فروریزی در اردوگاه جنبش روشنایی از کجا آغاز شد؟

عزیز رویش
فروریزی در اردوگاه جنبش روشنایی از کجا آغاز شد؟

اتفاقاتی که در جریان برگزاری کنفرانس لندن روی داد، تکانه‌ی شدیدی بود که معادله‌ها در ماحول جنبش روشنایی و مطالبات آن را به هم زد. وقتی دیوید کامرون در جریان دیدار با ملکه‌ی انگلیس از اشرف‌غنی به عنوان «رییس‌جمهوری فاسدترین کشور دنیا» نام برد، عده‌ی زیادی از فعالان جنبش روشنایی این سخن را زیگنالی احساس کردند که گویا زیر پای اشرف‌غنی را در روابط بین‌المللی او به سود جنبش روشنایی خالی می‌کرد. اشرف‌غنی نیز با شنیدن این سخن، حس تلخی پیدا کرد. او رفته رفته به کابوس اذیت‌کننده‌ای گرفتار شده بود که حس می‌کرد هر بادی از هر سمتی می‌وزد، جنبش روشنایی خس و خاشاک آن را به چشم وی فرو می‌برد. سخنان دیوید کامرون، فعالان جنبش روشنایی را بیشتر مجال داده بود تا علیه او مانور دهند و از لحاظ روانی تحت فشار قرار دهند. در تعبیر فعالان جنبش روشنایی، سخنان دیوید کامرون، ترجمه و انعکاس ادعای جنبش روشنایی در سطح جهانی بود.
احمد بهزاد و سایر اعضای شورای عالی مردمی بیانیه‌ی مسالمت‌جویانه‌ی تلویزیونی اشرف‌غنی را در همان لحظات نخستین پنبه کردند و کلمات و تعبیرات آن را نه به عنوان پیام آشتی و مداراجویی یک رییس‌جمهور، بلکه «توطئه» و «دسیسه» ای تلقی کردند که به قصد ایجاد انحراف در جنبش روشنایی و اغفال کردن جهان در رابطه با مطالبات این جنبش بر زبان رانده بود. اعلامیه‌ی شماره پنجم جنبش روشنایی با صدها پیام دیگر همراه شد که فعالان جنبش را در سراسر جهان برای رسواکردن اشرف‌غنی احمدزی و «حکومت فاسد»، «دروغ‌گو» و «تبعیض‌پیشه» ی او فراخوان می‌دادند و می‌خواستند که کنفرانس لندن را به عرصه‌ی «محاکمه‌ی جهانی» او تبدیل کنند.
همزمان با این تکانه، جمع قابل توجهی از اهالی فرهنگ، هنر و ادبیات افغانستان اعلامیه‌ای در حمایت از داعیه‌ی جنبش روشنایی منتشر کردند که ضربه‌ی آن برای اشرف‌غنی کمتر از صدای احد بهادری، جعفر عطایی، بلال نوروزی، راحله محبی و عصمت امین در تالار انستیتیوت روزی نبود. اسامی ده‌ها تن از شخصیت‌های سرشناسی که پای این اعلامیه امضا کردند، فعالان جنبش روشنایی را به حقانیت داعیه و مطالبه‌ی آنان اعتمادی بیشتر بخشید. این اعلامیه به صورتی وسیع و گسترده از طریق صفحات اجتماعی بازنشر شد و تلویزیون‌های کابل نیز گزارش آن را در سرخط خبرهای خود برجسته کردند.
سرودها و آهنگ‌های زیادی از سوی هنرمندان و آوازخوانان مشهور تهیه و در کلیپ‌های گوناگون روی صفحات اجتماعی بارگذاری می‌شد و فضای تبلیغاتی را پر می‌کرد. عکس‌ها، تابلوها و آثار هنری همراه با اشعار بلند و حماسی و شورانگیز از شاعران برجسته‌ی کشور، جنبش روشنایی را سرشار از معنا و سخن و پیام کرده بود که تقلاهای اشرف‌غنی با ابتکارات مذبوحانه‌ی یک عده افراد متعصب و زورگو در برابر آن، جز عجز و کلافه شدن را بازتاب نمی‌داد.
