با اعلام نتایج نهایی انتخابات ریاستجمهوری از سوی کمیسیون مستقل انتخابات انتظار میرفت تا به کشمکش انتخاباتی که از چند ماه بدینسو در سیاست افغانستان جریان داشت، نقطهی پایان گذاشته شود؛ جدالی که گویا دو فاز برای به بحران کشاندن نظام سیاسی افغانستان داشت.
هر چند نامزدان انتخابات، محمداشرف غنی، عبدالله عبدالله و شورای نامزدان انتخابات تا پیش از اعلام نتایج نهایی انتخابات از زمینههای چنین بحرانی میگفتند؛ اما هر چه پیشتر آمدیم، رجزخوانیها و شانهخالی کردنها از مسؤولیت، جوِ سیاسی افغانستان را متشنجتر کرد. در یک قاب، تمام رویدادها، سخنرانیها، اعتراضها و نشستهای مشورتی اقداماتی بودند که برای متشنجتر شدن فضای سیاسی افغانستان برنامهریزی شده بود.
با نگاهی به حال و احوال سیاسی و ادبیات سیاستمداران که این روزها بیش از هر روز دیگر پشت تریبونها گلو صاف میکنند و هواداران شان نیز نعرههای رساتر «تکبیر» میفرستند، به یاد تاریخ نه چندان دور سیاست معاصر مان میافتیم؛ درست روزهایی که گروههای جهادی بر سر قدرت در کابل به تفاهم سیاسی نرسیدند و کشور را وارد جنگهای متداوم داخلی کردند.
هرچند که هم اکنون شرایط فعلیای که از لحاظ نظامی و سیاسی در افغانستان حاکم است، با شرایط آن سالها تفاوتهای بسیاری دارد؛ اما چهرههایی که آن روزها بر طبل جنگ میکوبیدند و برای شریک شدن در قدرت سیاسی قیل و قال داشتند، همان چهرهها و نامهایی استند که رهبر گروههای جهادی بودند. تا هنوز خواستهی شان همان خواستهی قدیمی و ادبیات شان همان و هوداران شان هم سربازانی استند که از آن دوره باقی مانده اند.
دور از واقعیت نیست که شرایط امروز را به تجربهی ناکام آن سالها شبیه بدانیم. از همان ناسازگاری سیاسی و دست به تفنگ بردن گروههای مجاهدین به رسم اعتراض برای قدرت، ماراتن نظامی سختی در افغانستان شروع شد که در سال ۲۰۰۱ با رفتن طالبان، انتظار میرفت با سر پا شدن نظام جمهوری، فراگیری و نهادینه شدن قانون اساسی، بار دیگر کشور تجربهی تلخ سیاسی قدرتطلبی مجاهدین را از سر نگذراند.
اما بر خلاف آن انتظار که به یک خیال خام میماند، این روزها خبر داغ رسانهها اعلام انواع حکومت در چهارچوب نظام سیاسی افغانستان مانند «حکومت موازی»، «حکومت مشارکت ملی»، «حکومت همهشمول»، «حکومت مصالحهی ملی» از سوی چهرههای شکستخوردهی انتخاباتی شده است. سوی دیگر نیز پیشنهادهای عجیب و غریب سیاسی شماری از سیاستمداران برای بایکوت کردن نتیجهی نهایی انتخابات و حکومت آینده است که بیشتر جهان را در شوک فرو برده و سبب شده تا این دم هیچ یک از کشورها، سازمانها و اتحادیههای بینالمللی که حمایتکنندهی افغانستان اند، در قبال پیروزی دوبارهی محمد اشرف غنی در انتخابات ریاستجمهوری و آیندهی سیاسی افغانستان موضع روشنی بگیرند.
این سکوت معنادار جهان به وضوح نشاندهندهی این است که وضعیت سیاسی در کشور، به سوی یک بحران جدیتر در حرکت است و فصل دوم ماراتن سیاسی که چهرههای جهادی از آغاز حکومت موقت کرزی به راه انداخته بودند، نه تنها پایان نیافته که تازه به قسمتهای حساس و سرنوشتساز خود نزدیک شده است.
اعلام نتایج نهایی انتخابات ریاستجمهوری ۹۸ از سوی کمیسیون مستقل انتخابات و تفویض حکم ریاستجمهوری به اشرفغنی، تیر خلاصی بود که گویا بر پیکر نیمجان نظام جمهوری شلیک شد که نتیجهی بیباوری گروههای جهادی به ساختار نظام سیاسی جمهوریت بود، کسانی که نتوانسته بودند مفهوم این نظام را در افکار سیاسی شان هضم کنند.
رهبران جهادی دیروز که حالا با کمی تغییر رهبران سیاسی امروز افغانستان اند، بر اساس باورهای فکری شان، سیاست را همانند میدان جنگ میدانند و بدون شک، هیچ گاه دست از رقابت در ماراتنهایی که به راه میاندازند، نیستند و باور شان این است که نفر اول بودن در قدرت افغانستان، به معنای تمامیتبخشی و تسلط همیشگی است؛ در صورتی که در فلسفهی نظامهای سیاسی، سیاست به معنای کوششهای اجتماعمحور است و فردیتخواهی در هویت سیاسی یک سیاستمدار هیچ تعریف و طرفداری نخواهد داشت.
پس تجویز کمی تعمق و تغییر در افکار سیاسی و کمی تعلل در تصمامیم سیاسی برای سیاستمداران افغانستان، در وضعیت سیاسیای که این روزها در آن قرار گرفتیم، بینتیجه نخواهد بود تا باشد پیامد کنشها و واکنشهای سیاسیای که از پشت تریبونها به مردم مخابره میشود، پایان ماراتن سیاسی باشد نه شروع!