با وجود تمام خوشیها و هیجانی که با سال نو (و دههی نو) همراه است، اعتیاد دولت امریکا به جنگهای بیپایان و همان رشته دروغهای قدیمی ادامه مییابد. در حالی که ترامپ آماده میشود تا ۳٫۵۰۰ نیروی دیگر را پس از ترور قاسم سلیمانی، سرلشکر ایرانی، به خاورمیانه بفرستد، درسهایی که از گزارشهای افغانستان گرفته ایم، باید نُقل بحثهای عمومی باشد. در سال ۲۰۱۴، بازرس ویژهی ایالات متحده برای بازسازی افغانستان (سیگار) با بیش از ۶۰۰ مقام دولتی که در بازسازی افغانستان سهم داشتند، شروع به یک مجموعه مصاحبه به نام «درسهایی که آموختیم» کرد. یافتههای آن حاکی از آمار حیرتانگیزی است که نشان میدهد ایالات متحده چطور وارد جنگ بیهودهای شد که منجر به از دست رفتن تریلیونها دالر و جان صدها هزار نفر شد.
۱- برندهی واقعی: اسامه بن لادن.
در یکی از مصاحبههای «درسهایی که آموختیم» در سال ۲۰۱۵، جفری اگرز، کارمند پیشین کاخ سفید و سرباز بازنشستهی نیروهای دریایی به سیگار گفت: «پس از کشته شدن اسامه بن لادن، با خودم گفتم شاید اسامه در قبرش به آن همه پولی که در افغانستان خرج کردیم، میخندد.»
اسکات هورتون، سردبیر سایت Antiwar.com نیز این موضوع را در کتابش با عنوان «مأموریت احمقانه: وقت آن است که به جنگ در افغانستان پایان دهیم» مینویسد که «اسامه باید خوشحال از دنیا رفته باشد؛ زیرا میدانست زمانی که بلاخره کشته شد، برنامهاش برای گیر انداختن ایالات متحده در چنین جنگ طولانی، خونین و پرهزینه در اوج قلههای موفقیت بوده است.» هورتون همچنان به مصاحبهی سال ۲۰۱۰ وبسایت «Rolling Stone» با عمر، پسر بن لادن اشاره میکند «آرزوی پدرم این بود که امریکا را به افغانستان بکشاند، زمانی که بوش رییسجمهور شد، من در افغانستان بودم. پدرم بسیار خوشحال بود. او از رییسجمهورانی بود که پدرم نیاز داشت؛ کسی که حمله کند و پول بپردازد و امریکا را بشکناند. به محض این که امریکا وارد افغانستان شد، برنامهی [پدرم] نتیجه داد. او پیش از پیش برنده بود.»
۲-کسی نمیدانست چرا آنجا بودیم
از زمان آغاز جنگ در افغانستان، ابر سیاهی از دروغ، برنامههای متناقض و روایتهای دستکاریشدهی موفقیت بر آن سایه افکنده بود. تنها پس از شش ماه از آغاز آن جنگ، دونالد رامسفلد، وزیر پیشین دفاع امریکا، در یادداشتی به چندین مقام بلندرتبهی دیگر نوشت: «هرگز از افغانستان بیرون نمیشویم مگر این که اتفاقی بیفتند و ثباتی به وجود بیاید که ما را ملزم به خارج شدن از این کشور کند.»
این گفتهها را با حرفهای یکی دیگر از مقامات مقایسه کنید، سپس این تصویر وضاحت کمتری خواهد داشت. در سال ۲۰۱۵، داگلاس لوت، فرماندهی بازنشستهای که حضور امریکا در عراق و افغانستان را «جنگ تزاری» خوانده بود، به سیگار گفت: «ما هیچ درک اساسیای از افغانستان نداشتیم؛ حتا کمترین درکی هم از این که چه کاری را بر عهده میگیریم، نداشتیم.» در همان سال، یکی از مقامات ناشناس دولتی اعتراف کرد و گفت: «با راهبرد اَفپَک [تلاشی برای به دست آوردن ذهن و قلب مردم افغانستان و پاکستان] در زیر درخت کریسمس، برای همه یک هدیه وجود داشت. همین که کار تان تمام میشد، آن قدر اولویت و آرزو داشتید که اصلا شبیه هیچ راهبردی نبود.»
۳- وقت آن است که به ملتسازی پایان دهیم
طی ماههای اول آغاز جنگ، ایالات متحده با ساخت جاده، پل و مکتب و [آوردن] حامد کرزی، رییسجمهور مورد حمایتش، تلاش کرد یک دولت مرکزی قوی را به مردم افغانستان تحمیل کند. در ۲۰۰۷، پس از سه تلاش برای ترور و یک شورش مرگبار در کابل، رژیم کرزی مترادف با فساد، به هدر دادن منابع، غارتگری و تقلب شد. طرح ایالات متحده نتیجهی معکوسی داشت و شرایط برای ظهور دوبارهی طالبان، مانند دانههای کوکنار در سراسر افغانستان پخش شد. رایان کروکر، سفیر پیشین ایالات متحده، گفت: «بزرگترین و تنها پروژهی ما، با تأسف، ممکن است کمک به رشد فساد گستردهای باشد که سهوا صورت گرفته است. زمانی که این فساد به آن سطحی که من دیدم برسد، از میان بردن آن به طور ناباورانهای دشوار و ناممکن خواهد بود.»