پوشش لحظه به لحظه‌ی تظاهرات لندن به یکی از بی‌سابقه‌ترین رویدادهای خردکننده برای اشرف‌غنی و حکومت او تبدیل شد؛ اما وقتی ویدیوها و عکس‌هایی از اعتراض فعالان جنبش روشنایی در تالار انستیتیوت روزی روی صفحات اجتماعی ظاهر شد، ماجرا از تقابل ساده و مدنی یک جمع معترض با زمام‌داران یک حکومت عبور کرد و آتش خشم و نفرت را در هر دو طرف جبهه به شدت مشتعل ساخت. برخوردهای نفرت‌آلود محافظان و اعضای دفتر اشرف‌غنی به گونه‌ای بازتاب یافت که نیش «تحقیر»، «توهین» و «نفرت» را از نگاه و مشت و لب‌هایی که زیر دندان گزیده می‌شد، تا عمق جان و استخوان هزاره‌ها فرو می‌برد. عکس و ویدیوهایی که از این صحنه منتشر شد، نمایش تکان‌دهنده و فجیعی را تمثیل می‌کرد که بر اساس آن اکثریت قاطع هزاره‌ها خود را در سیمای جعفر عطایی «قربانی» رفتار وحشیانه‌ی زمام‌داران کشور خود یافتند و حس کردند که اشرف‌غنی و محافظان او حیثیت جمعی شان را مورد تعرض قرار داده است.
خادم‌حسین کریمی، در «کوچه بازاری‌ها»، ماجرای داخل تالار روزی را به صورت واضح و با جزئیات قشنگی شرح داده است. او می‌نویسد:
«هم‌زمان با اعتراض بهادری، جعفر عطایی در گوشه‌ی سمت راست تالار نیز از جایش برخاست و خطاب به حاضران در تالار، سخنان اعتراضی خود را آغاز کرد. محافظان رییس‌جمهوری، بهادری را از تالار محل سخنرانی بیرون کردند. پس از آن، محافظانِ همراه غنی، اطراف غنی را حلقه کردند. یکی از همراهان رییس‌جمهوری – یکی از میان جنرال اختر، فرمانده‌ی کل واحد محافظت از ریاست‌جمهوری در آن زمان و سلام رحیمی – به او گفت: «سگ، بشین!» و عطایی در پاسخ گفت: «سگ خودت استی. فکر کردی اینجه افغانستان است؟» در همین لحظه، کش و بگیر میان دو محافظ رییس‌جمهوری و عطایی آغاز شد. عطایی در حالی که تلاش می‌کرد دستانش را از دست محافظان رییس‌جمهوری رها کند، چند ضربه به گردن و سینه‌ی یکی از محافظان وارد کرد. حلقه‌ی محافظان رییس‌جمهوری به دور عطایی بیش‌تر شد. وقتی یکی از محافظان دست عطایی را به پشتش چرخاند، ناله‌های عطایی بلند شد: «کمک! کمک! به من کمک کنید!» یکی از محافظان رییس‌جمهوری در حالی که عطایی را به دیوار چسبانده بود، سر و صورت او را زیر ضربات مشت گرفت. (ریاض آرین، ۲۵ ماه بعد از کوبیدن مشت بر صورت عطایی، با رتبه‌ی برید جنرال، به فرماندهی عمومی واحد محافظت از ریاست‌جمهوری منصوب شد.) عطایی، زیر ضربات مشت محافظان غنی احمدزی فریاد می‌زد: «لطفا به من کمک کنید!» در جریان لت و کوب عطایی، غنی احمدزی با صدای بلند فریاد زد: «نه، نه، نه، غرض نگیرین، غرض نگیرین.» محافظان رییس‌جمهوری با فشردن یقه و گلوی عطایی، او را نیز از تالار بیرون کردند. عطایی هنگام اخراج از تالار، خطاب به اشرف‌غنی بلند فریاد می‌زد: «تو صرفا به دلیل نفرت از هزاره‌ها نمی‌گذاری که توتاپ از بامیان بگذرد و ما نمی‌گذاریم تو به هزاره ستم کنی. ما عدالت می‌خواهیم و توتاپ حق ماست.» اشرف‌غنی در پاسخ گفت: «من هزاره‌ها و تمام ملتم را دوست دارم.»
