نان و جان؛ کدام را زودتر می‌بازیم؟

نعمت رحیمی
نان و جان؛ کدام را زودتر می‌بازیم؟

بیش از پنجاه روز از نخستین واقعه‌ی ابتلا به کرونا در افغانستان می‌گذرد و در این مدت، شرایط به اندازه‌ی که باید، بحرانی نیست. این کاهش آمار را به دلایل زیادی مرتبط می‌دانند: عدم توانایی لابراتوارها برای آزمایش‌های گسترده، مراجعه نکردن مردم برای آزمایش به دلیل عوامل بازدارنده‌ی اجتماعی، به قرنطین رفتن زودهنگام شهرهای پرخطر، لطف خداوند –به گفته‌ی وزیر صحت- یا عوامل محیطی، ژنتیکی و منطقه‌ای دیگر.

شاید در آینده وضعیت افغانستان، شبیه کشورهای شدیدا آسیب دیده –اسپانیا، ایتالیا، ایران، امریکا و…- بحرانی و کاملا از کنترل خارج شود؛ اما پس از گذشت ۵۱ روز از ورود کرونا به کشور، با توجه به الگوها و تجربه‌های جهانی از آن، وضعیت ما به اندازه‌ی که تصور می‌شد، بغرنج نیست.

وزیر صحت عامه‌ی افغانستان که این روزها جزو فعال‌ترین مأموران حکومت است، روز گذشته از تولید برخی وسائل مورد نیاز، برای کنترل بیماری کرونا در افغانستان خبر داد و مدعی شد که لطف خداوند بزرگ، فعالیت‌های خوب کادرهای پزشکی- که قربانی هم داده اند-، اجرای قوانین عمومی پیش از همه‌گیری و سیاست‌گذاری‌های مناسب مجریان قانون موجب شده است، آمارها در افغانستان نسبت به دوره‌ی زمانی ورود کرونا به کشور و در مقایسه با جاهای دیگر، پایین‌تر باشد؛ آماری که در روزهای اخیر، سرعت بیشتری گرفته و به روزهای گستردگی و گردش کامل اجتماعی اش نزدیک شده است.

باوجود این، مردم از وضعیت جاری نه تنها راضی نیستند و دل‌خوشی ندارند که بسیار شاکی، ناراحت و مضطرب اند. مردم هنوز فاصله‌گذاری اجتماعی را به صورت درست رعایت نمی‌کنند و با وجود منع آمد و شد، در خیابان‌های پای‌تخت، افراد زیادی در حال عبور و مرور اند؛ در برخی نقاط سخت‌گیری از سوی پولیس بیش از اندازه است و در بسیار جاهای دیگر، خبری از منع گشت‌وگذار نیست.

قرنطین خوب است و موجب کم شدن و یا قطع گردش اجتماعی کرونا خواهد شد؛ اما در تمام کشورهایی که حکومت آن در تنظیم نان برای حفظ جان مردم برنامه و یا سیاست درست نداشته اند، نظم و فاصله‌گذاری اجتماعی، هرگز رعایت نشده و نتوانسته اند، زمینه‌ی کنترل کرونا را فراهم کنند.

نان، جان را حفظ می‌کند و کرونا آن را می‌گیرد و تمام تلاش‌ها، جوش و خروش‌ و کارها برای نان است تا جان سالم بماند. باتأسف در کشورهای فقیر، نان همیشه مقدم بر جان بوده است و مردم افغانستان این روزها و پیش از آن، به نان بیشتر اندیشیده اند تا جان. کابل شهری است که در نزدیک به بیست سال گذشته، همیشه پر از خطر بوده است، هر خیابان، کوچه و مکانش می‌توانسته، آخرین امکان برای نفس کشیدن آدم‌ها باشد؛ اما مردم در میان انفجار، انتحار، دود و آتش، مجبور بوده اند کار کنند. انسان‌های بی‌گناه، کسبه‌کار، پیر و جوان در این سال‌ها کشته شدند؛ چون مجبور بودند برای نان‌آوری، از خانه بیرون شوند. در چنین کشور و جامعه‌ی که گرسنگی در آن نهادینه شده است و مردم زیر خط فقر زندگی می‌کنند، نخستین سؤال و دغدغه، نان است نه جان.