مثل این که یک دولت کاملا ناکام کافی نبود، مقامات ایالات متحده با به هدر دادن پولهای مالیاتدهندگان و غرق کردن این کشور کوچک [افغانستان] با کمکهایی بیشتر از توان آن، از عقدهی شان لذت میبردند. بر پایهی گزارشهای واشنگتن پست، یکی از مقامات ادارهی توسعهی بینالمللی امریکا گفت: «از من انتظار داشتند که هر روز سه میلیون دالر را در منطقهای که به سختی به اندازهی یک شهرستان در امریکا است، خرج کنم.» منطقهای که او آن را «کلبههای گِلی بیپنجره» خوانده بود.
۴-تاریخ بدون شک تکرار میشود.
شبح ویتنام بر فراز افغانستان پرواز میکند؛ از انکارهای آشنا در مورد این که افغانستان نیز مانند ویتنام تبدیل به یک مشکل حلنشدنی میشود گرفته تا دستکاریهای سیستماتیک ذهنیت مردم توسط دولت [امریکا] مبنی بر این که جنگ افغانستان موفقتر از آن چیزی است که به نظر میرسد.
لیندون جانسون، رییسجمهور پیشین ایالات متحده، در مجموعه حرفهایی که پس از دریافت جایزهی آزادی ملی در فبروری ۱۹۶۶ گفته بود، خاطرنشان کرد که «هیچ گونه جنگ و بحرانِ ناشیانهای وجود نداشته و نخواهد داشت.» اکنون به نوامبر سال ۲۰۰۱ بروید، میشنوید که رامسفلد با همان اطمینان [این موضوع را] به سخره میگیرد و میگوید: «همه با هم بگوییم- باتلاق!» این شیوهی دولت بوش در مسخره کردن نگرانیهایی بود که روزهای اول جنگ نشانههایی از سندرم ویتنام را نشان میداد.
سپس در اکتوبر ۲۰۰۶، در مقالهای با تیتر «افغانستان: پنج سال بعد» با وجود تلفات رو به افزایش و نقض حقوق بشر از سوی هر دو جناح جنگ، رامسفلد با بیان این که طالبان شکست خورده اند، اقتصاد افغانستان سه برابر شده، بیش از پنج میلیون کودک در افغانستان واکسین شده اند و «اولین انتخابات دموکراتیک ریاستجمهوری در تاریخ [این کشور] برگزار شده است، گزارش امیدوارکنندهای از جنگ داد. او که جار میزند آن گزارش، مقالهی «زیرکانه»ای است؛ با تیمش کاری کرد تا آن نوشته به گوش همه در واشنگتن برسد. آن مقاله سریعا به دست خبرنگاران رسید و حتا در وبسایت پنتاگون نشر شد.
ده سال بعد اما، باب کراولی، سرهنگ پیشین ارتش، نزد مصاحبهگیرندگان سیگار اعتراف کرد که «تمام اطلاعات دستکاری میشدند تا بهترین تصویر ممکن را نمایش دهند؛ مثلا بررسیها کاملا غیر قابل اعتماد بود؛ اما تأکید میکرد که تمام کارهای ما درست است. ما تبدیل به افرادی شده بودیم که مدام از خود تعریف میکردیم.»
۵- وقت آن است که برای همیشه به این جنون پایان دهیم
بر پایهی اطلاعات «پروژهی هزینهی جنگِ دانشگاه بِرَون» بیش از ۸۰۰٫۰۰۰ نفر در جنگهای پس از حادثهی ۱۱ سپتامبر تنها به دلیل موضوعات جنگی کشته شده که ۳۳۵٫۰۰۰ نفر آنها غیر نظامی بوده اند. در اوایل امسال، دولت افغانستان گزارش کرد که غیر نظامیان ۲۰٫۱۳۵ مورد تلفات داشته اند که از این میان ۱۴٫۶۹۳ تن آنها زخمی و ۵٫۴۴۲ تن دیگر کشته شده اند؛ این تلفات بر اثر ماینهای زمینی، بقایای مواد منفجرنشدهی جنگ و دستگاههای انفجاریای که توسط قربانیان فعال میشود؛ رخ داده است. این پروژه تأیید میکند «مرگهایی که بر اثر سوءتغذیه، سیستم بهداشتی معیوب و محیطزیست اتفاق افتاده، با فاصلهی زیادی بیشتر از مرگهایی است که در جنگ صورت گرفته است.»
این جنگها ۶٫۴ تریلیون دالر (تنها دو تریلیون در افغانستان) برای امریکا هزینه داشته است. اگر شش تریلیون دالر بانکنوت میداشتید، میتوانستید آنها را به یکدیگر بچسبانید و ۲۳٫۳۵۰ بار زمین را دوره کنید؛ همچنان میتوانستید ۱٫۲۱۷ بار به کرهی ماه بروید و برگردید یا سه بار به آفتاب سفر کنید و برگردید. تاریخ به ما یاد میدهد که ملتسازی و تلاش برای پولیسی کردن بر جهان تنها به یک جا میانجامد: دادگاه ورشکستگی!
بگذارید گزارشهای افغانستان درس عبرت دردآوری باشد که بزرگترین تهدید علیه زندگی و آزادی، جنگ ابدی است. وقت آن است که سربازان مان را به خانه برگردانیم.