در جریان درگیری محافظان رییس‌جمهوری با عطایی و اخراج بهادری و عطایی، میزبان برنامه، اشرف‌غنی را از پشت تریبون دور کرد. غنی چند متر دورتر از میز سخنرانی یک پیاله آب نوشید تا آرامشش حفظ شود. پس از برگشت به پشت تریبون، بلال نوروزی از گوشه‌ی سمت راست تالار با پلاکارتی در دست که عبارت «ما عدالت می‌خواهیم» روی آن نوشته شده بود، صدای اعتراضش را بلند کرد: «شما دروغ می‌گویید. سیاست شما نسبت به هزاره‌ها تبعیض‌آمیز است. از پول بریتانیا و خون سربازان بریتانیا برای اهداف خاص خود استفاده می‌کنید. بدون دلیل منطقی، مانع عبور توتاپ از بامیان می‌شوید.» در جریان سخنان نوروزی، غنی احمدزی از او خواهش کرد که بنشیند تا به اعتراضش پاسخ و توضیح بدهد؛ اما نوروزی، بی‌اعتنا به سخنان رییس‌جمهوری، او را به دروغ‌گویی متهم کرد. محافظان انگلیسی، نوروزی را از تالار بیرون بردند.
پس از پایان سخنرانی رییس‌جمهوری، در بخش پرسش و پاسخ، معترض چهارم وارد ماجرا شد. راحله محبی از رییس‌جمهوری پرسید: «شما مدعی مبارزه با فساد استید؛ اما منحرف کردن مسیر توتاپ از ولایت بامیان نشانه‌ی آشکاری از وجود فساد در حکومت شماست. چه پاسخی برای آن دارید؟» پاسخ رییس‌جمهوری، فرافکنی آشکار بود. پنجمین معترض، مسؤول ثبت و فیلم‌برداری از جریان اعتراض چهار همراه دیگرش بود. کلیپ‌های ویدیویی‌ای که از جریان اعتراض هواداران جنبش روشنایی در سخنرانی رییس‌جمهوری در تالار لنگستر انستیتیوت روزی منتشر شد، به دست عصمت امین ثبت شده بود. به طور کلی، راه‌پیمایی یک‌هزارنفری هواداران جنبش روشنایی در لندن، موفقیت شورای عالی مردمی و اگر نگوییم زنگ خطر، دردسری کلافه‌کننده برای ارگ ریاست‌جمهوری و اشرف‌غنی احمدزی بود.» (کوچه بازاری‌ها، چاپ اول، صفحات ۳۸۵ تا ۳۸۷)
در هیجان و خشمی که برخوردهای محافظان اشرف‌غنی برانگیخته بود، کسی خون‌سردی و آرامش اشرف‌غنی و صدایی را که او از محافظان خود با اصرار می‌خواست که «نه، نه، نه، غرض نگیرین، غرض نگیرین» نشنید. در فاصله‌ای اندک صفحات اجتماعی پر شد از عکس‌هایی که برخورد محافظان اشرف‌غنی را با لاش‌خورانی خشم‌گین و درنده شبیه‌سازی می‌کرد. این عکس‌ها شعله‌های خشم و نفرت در اردوگاه جنبش روشنایی را شدیدتر ساخت و سلامت و انسجام و ثبات در روابط حکومت با مردم را در معرض خطرها و تهدیدهای بیشتری قرار داد.
***
وقتی شورای عالی مردمی مسیرهای تظاهرات را اعلام کرد، رویارویی و صف‌آرایی دو طرف جبهه، دقیقا نقطه‌ی غلیان خود را نشان داد. شورای عالی مردمی با نقشه‌ای که تقریبا سراسر شهر را پوشش می‌داد، اشرف‌غنی و حکومت او را در معرض یک تهاجم گسترده و غیرقابل پیش‌بینی قرار می‌داد. معلوم بود که جنبش روشنایی، در تمامیت جامعه‌ی هزاره همراه با هزاران تن دیگر از شهروندان کابل که در برابر ناکارگی و فساد و تبعیض حکومت اعتراض داشتند، به خیابان‌های کابل می‌ریزند و احتمال این که با این حرکت حکومت وحدت ملی با سقوط مواجه شود، بعید نبود.
همزمان با این تنش‌ها، اضطراب و نگرانی در ذهن دو تن از رهبران ارشد در اردوگاه جنبش روشنایی نیز خلق شد: محمد محقق و سرور دانش. برای این دو شخص که خود شان هم در شعله‌ور کردن آتش خشم و نفرت در جنبش روشنایی نقش برجسته‌ای داشتند، تقریبا محرز شده بود که آش دهن‌سوزی را وارد حلقوم خود کرده اند. به ابتکار و میان‌جی این دو شخص، دو روز بعد از گردهم‌آیی در مصلای شهید مزاری، جلسه‌ای در ارگ برگزار شد که در آن اشرف‌غنی، داکتر عبدالله، دانش و حنیف اتمر اشتراک کردند. این جلسه با سخنان تنش‌آلود میان خلیلی و اشرف‌غنی بی‌نتیجه ماند. اشرف‌غنی به صراحت برای خلیلی گفت که «لغو فیصله‌ی کابینه ناممکن است.»
