پشتون اولین قربانی خشونت است

عزیز رویش
پشتون اولین قربانی خشونت است

سه پُستی که در فیس‌بوک از شب تا صبح گذاشتم، واکنش‌های زیادی را به همراه داشت. جمعی از دوستانی که در میان پشتون‌ها داشتم و آشنایی ما از کمپاین انتخابات ریاست جمهوری آغاز شده بود، از دو پُستی که مخصوصا اسم «پشتون» را به‌عنوان کتله‌ی قومی در نوشته‌هایم ذکر کرده بودم، ناراحت شدند و اعتراض‌شان را به گونه‌های مختلف تبارز دادند. برخی در پیام‌گیر فیس‌بوکم نوشتند، برخی به‌عنوان کمنت در زیر نوشته‌هایم و برخی هم در صفحات شخصی خود.

جمعی از کاربران هزاره و تاجیک نیز از فرصتی که پیش آمده بود، همراهی‌ام با اشرف‌غنی در انتخابات را مورد مذمت قرار داده و موضع اخیرم را به مثابه‌ی یک «حرکت پس از اشتباه» به باد ملامت گرفتند. در میان این عده کسانی هم بودند که من و همراهانم را که گویا برای پیروزی اشرف‌غنی تلاش کرده بودیم، در فاجعه‌ای که اتفاق افتاده بود، مستقیما مسؤول می‌دانستند. عده‌ای هم نشر «روایت یک انتخاب» را کاری نفاق‌افکنانه تلقی کرده و درخواست داشتند که به خاطر فاجعه‌ی زابل و ضرورت وحدت میان کادرهای جامعه از نشر آن‌ها دست بکشم و باعث چندپارچگی و انشقاق جامعه نشوم.

حیدر اعتمادی، یکی از اعضای حلقه‌ی ۷۲ که روز گذشته از نظرم مبنی بر تعلیق عضویت در حلقه‌ی ۷۲ خبر شده بود، باری دیگر زنگ زد و ضمن ابراز همدردی تصمیم به تعلیق عضویتم در حلقه‌ی ۷۲ را ناموجه دانست و گفت که کار ما رفع فاصله‌هایی است که «به خواست دشمنان ملت ما خلق می‌شود» و اگر من به این اقدام دست زنم، در واقع خلاف آرمان‌ها و اهداف مشترک ما در حلقه‌ی ۷۲ عمل کرده‌ام. با او صحبت مفصلی داشتم. او را مخصوصا در دوران همراهی با اشرف‌غنی احمدزی، یکی از حامیان صدیق و دلسوزم می‌دانستم و حالا هم نظر او برایم حایز اهمیت بود. برای او از دردی گفتم که برای هزاره‌ها رنگ و ماهیت دیگری دارد و تحملش آسان نیست. گفتم؛ درد هزاره‌ها را نباید با آنچه توسط طالب و داعش در مناطق پشتون‌نشین انجام می‌شود، یکی گرفت. هزاره‌ها با حلال شدن و کشته شدن خود، بوی یک تحقیر تاریخی را نیز استشمام می‌کنند و این دیگر قابل قبول نیست. برای او گفتم که داستان گروگان‌گیری و زجر و آزار هزاره‌ها از غزنی و زابل تا بهسود و میدان و ارزگان و غور و هر کجای این کشور ماه‌ها و بلکه سال‌ها ادامه داشته است. برای او گفتم که «هزاره‌ها به وضوح می‌بینند که به آخر خط رسیده‌اند.»

در اوایل صبح، تماس‌های زیادی می‌گرفتم از دوستانی که به گونه‌ای با آقای خلیلی و محقق نزدیکی داشتند. همه‌ی آن‌ها از این که «احساسات جوانان» باعث یک فاجعه‌ی سنگین‌تر در جامعه شود، نگرانی داشتند و می‌خواستند که من هم به سهم خود تلاش کنم که وضعیت «با معقولیت مدیریت شود.» آقای سلطان‌علی پیمان که از اعضای ارشد حزب وحدت اسلامی مردم افغانستان بود، از پی‌آمدهای انتقال جنازه‌ها به کابل نگرانی شدیدی داشت و می‌گفت که باید به هر قیمت ممکن جلو آن گرفته شود. او با جدیت می‌گفت که انتقال جنازه‌ها به کابل به یک فاجعه‌ی سنگین منجر می‌شود.