قرنطین و در خانه ماندن زمانی کارا و شدنی است که مردم نان داشته باشند، در غیر آن مردم به خود می‌گویند، حالا که قرار است از گرسنگی بمیریم، توکل به خدا دنبال نان می‌رویم، شاید بدون آن که کرونا بگیریم، نان پیدا کنیم.

نارضایتی دیگر مردم از خدمات ۱۰۲ کابل آمبولانس، ۱۱۹ پولیس، ۱۵۵ شاروالی کابل و ۱۶۶ مرکز معلومات کرونا است که گویا به موقع و درست کار نمی‌کنند. چند روز پیش بی‌بی‌سی نیز گزارشی در این زمینه داشت که مردم شکایت داشتند. یکی از منسوبین نظامی‌ای حکومت، چند روز پیش به من گفت، در منطقه‌ا‌ی ما یک نفر از خارج آمد که علائم کرونا داشت، به او گفتیم پیش از آن که به خانه برود، بهتر است آزمایش دهد؛ اما او اصرار کرد که یک بار از دور، خانواده اش را می‌بیند، بعد برای آزمایش به شفاخانه می‌رود. او به خانه رفت و دیگر بیرون نیامد، اهالی محل جمع شدیم که او را به زور به شفاخانه ببریم، اوایل شام بود، پشت دروازه‌ی خانه اش رفته و گفتیم که باید به شفاخانه برود؛ او تمام چراغ‌های خانه را خاموش کرد و در تاریکی ایستاد و گفت که به شفاخانه نمی‌رود. ما خواستیم که برویم و او را دست بسته ببریم که صدا زد هر کسی نزدیک شود، بغلش می‌کند تا او هم کرونا بگیرد. می‌گفت، وقتی چنین دیدیم، من در حضور اهالی محل به تمام شماره‌ها زنگ زدم که در محل ما چنین مشکلی است، لطفا بیایید و این فردا را ببرید: «دَپیش اهل محل و مردم، مه که مامور حکومت و نظامی بودم، دو پیسه شودوم؛ چون هیچ کدام ای شماره‌ها درست جواب نداده و نیامدند که او ره ببرن. می‌گفتوم ما همه، ای‌جه جمع استیم، بیاین و ای‌ره ببرین، می‌گفتند تو یک دفه تلفنه بده به مریض.»

یا چند روز پیش یکی در رسانه‌های اجتماعی، در شکایت از مرکز معلومات کرونا -۱۶۶- شکایت کرده و گفته بود که ویروس کوید-۱۹، معامله‌ی خون انسان‌ها در سطح بین‌المللی است. او نوشته بود که من مشکوک به کرونا بودم؛ چون پنج روز پیش، «تب، سرفه‌ی خشک، ریزش، نفس‌تنگی و…» داشتم که تیم‌های تشخیص کرونا را در جریان گذاشتم: «ولی عالی جنابان، بعد از ۵۲ ساعت قدم رنجه فرموده، از فاصله‌ی ده متری، با چوب دراز، گوش پاک‌کنی را برای نمونه‌گیری وارد دماغم کرده، سریع پا به فرار گذاشتند و از دور صدا زدند که بعد از ۴۸ ساعت، به شماره‌ی ۱۶۶، تماس بگیرید.» او اضافه کرده است که پس از چند روز، به آنان گفته شده، هنوز زود است و ۷۲ ساعت بعد زنگ بزنند. او نوشته است که یورانیم در ۱۲ ساعت تشخیص و غنی‌سازی می‌شود؛ اما در حکومت غنی، آزمایش کرونا در هفته‌ها غنی‌سازی نمی‌شود. ایشان در ادامه چند فحش و ناسزا هم نثار وزارت و این و آن کرده است.

