جنگ زیادی زحمت می‌کشد

نصیر ندیم
جنگ زیادی زحمت می‌کشد

بخش نخست 
جنگ چه باشکوه است!
چه مشتاق
و چه کارا!
صبح زود،
آژیرها را بیدار می‌کند
و آمبولانس‌ها را می‌فرستد
به‌جاهای گوناگون
اجساد را در هوا می‌رقصاند
تذکره‌ها را با زخمی‌ها می‌چرخاند
باران را احضار می‌کند
از چشم مادرها
زمین را حفر می‌کند
چیزهای زیادی را بیرون می‌کند
از زیر خرابه‌ها
بعضی‌شان مرده و رخشنده،
بعضی‌شان رنگ‌رفته و تا هنوز تپنده‌اند…
پرسش‌های زیادی می‌سازد
در ذهن کودکان،
خدایان را سرگرم می‌سازد
با شلیک آتش و موشک‌ها
در آسمان،
ماین‌ها را در کشتزارها می‌کارد
و آبله‌ها و زخم‌ها را درو می‌کند
خانواده‌ها را به مهاجرت برمی‌انگیزد
در کنار شیخ‌ها می‌ایستد
هنگامی‌که اهریمن را لعنت می‌کنند
(بیچاره اهریمن، با یک دست می‌ماند
در رگبار آتش(
جنگ به کارش ادامه می‌دهد، شب و روز
الهام‌بخش مستبدان است
به ایراد سخنرانی‌های دراز،
به جنرال‌ها مدال اعطا می‌کند
و سوژه به شاعران.
سهم می‌گیرد در کارخانه‌ی
اعضای مصنوعی بدن؛
غذا می‌سازد به مگس‌ها
به صفحات تاریخ می‌افزاید
خانه‌های جدید می‌سازد
به یتیمان
تابوت‌سازان را روحیه می‌دهد
و قبرکنان را
شا‌باشی می‌دهد.
برابری می‌سازد
بین قاتل و مقتول
عاشقان را نامه نوشتن می‌آموزد.
زنان جوان را با انتظار کشیدن آشنا می‌کند
روزنامه‌ها را پر می‌کند
از مقاله‌ها و تصاویر.
و تبسمی بر چهره‌ی رهبران می‌کشد
جنگ باپشتکار بی‌مانند زحمت می‌کشد
درحالی‌که کسی
از او تقدیر نمی‌کند.

هنگامی که در مورد این برگ «هنر درگیر با جنگ» تصورم را جمع‌وجور می‌کردم، دنبال دریچه‌ای بودم برای ورود به این صفحه تا آغازی باشد برای آن‌چه می‌خواهم در ادامه بیان کنم. شعر «جنگ زحمت زیادی می‎کشد» از دنیا میخائیل دیری است مرا درگیر خودش کرده. این شعر را که سال‌ها پیش حامد خاوری دوستم از دنیا میخائیل ترجمه کرده بود، دریچه‌ای یافتم برای ورود به این برگ.
جنگ زحمتی زیادی می‌کشد، صرفاً نام یک شعر نیست، نام مجموعه‌ای است که در سال ۲۰۰۵ از سوی انتشاراتی در نیویورک نشر شد. شاعر این کتاب «دنیا میخائیل» طعم جنگ را مانند تمام شرقی‌ها چشیده و به مفهوم واقعی، پی به چیستی جنگ برده است. به همین‌ مایه شعر جنگ زحمت زیادی می‌کشد، تنها یک شعر نیست. تعریف و مانیفستی است از جنگ، با زبان شاعری که جنگ را زندگی کرده.