***

در زیر پست‌هایم برخی از کمنت‌ها زبان تلخ و آزاردهنده‌ای داشتند. اکثر نظردهندگان هزاره از برخورد شدید و جدی حمایت می‌کردند و هرگونه مسامحه‌کاری و مصلحت‌اندیشی را رد می‌کردند. کاربری به نام امان‌الله پارسا (Amanullah Parsa) نوشت:«زندگی در این کشور برای هزاره‌ها هر روز سخت‌تر می‌شود. در طول یک سال اخیر چرا این همه مصیبت بر هزاره‌ها نازل می‌شود؟ حادثه‌ی گروگان‌گیری‌های پشت سر هم، کوچی‌ها و بهسود، حادثه‌ی دل‌خراش جلریز و حالا هم جاغوری. اگر رهبران هزاره کمی وجدان دارند، خود را رهبر می‌دانند، اگر خود را هزاره می‌دانند، پس باید فکری به حال مردم بکنند. باید برای امنیت هزاره‌ها تضمینی از دولت بگیرند و اگر نشد مانند بقیه‌ی اقوام مردم را مسلح بسازند تا خود از جان شان دفاع کنند.»

کاربر دیگری به نام شمس روشنگر عباسی (Shams Roshangar Abbassi) نوشت:«از تمامی مردم افغانستان می‌خواهیم اگر در فکر نجات وطن استید و نمی‌خواهید هر روز کشته شوید، بیاییم ارگ را محاصره کنیم و این دولت پوشالی و تروریست‌پرور و آدم‌کش را سقوط دهیم.»

کاربر دیگری به نام نعیم رضایی (Naiem Rezaie) نوشت:«فقط انتقام، فقط انتقام، فقط انتقام، فقط انتقام، فقط انتقام… دیگر راهی نمانده. تا به کی بنشینیم نظاره‌گر باشیم آدم‌های بی‌گناه را بربایند و سر ببرند. مردم بپا خیزید. مردم تظاهرات کنید. تا به کی بنشینیم که غنی خوک‌صفت مردم ما را تباه کند؟ مردم هوشیار باشید.»

یکی از کاربران به نام صابر متین (Saber Matin) متن حاکی از یک اعتراض شدید به من و موضع‌گیری‌ام نوشت که اندکی بعد آن را در وبسایت و صفحه‌ی فیس‌بوکی خودش نیز بازنشر کرد. نکته‌های مطرح‌شده در این یادداشت نگاهی را که آن زمان بر فضای فکری جامعه در فراسوی گیتوی هزارگی وجود داشت، نشان می‌داد. آقای متین نوشته بود:

«قابل توجه معلم رویش!

معلم رویش خود را فعال جامعه‌ی مدنی و دادخواه حقوق هزاره‌ها می‌داند؛ اما فراموش کرده است که دادخواهی با اعلام جنگ بین اقوام تفاوت دارد. چون آقای رویش از چهره‌های مهم و اثرگذار است توجه شما را به چند نکته در مورد اظهار نظر ایشان جلب می‌نمایم:

اولاً، از لحاظ استراتیژیک نگاهی به پدیده‌ای در حال رشد هزاره‌کشی داشته باشیم. بیایید قبول کنیم که در بازی‌های سیاسی، برد و باخت طوری‌ست که بهره‌ی سیاسی را سران می‌برند و قربانی را عوام می‌دهند. من از شما می‌پرسم، بعد از گروگان‌گیری مسافران توسط داعش چی اتفاق افتاد، به‌عنوان کسی که ادعای حق هزاره را می‌کنید چرا به مردم خود معلومات نمی‌دهید، گروگان‌گیران کی‌ها بودند؟ چرا گروگان‌گیری کردند؟ چگونه گره باز شد؟ من مطمئنم که شما می‌دانید؛ اما تمامی هزاره‌ها نمی‌دانند. این مغزهای تاجر هزاره‌ها استند که گاهی این مردم بیچاره را به ایران می‌فروشند، گاهی به ترکیه و گاهی به اسرائیل و امریکا. شما مستحضر استید که چگونه داد و ستد تجارتی بر سرنوشت هزاره‌ها با ایران صورت می‌گیرد. خود می‌فهمید که به‌عنوان یک مذهب‌ستیز تا چی حد وارد بازی با سرنوشت این قوم با این و آن شدید. نکته‌ی مهم این است که شما فراموش نکنید که خود هزاره‌ها با وارد عمل شدن به بازی سیاسی‌ای که با دراز کردن دست دوستی به ترکیه و با سهم گرفتن در تعاملات منطقه‌ای هزاره‌ها را در افغانستان قربانی معاملات کرد. معاملات پنهانی محقق و دیگر تجار قومی با ترکیه بر هیچ‌کس پنهان نیست. خود هزاره‌ها گل کاشته‌اند و قیمت آن را خواهر و برادر هزاره‌ی من در غزنی و زابل می‌دهد.

دوماَ، به دور از منطق است که ادعا کنید خشونت‌ها و وحشت جاری تحت رهبری و ابتکار پشتون است؛ زیرا: الف، اولین قربانی خشونت‌های جاری نه هزاره است و نه تاجیک و نه هم اوزبیک و دیگر اقوام بلکه شما نیک می‌دانید که قوم پشتون است. ب: فاشیست‌ها و رهبران پشتون تمامی سعی و تلاش خود را به خرج می‌دهند تا جلو نشر افراطیت را در بین پشتون‌ها بگیرند و شما می‌دانید که چنانچه پشتون‌ها قربانی افراطیت نمی‌شدند دارای دولت نیرومندی بودند که در آن‌جا جایی به معلمی نبود که یک قوم عظیم را تروریست خطاب کند؟!

