روایتى از دزدی مسلحانه در شاه‌راه کابل-پروان

شبنم نوری
روایتى از دزدی مسلحانه در شاه‌راه کابل-پروان

جان‌آغا -نام ‌مستعار- تصور می‌کرد تایر موترش «پنچر» شده و توقف می‌کند؛ اما، وقتی می‌فهمد دو دزد مسلح موترسایکل‌سوار به سمتش می‌آیند، از موتر پیاده نمی‌شود و پایش را روی ریز می‌گذارد و فرار می‌کند. هرچند دزدان از پشت به او تیراندازی می‌کنند؛ اما، او، برای نجات جان خود، مسافران و موترش که به اثر تیراندازی خسارت دیده، تا نزدیک دشت باریک‌آب پروان، خود را می‌رساند.
اکنون که دو ماهی از آن حادثه می‌گذرد؛ اما، جان‌آغا که راننده‌ی موتر مسافربری است، هنوز نتوانسته به سر کارش بر گردد. او، می‌گوید که به خاطر تیراندازی دزدان مسلح، موترش خسارت زیادی دیده و برای ترمیم‌کردنش به پول زیادی نیاز است.
جان‌آغا، ۹ سال است که با موتر نوع ‌سراچه‌اش در جاده‌ی کابل-پروان و عکس آن، مسافرکشی می‌کند و در این مدت، بارها شاهد دزدی‌های مسلحانه در این مسیر بوده است.
به گفته‌ی باشندگان این مسیر و شماری از راننده‌ها، جاده‌ی کابل‌-پروان، یکی از جاده‌های امن برای دزدان مسلح است. یکی از باشندگان محل، می‌گوید: «ای سرک نو ر که ساختین، گدودی و راه به دزدا جور کدن؛ پوسته‌های پلیس تنها به نام است.» یکی دیگر از باشندگان که کنار جان‌آغا نشسته، می‌گوید: «خود همینا دست دارن؛ اگه نی دزدی د کجا. روز و شو نداریم از دست‌شان، پلیس از ای راه می‌گیره، از او راه ایلا می‌کنه، کجاست دولت و پلیس؟»
هرچند شاه‌راه کابل-پروان، از امن‌ترین شاه‌راه‌های افغانستان در چند سال گذشته بوده است؛ اما، اخیرا به دلیل حضور گروه‌های تروریستی و افراد مسلح غیرمسؤول در این مسیر، این شاه‌راه نیز ناامن شده است. هرچند وقت در میان، شماری از افراد مسلح غیرمسؤول که بیش‌تر به نام دزدان مسلح شناخته می‌شوند، از رانندگان این مسیر و شهروندان، پول زور می‌گیرند.
جان‌آغا می‌گوید: «یک‌ونیم ساعت از حرکت موتر می‌شد. راه سابقه، زیاد راه‌بندان داره، مه خود از همی راه نَو انداختم، نزدیکای دشت باریک‌اَو رسیدیم که دزدا ر دیدمک.»
جان‌آغا که سال‌ها است در شاه‌راه کابل-پروان مسافرکشی می‌کند، تنها نان‌آور خانواده‌ای ۱۵نفری‌اش است که تأمین نیازهای‌شان بیش‌تر از جان‌آغا به موترش وابسته است؛ موتری که اکنون به دلیل اصابت گلوله‌های دزدان مسلح، از کار افتاده و دیگر نانی برای این خانواده نمی‌آورد.
نزدیک‌های شام بود که او مسافرانش را از سرای ‌شمالی بر می‌دارد و به راه می‌افتد. تاریکی شب همه جا پخش شده و جان‌آغا صدای موسیقی محلی را که از تایپ موترش پخش کرده، بلندتر می‌کند تا مسیر راه و خستگی یک روز کاری را به در کند. چند دقیقه‌ای می‌گذرد که ناگهان صدایی مانند ترکیدن چیزی به گوشش می‌رسد. «فکر کدم تَیر موترم پنچر شده، بسم‌الله کدمک و شیشه‌ی موتر ر دیدم که بفامم تَیر پیش ‌روی پنچر شده یا پشت ‌سر، که از همی موترسایکل کت چراغ‌های خاموشش پایین شدند. بوی بردم که صدای تَیر نیست و د گیر دوزد افتادیم، مه هم خوب محکم ریز دادم.»
دزدان مسلح به تصور این ‌که با متوقف‌کردن موتر جان‌آغا، می‌توانند پول خوبی از سرنشینانش گیر آورند، خودشان را به موتر نزدیک می‌کنند؛ اما وقتی می‌بینند که جان‌آغا با سرعت زیاد در حال فرار است، به تیراندازی شروع می‌کنند. صدای شلیک گلوله در میان صدای فریاد مسافران و کمک خواستن‌شان گم می‌شود، گلوله‌ها یکی پی ‌دیگری به بدنه‌ی موتر برخورد می‌کند و شماری هم از اطراف موتر رد می‌شود. جان‌آغا اما قصد ایستادن برای دزدان مسلح را ندارد و با هر فیر دزدان، موتر را بیش‌تر سرعت می‌دهد.
جان‌آغا می‌گوید: «مچم که ۱۰ تا فیر کدن ۲۰ تا فیر کدن؛ مقصد زده می‌رفتن، مام تا که می‌تانستم سرعت می‌گرفتم که اَم ازشان دور شوم و اَم نمانم نزدیک شون و راه موتره بند کنن؛ اگه نی‌گپ خلاص بود. یا هوایی فیر می‌کدن که باش بترسن یا می‌زدن به موتر.»
تعقیب و گریز بین دزدان مسلح و جان‌آغا، دقیقه‌هایی ادامه پیدا می‌کند، جان‌آغا هر چه بیش‌تر سرعت می‌گیرد، دزدان بیش‌تر نقشه‌ی خود را شکست خورده می‌بینند.
پس از چند کیلو متر تعقیب‌ و گریز، سرانجام، دزدان مسلح که از متوقف‌کردن موتر و گرفتن گوشی و پول سرنشینان ناامید می‌شوند، از تعقیب موتر دست بر می‌دارند و جان‌آغا تازه مطمین می‌شود که از گرفتاری نجات یافته و پایش را از روی ریز موتر بر می‌دارد. «یک عالم مر تاوانی کدن. خو خیره همی که زنده استم، خدایمه شکر می‌کنم، ازی دولت که ما داریم، به خدا شرمم میایه که چیزی بخایم. خو همی که خدا سویم بود، برم کل چز است.»