شعر جنگ زحمت زیادی می‌کشد از دنیا میخائیل، در مورد کارکرد و عمل‌گرا بودن جنگ پرداخته است، جنگ را انرژی و قدرتی می‌پندارد که جز لاینفک روزگار انسانی است. نه جنگ را تأیید می‌کند نه نکوهش و نفی. در حقیقت جنگ را بازنمایی می‌کند و یکی از کارکردهای هنر نیز بازنمایی است تا قضاوت در مورد پدیده‌ها، اما قضاوت نکردن، به این مفهوم نیست که او جنگ را پدیده‌ی نیک بداند و در برابرش نایستد و با آن‌چه از جنگ برمی‌آید آشکار می‌سازد که از جنگ چه چیزی ساخته است.
درواقع تنها در مورد عملکرد جنگ نوشتن، جنگ را مجزا کردن از دگر رابطه‌ها برای شناخت درست جنگ است. یک تیوری برای شناخت پدیده‌ها وجود دارد و آن تجرد پدیده از دگر رابطه‌ها است. این روش برای چیستی‌شناسی پدیده‌ها ازلحاظ تیوریک تا جایی لازم است.
به‌طور مثال؛ شما جنگ را در این شعر، یک انسان تصور کنید که از خود عملکرد خاص بروز می‌دهد؛ آیا عملکرد کسی که می‌شناسید مهم تلقی می‌شود و یا عواملی که باعث شده آن‌چه این انسان انجام می‌دهد؟ معلوم است که انسان با عملکردش به‌عنوان یک پدیده در قدم نخست بررسی می‌شود و پس‌ازآن دلایل عملکرد انسان و آن‌چه باعث شده عملکرد منحصربه‌فرد خود را به‌عنوان یک پدیده بروز دهد، قابل‌بررسی است.
پس دنیا میخائیل نیز ناخودآگاه برای آن‌که از جنگ شناخت دقیق بدهد، جنگ را مجرد از علت و معلول کرده و از چیستی جنگ با روایت شاعرانه پرده برمی‌دارد.
یعنی در این شعر عواملی که باعث جنگ شده نادیده گرفته می‌شود و امر مهم کارکرد جنگ و برخورد جنگ با انسان است، آن‌هم کارکرد همسان با پر کردن آمبولانس‌ها و روشن کردن آژیرها و رقصیدن انسان‌ها با آواز گلوله‌ها.
در این شعر به مفهوم واقعی جنگ با عملکردش به تجرد آورده شده است جدا از این‌که چه کسانی پشت جنگ است و چه دلایلی باعث درگیری جنگ شده. این شعر یک بازنمایی کامل از جنگ و تأثیر جنگ روی زندگی و جوامع انسانی است.
شاعر زمانی که جنگ را عمل‌گرا می‌یابد باشکوه توصیف می‌کند و شکوه نیز آن شکوهی نیست که مشخص‌کننده جایگاه باشد و در این شعر برای آشنایی‌زدایی استفاده شده است.
هنگامی‌که مخاطب با کلمات این شعر برخورد می‌کند، در حقیقت او چیستی جنگ را می‌شناسد و می‌داند چرخه‌ی جنگ چگونه به چرخ می‌آید. مخاطب با ورودش به ساحت این شعر با آشنازدایی روبرو می‌شود. این آشنازدایی توصیف جنگ با صفت شکوه است که در آغاز مخاطب را گیج می‌کند، یعنی مخاطب حداقل از شاعری که می‌بایست علیه جنگ بایستد، توقع ندارد که جنگ را باشکوه بداند، اما ادامه‌ی شعر مشخص می‌کند که صفت شکوه در مورد جنگ، سخن از چیست!
این شعر از یک جنبه ساختار سینمایی دارد که برای مخاطب سکانس به سکانس تصویر ارایه می‌کند. هر بند این شعر یک تصویر از جنگ است و از آن بند شاعر زود می‌گذرد. درواقع شاعر از هر گوشه‌ی جنگ یک تصویر می‌گیرد و آن را به خورد مخاطب خود می‌دهد و می‌گذرد. همین امر باعث شده ساختار شعر را سینمایی بدانم؛ چراکه جزها و پازل‌های کوچکی را کنار هم می‌چیند تا یک تصویر بزرگی از آن برای مخاطب بدهد و آن تصویر کلیت جنگ است.
شاعر از شروع مخاطب خود را با آشنازدایی غافل‌گیر می‌کند و با ساختار سینمایی، شروع می‌کند تا جنبه‌های متفاوت جنگ را نشان دهد و تا آخر شعر مخاطب، یک ذهنیت کامل از جنگ پیدا می‌کند.
چرا شاعر در این شعر جنگ را خالی از علت و معلول می‌کند و من مجردش را به بازنمایی می‌گیرد؟ پرسش و پاسخ در همین عمل نهفته است، چراکه شاعر آنچه را تجربه کرده به مخاطب بازتولید می‌کند و بنا به تجربه‌ی مشترک میان انسان‌ها زودتر عملکرد جنگ قابل‌درک می‌شود.
برای انسان تجربه‌ی انسان دیگر قابل‌فهم و درک است، هنگامی‌که انسان از تجربه‌ای دنیا میخائیل پی به درک جنگ می‌برد تلاش می‌کند از علل، عوامل و تولید جنگ جلوگیری کند و در صف معترضین به جنگ ایستاده می‌شود.
من به این دلیل هنر درگیر با جنگ را با این شعر آغاز کردم تا مخاطب این برگ از جنگ به مفهوم هنری‌اش پی ببرد و مخاطب این برگ بداند که صفحه‌ای هنر درگیر با جنگ با بازنمایی واقعیت جنگ، پیامد جنگ را در هنر بررسی می‌کند.
در آینده‌ای نه‌چندان دور به بررسی، هنر و شعرهای خواهم رفت که جنگ را با ادبیات و هنر پوشالی به توجیه گرفته‌ و در صف دیگری ایستاده‌اند، آن‌‎جا که انسانیت راه ندارد.