳۹۵ از جلسه‌ها و حلقه‌های شخصی به شعاعی بزرگ‌تر پهن کردند. رهبری و مدیریت این طرح کلان برای راه‌اندازی یک راه‌پیمایی بزرگ و سراسری در کلان‌شهرهای افغانستان را باند حامدکرزی به عهده داشت. از سوی دیگر، ایرانی‌ها هم عزم جزم کرده بودند که در سال جدید، حکومت وحدت ملی را زیر «فشار شدید» قرار بدهند.» (همان، ص ۳۲۵ و ۳۲۶)

خادم‌حسین کریمی در این گزارش، به آدرس صادق مدبر و داکتر نجفی نیز اشاره دارد؛ اما مشخصا باید در تعبیرات او و طرح بزرگی که از آن یاد می‌کند، رد پای خلیلی را گرفت. با توجه به نقش پُررنگی که خلیلی در «جنبش روشنایی» بر عهده گرفت، آمادگی‌های او برای اشتراک در این «راه‌پیمایی بزرگ و سراسری» بیشتر قابل درک است تا کسانی مانند صادق مدبر یا داکتر نجفی و امثال آنان.

در مقایسه با بهزاد و خلیلی، محقق به دلیل زخم عمیقی که از «قیام تبسم» بر تن داشت، با ترس و لرز گام بر می‌داشت و در عین حال که مراقب بود میدان را به طور رایگان به حریفان خود واگزار نکند، از افتادن به ورطه و گردابی دیگر بیم‌ناک بود. کش و قوس‌های موضع‌گیری و سخنان محقق این واقعیت را در پشت دل او به وضوح نشان می‌داد.

سایر رهبران احزاب و وکیلان نیز که به خاطر پس‌ماندن در «قیام تبسم» احساس تلخی داشتند و سعی می‌کردند که خیلی به حاشیه نروند. این تصویر در روزهای اول جلسات باقرالعلوم تا انتقال گردهم‌آیی در مصلای شهید مزاری از مشهودترین سیمای حرکتی بود که بعدها به نام «جنبش روشنایی» اعتبار یافت.

***

با وجود آن که عکس‌ها و فیلم‌های جلسات و گردهمایی‌های اولیه در جنبش روشنایی چهره‌ها و نیروهای سیاسی هزاره را نشان می‌دهد که خود را تنگاتنگ در بغل هم می‌فشارند، وزن و امکانات همه‌ی آنان در مدیریت و رهبری جنبش یک‌سان نبود. در مقایسه با دیگران، خلیلی و محقق از پشتوانه‌ی حزبی، نفوذ مردمی و تجربه‌ی استفاده از احساسات و عواطف جمعی بیشتری برخوردار بودند. صادق مدبر، سید حسین انوری، اکبری، ذوالفقار امید و بقیه‌ی احزاب به عنوان جریان‌های کوچک‌تر در جوار این دو حزب فشار می‌آوردند؛ اما معلوم بود که در این تلاش متاع چشم‌گیری نداشتند. اغلب وکیلانی که به صورت انفرادی زیر سقف جنبش روشنایی قرار داشتند، صرف همراهی با موج عمومی را برای خود غنیمت می‌دانستند و نقش شان، در واقعیت امر، بیشتر از سیاهی لشکر نبود.

در این میان، یکی از ابتکارات هوش‌مندانه و استراتژیک احمد بهزاد وارد کردن «کمیته‌ی تخنیک» به شورا، یا حد اقل استفاده از نقش این «کمیته» به عنوان اهرم نفوذ در درون شورا بود. من از سابقه‌ی روابط اعضای «کمیته‌ی تخنیک» با احمد بهزاد چیزی نمی‌دانستم. برخی از اعضای آن را به صورت انفرادی می‌شناختم و بعید می‌دانم که آن‌ها در گذشته با احمد بهزاد تماس و نزدیکی خاصی داشته باشند. «کمیته‌ی تخنیک» بدون این که اعضای آن به صورت مشخص و معلوم‌دار تبارز کنند، در قالب یک نهاد نامرئی؛ اما موثر، در شورای عالی مردمی راه یافته بود. این کمیته، نقش محوری بهزاد را در کنار برخی ویژگی‌های فردی او برجسته می‌ساخت و او از این امتیاز تا آخر استفاده‌ی موثر کرد؛ بدون این که به ساختارمندساختن رابطه‌ی خود با آنان فکر یا اقدامی نشان دهد.