سوماً، هر چند شما با مذهب سر و کار زیاد ندارین و حتا مذهب‌ستیز تشریف دارین، اما غرض آگاهی شما عرض شود که بیشتر پشتون‌های طالب حنفی‌مذهب‌اند و از لحاظ فکری به دور از تعصب مذهبی (من طالبان را تبرئه نمی‌کنم؛ اما واقعیت این است که این پدیده‌ی وحشی تا به امروز فقط و فقط پشتون را قربانی وحشت‌های خود کرده است نه دیگران را)؛ اما داعش مطلقا وهابی است و شیعه را رافضه خوانده و در تمامی نقاط شیعیان را نشانه می‌گیرند و با آن‌ها می‌جنگند که در افغانستان اولین اقدام‌شان ربودن مسافرینی بود که طی یک معامله که با جنگجویان اوزبیک در مقابل اسیران اوزبیک توسط سران اوزبیک و به رهبری ازبیک انجام شد رهایی یافتند و اگر شما قومی را نشانه می‌روین آن قوم اوزبیک خواهد بود که از سال‌ها به این‌سو شعار جهاد جهانی را سر می‌دهند، چون منافع شما را تهدید نمی‌کرد تنها پشتون‌ها زیر تیغ‌شان بود هیچ خبری از واکنش شما نبود امروز که موج وحشت‌شان دامن‌گیر شما شد احساسات تان گل کرد!؟

چهارماً، قوم هزاره توسط طالب نه بل توسط داعش به نشانه گرفته شد، طالب پشتون بود و داعش پشتون‌تبار نیست بلکه بیشتر اوزبیک‌تباراند با همراهی دیگر جنگجویان از اقوام مختلف به شمول پشتون. شما نیک خبر دارید که بیشتر درگیری‌های این دو گروه در مناطق پشتون‌ها رخ داده، بیشترین خسارات را به قوم پشتون وارد کرده است و زمانی‌ که پیر و طفل پشتون‌ها را در ننگرهار و دیگر مناطق پشتون‌نشین به شهادت رسانید، اول شما کجا تشریف داشتید؟ دوما چنان‌چه اتهام‌زنی به آدرس قوم باشد پس پشتون‌ها قوم اوزبیک را نشانه می‌رفتند؟!

حال تأملی بر هدف نوشتۀ شما می‌کنیم. اگر شما قصد دارید که با قومی کردن مسأله پشتون‌ها را تحت فشار بدهید که جلو افراطیت را بگیرند، بسیار احترامانه عرض شود که این احمقانه است که شما توقع داشته باشید با قربانی شدن جگرگوشه‌های پشتون که هر روزه در این میان اتفاق می‌افتد را پشتون‌ها اهمال کنند؛ اما با اتهام‌زنی شما دست به کار شده و جلو افراطیت را بگیرند. این در واقع کاری است که پشتون واقعا توان مهار آن را ندارد و اگر می‌داشت این همه پشتون‌ها را قربانی نمی‌کرد و منتظر نمی‌ماند که شما طعنه بدهید و بعد از آن دست به کار شوند.

فاشیسم واقعن که شاخ و دم ندارد. معلم صاحب شما به حدی زیر بار احساسات فاشیستی قرار گرفته‌اید که واقعا هیچ چیزی دیگری را نمی‌توانید ببینید؛ اما سخت است تصور کنید که اگر روزی واقعن پشتون‌ها بخواهند هزاره‌ها را محو کنند و یا هم هزاره‌ها بخواهند پشتون‌ها را محو کنند در آن صورت صدای هیچکس شنیده نخواهد شد ولو چهره‌ی ماهر استخباراتی مانند شما باشد که سال‌ها برای زدودن و محو عقاید یک جامعه فعالیت نمی‌کنید؛ اما تا امروز از اصلیت آن خبر ندارند. و ما علینا الالبلاغ»

***

وقتی سرامد رسید و با هم داخل موتر نشستیم تا به سوی «میلاد نور» برویم، یکی از موضوعات مهم پی‌آمد هرگونه موضع و تصمیمی بود که اتخاذ می‌کردیم. روشن بود که ما در هیچ‌گونه تصمیم نقش محوری نداشتیم؛ اما هر تصمیمی که گرفته می‌شد، به گونه‌ای ما هم در آن سهیم می‌شدیم. در «میلاد نور» نه حزبی بود، نه ایتلافی، نه مرجعیتی که بتواند آخرین حرف را به عنوان فصل ختام بگوید. بنابراین، هر کسی به میزان حضوری که در این جلسه می‌گرفت، در شکل بخشیدن به آخرین حرف نیز سهیم می‌شد. طی فاصله با «میلاد نور» طی فاصله با همین مرحله‌ی تصمیم‌گیری نیز بود.