از دیروز هم ویدیویی در صفحات اجتماعی دست به دست می‌شود که بازدید وزیر صحت عامه را از یک جوان مرده و افتاده در وضوخانه‌ی یک مسجد نشان می‌دهد. وزیر که گفتم این روزها نسبت به هر مأمور دیگر حکومت، مصروفیت‌هایش بیشتر است، بدون کدام لباس محافظتی و بهداشتی بر بالای سر مرده ایستاده است و تلاش دارد بگوید که هر مرده‌ی در شهر، کرونایی نیست و این که مرگ و میر ناشی از کرونا، بسیار پایین است. ایشان امام مسجدی را که جوان در آن افتاده و مرده است، ملامت می‌کند: «انسانیت مرده و مجبور است وزیر صحت عامه بیایه، بیدر، مرده جمع کنه. ما غم مرده‌ها را بخوریم یا غم زنده‌ها ره» ایشان تلاش دارد بگوید که برای هر مرگی، به بهانه‌ی کرونا مزاحم نیروهایش نشوند؛ چون هر مرگی که مرگ کرونایی نیست.

گویا این جوان مرده یا کشته شده از چهار عصر تا شب در مسجد افتاده و وزیر آمده تا آن را ببیند. این‌جا چند مسأله مطرح است. در چنین وضعیت‌هایی مردم واقعا از ماجرا می‌ترسند. چه کرونا باشد یا جرایم دیگر. معمول آن است –حداقل در کشورهای دیگر- که اول قضیه به پولیس گزارش می‌شود، پولیس، نهادهای دیگر مثل طب عدلی و… محل را بررسی، تثبیت، عکس و نمونه‌برداری کرده، جسد را منتقل می‌کنند تا تحقیقات را تکمیل کنند؛ اما این‌جا و به خصوص در این روزهای کرونازده، اوضاع برعکس است.

مردم از کرونا می‌ترسند و این ترس به جا است؛ چون اگر فردی از کرونا مرده باشد، نباید کسی به آن دست بزند. این وظیفه‌ی تیم‌های صحی و آموزش دیده با امکانات مناسب است تا جسد را انتقال دهند. اگر کسی کشته می‌شود، بازهم وظیفه‌ی پولیس و نهادهای حکومتی است تا پس از تثبیت همه‌چیز، جسد را منتقل کنند. اگر قرار باشد، طبق فرموده‌ی وزیر صاحب که با زبان بی‌زبانی می‌گوید جوان کشته شده از کرونا نمرده –حتا به او دست می‌زند- هر کسی بیاید و جنازه را انتقال دهد که ممکن است، تمام علائم قتل و نشانه‌های به جا مانده‌ی ممکن جرم از بین برود. این که جسد یک شهروند مرده –حالا یا به دلیل کرونا مرده، یا خودش مرده و یا به قتل رسیده است- بازهم وظیفه‌ی ملام امام مسجد یا هیچ کسی دیگر نیست به جز پولیس، مأموران طب عدلی، وزارت صحت عامه و… که باید آن را منتقل کنند. یک مأمور خوب، کاربلد و واقعا دل‌سوز، هیچ وقت نمی‌گوید که وزیر غم مرده‌های تان را بخورد یا زنده‌های تان را؛ چون مسؤولان خوب، متخصص، کاربلد و صادق، خود را غم‌خور مرده و زنده‌ی مردم می‌دانند!

اتفاق غم انگیز و در خور تأمل دیگر حلقه آویز شدن «وحیدالله»، کارمند احصاییه است که گفته می‌شود، پس از تلاش‌های زیاد برای دریافت معاش سه ماهه و فقر مفرط، خودش را دار زده است. این خبر این روزها دهان به دهان می‌چرخد و حتا اگر همان چیزی نباشد که گفته می‌شود، بازهم قابل باور است؛ چون در این شهر و نظام هرچیزی ممکن است. اداره‌های زیادی است که حتا سال‌ها معاش و دست‌مزد کارمندان خود را نپرداخته و جواب سربالا داده اند. این روزها سؤال اصلی این است که روزگار، جان را زودتر از ما خواهد گرفت یا نان را؟