امتیاز دیگری که احمد بهزاد در درون شورای عالی مردمی داشت، حمایت قاطع اکثریت فعالان مدنی و جوانانی بود که از حضور و نفوذ خلیلی، محقق و سایر احزاب و اریکه‌داران سنتیِ سیاسی حس ناخوشایندی داشتند. برای این افراد و نیروها بهزاد به حیث تریبونی دیده می‌شد که از طریق او صدا و خواسته‌های یک نسل، به گونه‌ی متفاوت بازتاب می‌یافت.

بهزاد در بلند نگه‌داشتن صدای اعتراضی و رادیکال جنبش روشنایی هیچ‌گاهی از هم‌تایان خود کوتاه نیامد. مناظره‌های تلویزیونی، پیام‌های فیس‌بوکی، ویدیوهایی که به سرعت از او و سخنانش در صفحات مجازی نشر می‌شد، وزنه‌ی اجتماعی او را در رقابت با خلیلی و محقق بلند می‌برد. تلاش خلیلی و محقق در کوبیدن بر طبل احساسات و سخنان رادیکال هرچند نوعی رقابت برای استفاده از هیجان عمومی بود، در عمل سود آن به کیسه‌ی بهزاد می‌ریخت که در نقطه‌ی ثقل این هیجان‌ها قرار داشت. ترکیب نیروهای مؤثر و زبان و ادبیاتی که به کار می‌رفت، دورنمایی را برای جنبش روشنایی تصویر می‌کرد که حامل یک پارادوکس پیچیده بود. توجه به این پارادوکس، بخش مهمی از مطالعه برای شناخت و بررسی جنبش روشنایی را تشکیل می‌دهد. موج هیجان عمومی به سود بهزاد حرکت داشت و از این منظر سخنان و موضع‌گیری‌های تندروانه‌ی خلیلی و محقق آب را به آسیاب او می‌ریخت. در عین حال، بهزاد برای مدیریت و رهبری این موج دارای هیچ‌گونه تشکیلات، تجربه‌ی کار تشکیلاتی و پشتوانه‌ی حزبی نبود و به همین دلیل، آنچه را از هیجان عمومی نصیب می‌شد، هر چند از واریزشدن آن به حساب خلیلی و محقق جلوگیری می‌کرد، خود نیز بهره‌ی ساختارمندی از آن گرفته نمی‌توانست.

***

روز هفدهم ثور، محمد محقق در مزار با تندی و حرارت اعلام کرد که توتاپ برایش تا حدی جدی است که حاضر است به خاطر آن همراهی خود با حکومت وحدت ملی را پایان دهد. این سخنان با استقبال گسترده‌ای در جامعه مواجه شد. همزمان با سخنان محقق، عطامحمد نور نیز موضع سختی گرفت و از انتقال خط برق از مسیر بامیان – وردک حمایت کرد. جمع دیگری از چهره‌های مشهور سیاسی و فعالان مدنی نیز این داعیه را حمایت کردند. رحمت‌الله نبیل، فوزیه کوفی، ناهید فرید، عبداللطیف پدرام، جمیل کرزی، عمر داودزی، لینا روزبه، امرالله صالح، فرخنده زهرا نادری و جمعی دیگر از کسانی بودند که به صورت جدی و قاطع از حکومت خواستند تا به خواسته‌ها و مطالبات عدالت‌خواهانه‌ی مردم لبیک بگوید. همه‌ی این موضع‌گیری‌ها نشانه‌های مثبتی بود از تأثیر حرکت جنبش اعتراضی مردم که محقق نیز در جوار آن گام بر می‌داشت و تلاش می‌کرد خود را تا نقطه‌ی مرکزی آن بکشاند.

