روایت خبرنگار فارن‌پالیسی از افغانستان؛ وحشی‌گری و زن‌ستیزی چهره‌ی اصلی طالبان است

اسدلله جعفری (پژمان)
روایت خبرنگار فارن‌پالیسی از افغانستان؛ وحشی‌گری و زن‌ستیزی چهره‌ی اصلی طالبان است

نویسنده: لین اودانل

مترجم: اسدالله جعفری(پژمان)

مجله فارن‌پالیسی: ۲۰ جولای؛ ۲۰۲۲

بازگشت دلخراش مقاله‌نویس و روزنامه‌نگار مجله‌ی فارن‌پالیسی به کابل، تقریباً یک سال پس از خروج نیروهای ایالات متحده امریکا از افغانستان. در این هفته، تقریباً یک سال پس از این‌ که خروج نظامیان ایالات متحده امریکا مسیری را برای پیروزی گروه طالبان هموار کرد، به افغانستان بازگشتم. می‌خواستم به چشمان خودم ببینم از زمانی که کابل را در ۱۵ آگست ۲۰۲۱ میلادی و ساعت‌ها قبل از آمدن اسلام‌گرایان طالب ترک کردم، اکنون آن‌ چیزی که بسیاری از ساکنان شهر کابل آن را به اصطلاح «حکومت وحشت و دهشت» می‌نامند، چه بلایایی بر سر این مردم و کشور آورده‌اند.

زمانی که ایالات متحده امریکا پس از حملات تروریستی ۱۱ سپتمبر به افغانستان حمله کرد، من در شمال افغانستان مستقر بودم. گروه طالبان پس از ۲۰ سال دوباره به این کشور بازگشتند و من در کابل بودم. من سال‌های زیادی را به عنوان یک روزنامه‌نگار مقیم در افغانستان گذراندم. امروز افغانستان را پس از سه روز زجر، با تحقیر و توهین و «بازی موش‌ و گربه» با مأموران استخباراتی و اطلاعاتی گروه طالبان ترک کردم. طالبان مرا بازداشت، توهین و تحقیر، تهدید و مجبورم کردند تا از تهیه گزارش‌هایی را که ادعا می‌کنند قوانین آن‌ها را نقض کرده و به فرهنگ افغانستان توهین و هتاکی کرده است، ابراز ندامت و پشیمانی کنم. طالبان گفتند که اگر این کار را نکنم، مرا به زندان خواهند فرستاد. ناگهان در یک مکانی محاصره‌ام کردند و از من خواستند تا با آن‌ها به مقصد زندان و نظارت‌خانه بروم. در تمام این مدت؛ در چنگ یک سرباز تا به دندان مسلح اسیر بودم که او هرگز از من دور نمی‌شد.

آنچه را که می‌خواستم در کابل به چشم سرم ببینم؛ «چهره‌ی واقعی» طالبان بود که به من نشان دادند و این چهره‌ی واقعی به این شرح است :«وحشی‌گری، بی‌رحمی، خودبینی، تکبر، غرور، عدم حسِ‌انسانیت، خودپسندی، عدم تحمل، زن‌ستیزی، بی‌کفایتی و عدم توانایی مطلق آن‌ها برای حکومت‌داری بوده است». بدبختانه؛ سرنوشت افغانستان طعمه‌ی تروریست‌هایی‌شده است که نتوانسته‌اند و نمی‌توانند اموراتی این کشور را از یک گروه جنگ‌‎سالار به یک دولت حاکمه و منصفه منتقل کنند.

در مدت کوتاهی که در کابل حضور داشتم و به هرجایی‌ که می‌رفتم، مردم کابل از ترس، از وحشت، از کشتار و قتل، از انزجار و استیصال برایم قصه می‌کردند. اکثریت مطلق مردم نه شغل دارند، نه پول دارند، نه امیدی به آینده خود یا فرزندانشان. آن چیزی را که من به چشم سرم مشاهده کرم «یک صلح خشونت‌آمیز و دروغینی بیش نبوده است». با اعمال این خشونت‌ها مردم افغانستان همه‌روزه به‌ گونه‌ی خودسرانه بازداشت، ناپدید، بازجویی و شکنجه و سرانجام کشته می‌شوند و دیگر بس. این خشونت‌ها به هر دلیلی که باشد و یا هرگز دلیلی هم نداشته باشد، به این معناست که استبداد و بربریت علیه مردم و جامعه جریان دارد. اکنون نهادهای گروه طالبان همسایه را در مقابل همسایه قرار می‌دهند و ترغیب می‌کنند و هم‌چنان مردم را برای جاسوسی و گزارش‌دادن علیه یکدیگرش مجبور می‌کنند. در این‌جا ترس و وحشت بیداد می‌کند، و اوضاع زندگانی طاقت‌فرسا است.