در فاصله‌ی بیستم تا بیست و هفتم ثور، دانش و محقق از مجراهای مختلف تلاش کردند که راه‌هایی برای حل مسأله از طریق مذاکره و گفت‌وگو پیدا کنند. این تلاش‌ها با ممانعت جدی مواجه شد و به نتیجه‌ای نرسید. در این شکست هم خلیلی نقش داشت که حاضر نبود اعتباری برای دو رقیب سیاسی خود قایل شود و هم شورای عالی مردمی و جنبش روشنایی به عنوان حرکتی که کنترل و مدیریت آن از عهده‌ی فرد یا افرادی معین بیرون شده بود. خادم‌حسین کریمی، ظاهرا به نقل از اسدالله سعادتی، سخنی را از او برای دانش نقل می‌کند که وضعیت دشوار دانش را در بحرانی که هر آن عمیق‌تر می‌شد، نشان می‌دهد. مطابق این روایت، سعادتی برای دانش توصیه می‌کند تا طرحی غیر از لغو فیصله‌ی کابینه پیش‌کش نکند و تلاش خود برای ایجاد کمیسیون حل مسأله را متوقف سازد. سعادتی برای دانش می‌گوید که:«شما میان دو سنگ آسیاب آرد می‌شوید. با عمومی کردن این طرح، مردم از یک سو فکر می‌کنند که شما به جای لابی‌گری در حکومت به نفع مردم، از حکومت میان مردم لابی می‌کنید. در سویی دیگر، حکومت از شما انتظار دارد که به عنوان معاون رییس‌جمهور باید التهاب مردم را مدیریت و کنترل کنید. برای فرار از این دام، موضع و وضعیت تان را قوی کنید. به حکومت بگویید که خود تان بحران‌آفرینی کردید. ما شش ماه تلاش و گفت‌وگو کردیم که جلو این رخداد را بگیریم، اعتنا نکردید. حالا که به دست خود بحران آفریدید، خود، مدیریت کنید. ما نمی‌توانیم به این گود وارد شویم. از کنترل ما به کل خارج است.» (همان، ص ۳۹۲)
دانش نه توان بیرون شدن از گود را داشت و نه جرأت آن را. او برای خود نقشی در حد دستیار اشرف‌غنی احمدزی قایل بود، نه معاون رییس‌جمهوری. دانش ضعف خود در پایگاه سیاسی درون حکومت را با ضعف خود در پایگاه درون جامعه یک‌سان مورد توجه داشت. او بهتر از هر کس دیگر می‌دانست که تنها در درون حکومت، توجیه و امکانی برای بودن خود در عرصه‌ی سیاسی خواهد داشت نه بیرون از حکومت.
محقق، برخلاف دانش، راهی را که جنبش روشنایی در پیش داشت، به ترکستان می‌دید نه به کعبه‌ی مقصود خود. او به اندازه‌ی دانش دچار اضطرار نبود و خود را در مرجعیت حکم و فتوا تصور می‌کرد. برای دانش پیروزی و موفقیت جنبش روشنایی، هرچند نتایج و دست‌آوردش به نام خلیلی یا بهزاد ثبت می‌شد، لذت‌بخش و خواستنی بود؛ حالانکه محقق، کاملا برعکس او، تنها کاری را قابل قبول می‌دانست که نفع و نقش خودش در آن برجسته باشد و آبی به کاسه‌ی خلیلی و بهزاد نریزد. او خلیلی یا احمد بهزاد را مجال نمی‌داد که یک سر و گردن از او بلندتر بایستند یا سکه‌ی یک پیروزی بزرگ را به نام خود ثبت کند.
وقتی اشرف‌غنی از لندن بر می‌گشت، به همان اندازه که سقف جنبش روشنایی بلندتر دیده می‌شد، خطاخوردن دو ستون از زیر این سقف نیز رونما شده بود. اشرف‌غنی از مشاهده‌ی این وضعیت، بر «طرح بدیل» و «ایجاد کمیسیون حل منازعه» به عنوان بازی جدیدی فکر می‌کرد که کوتاه آمدن جنبش روشنایی با شکست دانش و محقق در آن از مطلوبیت یک‌سانی برخوردار بود. اردوگاه جنبش روشنایی در اثر همین بازی با تکانه‌ای مواجه شد که آغاز فروریزی آن نیز محسوب می‌شود.