خادم‌حسین کریمی در توصیف وضعیتی که پس از سخنرانی محقق در مزار پیش آمده بود، می‌نویسد:«سخنرانی محقق در شهر مزار شریف، مسابقه‌ی سخنرانی‌های تند و ارسال هشدارهای شدیدتر به حکومت را میان سیاست‌مداران هزاره آغاز کرد. به دلیل استقبال گسترده‌ی مردم از سخنرانی‌های آتشین و هشدارآمیز به حکومت، سیاست‌مداران تلاش می‌کردند برای نفوذ میان مردم و واریزکردن محبوبیت بیشتر اجتماعی به حساب کارنامه‌ی سیاسی خود از همدیگر سبقت بگیرند. غرب کابل به صورت خاص و مناطق هزاره‌نشین در دیگر ولایت‌ها و سراسر جهان به صورت کل، به بیشه‌ی آتشینی شبیه شده بود که سیاست‌مداران بر شعله‌های آن نفت می‌انداختند.» (کوچه‌بازاری‌ها، چاپ اول، ص ۳۴۸)

روز یک‌شنبه ۱۹ ثور، یک روز پیش از گردهمایی بزرگ مردمی در مصلای شهید مزاری، خلیلی، محقق، شفق و اکثریت وکلا به مسجد باقرالعلوم آمدند. محقق در سخنانی گفت که «حکومت اگر می‌خواهد افغانستان دارای وحدت ملی و دارای عدالت اجتماعی باشد، باید به صدای شما پاسخ مثبت دهد؛ وگرنه که خود حکومت بخواهد بحران‌آفرینی کند، باز او بحث دیگر است و مسؤولیتش هم به دوش ما نیست.» خلیلی بعد از او فتیله‌ی سخن را کمی بالاتر کشید و «پیروزی بی‌چون و چرای جنبش روشنایی» را تنها خواست خود اعلام کرد و ضمن تأکید بر این که «من تابع امر شورای عالی مردمی استم»، گفت که «چندین بار از حکومت با من تماس گرفتند برای مذاکره؛ در جواب شان گفتم که تا فیصله‌ی ظالمانه و مستبدانه‌ی کابینه لغو نشود، هیچ مذاکره‌ای وجود نخواهد داشت.» و در حالی که با انگشتان باز هوا را فشار می‌داد، گفت که «برای تحقق این مطالبه، مذاکره و گفت‌وگو معنایی ندارد.»

این سخنان در مجموع، چلنج‌هایی بود که علاوه بر حکومت وحدت ملی، رهبران جنبش روشنایی را نیز در رقابت با هم‌دیگر به میدان آورده بود. خادم‌حسین کریمی در «کوچه‌بازاری‌ها» برگ دیگری از این رقابت شدید برای شکار و تحریک هیجانات عمومی را شرح می‌دهد و می‌نویسد:«دو یا سه روز پس از سخنرانی تند و هشدار بی‌پیشینه‌ی محقق به حکومت، بهزاد در مسجد باقرالعلوم سخنرانی کرد. او فصیح و بلیغ سخن می‌گفت و مردم در جریان سخنرانی چندین بار تکبیر گفتند یا کف زدند. بهزاد به دلیل فصاحت کلام و سخنرانی‌های آتشین و هیجانی، بیشترین سهم را در بسیج افکار عمومی داشت. در این سخنرانی، او هشدار جدیدی به حکومت فرستاد و گفت که به «سران ستم‌پیشه‌ی حکومت» هشدار می‌دهد در صورت نپذیرفتن مطالبات برحق مردم، سفیران «جنبش روشنایی» در سراسر جهان، سفرهای خارجی را زهر جان شان خواهند کرد. «جهان را بر ستم‌سالاران تنگ خواهیم کرد»، شعاری بود که بهزاد همیشه از آن استفاده می‌کرد.» (همان، ص ۳۴۹)