در این‌جا افراد مسؤول و با صلاحیت طالبان، افراد خشنی ‌اند که به خشونت‌های خود افتخار می‌کنند. عبدال‌قهار بلخی قبل از این‌ که سخن‌گوی وزارت امور خارجه طالبان شود، سالیان سال را در کشور نیوزیلند زندگی می‌کرد. عبدال‌قهار مرا «استعمارگر و سفیدپوست نژادپرست» خطاب می‌کرد. در رابطه به حمله‌ی گروه طالبان در سال ۲۰۱۶ میلادی در یک شبکه تلویزیونی محلی افغانستان، طالبان پس از انتشار گزارشی نادرست و امتناع از انجام آن حمله، مرا تهدید به مرگ و خشونت کرد که این گزارش را به نفع آن‌ها سوءتفاهم و نادرست اعلام کنم. بلخی، گفت :«ما به این کار و حملات مان افتخار می‌کنیم». من در پاسخ وی گفتم که چه افتخاری!!! در آن حمله انتحاری به اتوبوسی که کارمندان را به خانه‌هایشان می‌برد، افراد بی‌گناه جان‌باختند. او گفت: «خوب! ما به این کار مان افتخار می‌کنیم» به او، گفتم که یکی از دوستان خودم در میان جان‌باختگان این حمله انتحاری است. اما او دوباره تکرار کرد که «خوب! ما به این کار مان افتخار می‌کنیم».

طالبان برایم گفتند، مطالب و مقاله‌هایی را که در مجله فارن‌پالیسی نوشته‌ام، تمامش تخیلی، دروغ، جعلی بوده و این مقالات هیچ‌گونه منابع موثقی ندارند. سپس از من خواستند در صورتی که این داستان‌ها و مقالات واقعی است، تمامی نام و مشخصات آن‌ها و هم‌چنین یادداشت‌ها، عکس‌ها، صداهای ضبط‌شده و فیلم‌های مربوط به آن را تحویل شان بدهم. در این بحبوحه؛ یکی از جنگ‌جویان طالبان که به دنبالم آمده بود و از گفتن نام خود به من امتناع می‌کرد. او گفت که «در افغانستان هیچ همجنس‌گرای وجود ندارد». یکی از همکاران این سرباز که به نام احمد زحیل بود، گفت اگر او بفهمد کسی در افغانستان همجنس‌گرا است، «آن‌ها را خواهم کشت». از این‌که تروریست‌ها و افراط‌گرایان به عنوان {تروریست و افراط‌گرا نامیده می‌شوند} آن‌ها از این واقعیت سخت خشمگین است.

طالبان از من پرسیدند که «معنا و مفهومی تندروی و افراطیت از دیدگاه تو چیست؟» من به آن‌ها چنین پاسخ دادم: «شما ادعا می‌کنید که در افغانستان هیچ همجنس‌بازی وجود ندارد، به نظر می‌رسد که این خودش یک دیدگاه کاملاً افراطی و افراطیت است». وقتی که از آن‌ها پرسیدم من چه قوانینی را زیر پا گذاشته‌ام و چه قوانینی را نقض کرده‌ام، طالبان با ترکیبی از سخنان اورول و کافکا گفتند «می‌دانی» آن‌ها به یکدیگر نگاه می‌کردند، چشمانش را بسته می‌کردند، چانه‌هایش را دراز می‌کردند و می‌گفتند «او می‌داند و بس».

یک روز در راه رفتن به سوی دفتر استخبارت گروه طالبان بودم که احمد زحل، عکس‌هایی از دو دختر کوچکش را به من نشان داد. احمد در این مدت فقط یک‌بار برایم چای و نبات آورد و تعارف کرد. او در مورد حیوانات خانگی خود با من صحبت کرد، و از من در مورد زندگی شخصی‌ام سوال کرد، و او حتا به من کمک کرد تلفنم را به برق وصل کنم تا شارژ شود. با این حال احمد زحل تنها یک‌بار سعی کرد تلفنم را مصادره کند و آن‌هم زمانی بود که من می‌خواستم از او عکس بگیرم. در تمام مدتی بازداشتم توسط دیپلمات‌های استرالیایی و همکارم آقای مسعود حسینی در یک گروه واتساپ با نظارت موقعیت مکانی تحت نظر بودم. با این‌وجود؛ من تا چهار ساعت هم با طالبان و با  سردبیرانم در مجله فارن‌پالیسی متن نوشته می‌کردم و گفت‌و‌گو می‌کردم. طالبان مرا متهم کردند که «جاسوس» استم، برای چه کسی؟ و چرا؟

گزارشی را که من در مورد برده‌داری‌جنسی و عرف ازدواج‌های اجباری جنگ‌جویان طالبان در فارن‌پالیسی نوشته بودم، در حالی که این جنگ‌جویان یکی از مناطق روستایی ولایت بامیان را به خاطر عیش‌ونوش خود به تصرف درآورده بودند. این گزارش برای آن‌ها به همان اندازه نفرت‌انگیز و تلخ بود که گزارشی در مورد افراد دگرباشان‌جنسی در افغانستان بود، و در این مطلب موضوع سکس موضوع اصلی خشم و غضب طالبان علیه من بود.  forced marriage practices of Taliban militants LGBTQ people in Afghanistan 

خانم اودانیل در ۱۹ جولای ۲۰۲۱، در منطقه غندک ولسوالی شیبر ولایت بامیان با سربازان دولت سابق افغانستان، در حال تهیه گزارش میدانی است. عکس از مسعود حسینی

وقتی‌که نوبت اعتراف اجباری من رسید، ناگزیراً معترف شدم که همه چیز را جعل کرده‌ام. «دست روی سینه با کمال و تمام صداقت به طالبان گفتم، این واقعاً کاری خوبی نیست که شما می‌کنید. این کارها شما را احمقانه‌تر نشان می‌دهد». آن‌ها به این حرف‌هایم هیچ اهمیتی ندادند. طالبان یک متن تویتری را به اجبار نوشتند، و آن را به یک رییس ناشناس خود فرستادند تا ویرایش و اصلاح کند. و سپس دستور دادند که آن را تویت کنم. دوباره تصمیم گرفتند که این متن خوب نوشته نشده، متن را حذف کردم، طالبان آن را مجدداً ویرایش کردند و دوباره تویت کردم.

تویت اجباری اول: این داستان‌ها بدون هیچ‌گونه مستندات یا مبنای موثق و بدون هیچ‌گونه بررسی برای تأیید مصادیق از طریق تحقیقات در محل یا گزارش میدانی با قربانیان نوشته شده‌ است.

تویت اجباری دوم: من به خاطر ۳ یا ۴ گزارشی‌که قبلا نوشته بودم، مقامات و مسؤولان فعلی را متهم به ازدواج‌های اجباری با دختران نوجوان و استفاده از دختران نوجوان به عنوان برده‌جنسی توسط فرماندهان طالبان کرده‌اند، عذرخواهی می‌کنم. این یک برنامه عمدی و از پیش طراحی‌شده برای ترور شخصیتی، توهین و هتاکی به فرهنگ افغانستان بود.

تویتی پس از رهایی: استخبارات طالبان، گفت که تویت عذرخواهی می‌نویسی و یا به زندان می‌روی؟ گفتم هرآن‌ چه که لازم باشد. آن‌ها دیکته کردند، و من تویت کردم. گفتند درست نوشته نشده، حذف کردم. دوباره ویرایش کردند ومجدد تویت کردم. از من فیلم گرفتند که بگویم این کار به زور و اجبار نشده. آن‌ها این اعتراف را دوباره سرم انجام دادند. (اکنون، من بیرون از افغانستان استم). #لین اودانیل!

من دیگر هرگز به افغانستان نمی‌روم. روزنامه‌نگاران خارجی که بسیاری از آن‌ها نیز در این هفته مورد آزارواذیت، تحقیر و توهین قرار گرفته‌اند، و بسیار به سرعت از افغانستان خارج شدند دیگر به آن‌جا نخواهند رفت. رسانه‌های مستقل افغانستان که زمانی‌ به کارهای شان افتخار می‌کردند، دیگر وجود ندارند. اکنون هیچ‌کسی دیگری وجود ندارد که بتواند در رسانه‌ها به گونه‌ی مستقل عمل کند. افغانستان در حال مبدل‌شدن به منظره ناخوشایندی از وحشت، گرسنگی و فقر است. نمی‌دانم که دیگر این داستان‌ها و منظره‌های ناخوشایند را چه‌کسانی خواهند نوشت؟

پس از داستان و حماسه‌ی تویت‌بازی‌ام، طالبان از من یک اعتراف ویدیویی نیز گرفتند. آن‌ها دوبار این کار را سرم انجام دادند، چون‌که من روسری‌ام را مثل طناب دور گردنم پیچانده بودم و گفتم «این اعتراف اجباری نیست». سپس، خندیدم، و طالبان دوباره این کار را سرم انجام داد، بعد از اعتراف همه‌ی ما یک چای دسته‌جمعی خوردیم، و بعد مرا به اتاقم بردند.

درنهایت؛ طالبان گفت «حالا تو آزاد استی و می‌توانی در این‌جا بمانی، می‌توانی به هر نقطه‌ی از کشور بروی، و ما از تو حمایت خواهیم کرد. من از طالبان درخواست یک فروند هلی‌کوپتر کردم که به ولایت پنجشیر بروم، جایی‌که به نام «جبهه مقاومت» در برابر حکومت طالبان می‌جنگند، گزارش‌هایی از جنگ شدید و انتقام‌‌جوی‌های وحشتناک علیه مردم ملکی مدت‌ها می‌شود که به گوش می‌رسد؛ اما طالبان در پاسخ به این درخواستم گفتند موضوعی که تو شنیدی در پنجشیر نیست. آن‌ها در آن زمان به هیچ هلی‌کوپتری دسترسی نداشتند تا به پنجشیر می‌رفتیم. سرانجام؛ من به یک هواپیمای دیگر سوار شدم، و محل را ترک کردم؛ اما من از پاس‌داری، مراقبت و مهربانی هرگز دست نمی‌کشم.

خانم لین اودانیل؛ مقاله‌نویس، روزنامه‌نگار و نویسنده استرالیایی در مجله فارن‌پالیسی است. خانم لین بین سال‌های ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۷ رییس دفتر خبرگزاری فرانسه و اَسوشیتدپرس در افغانستان بود.