هنگام گذشتن از کنار خیابان، درحالیکه باران بهشدت میبارد با دختر خردسالی برمیخورم که روی زمینِ تر و نمناکی نشسته، پلاستیکی روی سرش گرفته و در برابرش دستهای از قلم را برای فروش گذاشته است. وقتی متوجه شد که به او خیره ماندهام، با صدای بریدهای گفت: قلم نمیخری؟
لیلا را در حالی یافتم که از چهارراه برکی میگذشتم. خیابان پر از آب بود و او تلاش میکرد قلمهایش را زودتر بفروشد.
در شهر کابل کودکان دختر بیشماری وجود دارند که با ظاهری ژولیده و غبارآلود دستفروشی یا هم گدایی میکنند. این کودکان به دلیل فقر در خانواده و نیاز برای زنده ماندن، ناچارند در این روزهای سرد، روی سرک بایستند.
در گوشهی دیگر کابل در نزدیکی کوته سنگی، با دختر دیگری به نام راضیه برخوردم که ماسک و ساجق میفروخت. او سیزده سال دارد و بیشتر با حرکت سر و اشارهی انگشت به حرفهایم پاسخ میدهد. چند دقیقهای باهم گپ زدیم تا توانستم اعتمادش را جلب کنم. او آرام و بریدهبریده صحبت میکرد. وقتی از راضیه پرسیدم که آیا مکتب میرود؟ میگوید: «مکتب میرفتم و تا صنف نهم درس خواندم. باد از کرونا مکتبه ایلا کدم.» پدر راضیه نیز دوست نداشته که او به مکتب برود. راضیه زمانی که فقط یازده سال داشت و صنف پنجم مکتب بود، بعضی روزها از مکتب فرار میکرد تا برای خریدن کتابچه و قلم، برای خود پول جمع کند. او میگوید: «تقریباً یک سال پتپت موتر صافی میکدم، شوَر عمهم یک روز مره دید و به پدرم گفت؛ ایقه لت خوردم که تا ده روز دگه از خانه بیرون نشدم.»
شمار زیادی از کودکان دختر در افغانستان، در خانوادههایی زندگی میکنند که پدرانشان یا دارای معلولیتاند، یا معتاد به مواد مخدر شدهاند و یا هم در اثر جنگهای درازمدت در افغانستان جانشان را از دست دادهاند.
به باور روانشناسان، زمانی که کودکان مجبور به کارهای شاق و یا نانآوری برای خانه میشوند، احساسهای کودکانه و غریزیشان سرکوب شده و خشم درونی در آنها ایجاد میشود. رها احمدی-کارشناس روانشناسی بالینی- میگوید که در این حالت، خشم نسبت به پدر، مادر، افراد جامعه و حتا نسبت به خودشان در آنها به وجود میآید.
کودکان این خشم را درون خود نگه میدارند و چون در بستر چانهزنی و ستیز نیستند، این خشم در درونشان انباشته میشود. خانم احمدی، میگوید که؛ کودک اگر به چیزی معترض هم شود، درواقع اعتراض خود را نیز ابراز نمیکند و بر اثر این خشم، کودک دختر، بعدها نمیتواند صدای خود را در جامعه بیرون بکشد، از حقوق و نیازهایش بگوید و درنتیجه؛ کودکان دختر، دچار اضطراب، افسردگی، ناآرامی، ناامنی و دلبستگیهای نامطمین میشوند.
وقتی از راضیه در رابطه به پدرش میپرسم، با بغض میگوید: «پدرمه دوست ندارم؛ یا مره یا خوارمه یا مادرمه لت میکنه؛ میگه چه به درد میخورین بخزین براین گم شوین.»
کودکان کار دختر در طول دستفروشیشان در روز، تلاش میکنند ترحم رهگذران را برانگیزانند تا از آنها خرید کنند؛ اما همیشه با رفتار خوب شهروندان روبهرو نمیشوند و نمیتوانند چیزی بفروشند.
خانم احمدی میگوید: «جامعه مقصر است؛ ارگانهای دولتی و نهادهایی که مسئول حمایت از کودکان هستند، این بستر را برای کودکان فراهم کردهاند.»
از سوی دیگر؛ کودکان کار دختر در کنار دیگر سختیهای کار روی خیابان، هرازگاهی از سوی رهگذران آزار نیز میبینند. راضیه -کودک کار در شهر کابل- میگوید که در این اواخر مردهای زیادی آزارش میدهند؛ «گپای ناق میزنند، میگن هیچ ایناره نفروش، ای پوله بگیر اگه دگام میخایی برت میتیم، کارای دیگه است.»
آزار جنسی، کودکِ دختر یا پسر نمیشناسد؛ اما خانم احمدی، میگوید که باوجود این هم آزارهای جنسی نسبت به کودکان پسر، بر کودکان دختر اثر بیشتری میگذارد. آزار و اذیت جنسی کودکان دختر، خشمشان را تبدیل به کورههای داغی میکند که با اندک فشاری منفجر میشود. بیشتر این دختران کار، حس ناخوببودن، خودزنی کردن، خودآزار رساندن و حتا حس ازبینبردن خود را دارند.
راضیه در حالی که کودک کار است و آیندهی روشنی در پیش ندارد؛ اما امیدش را از دست نداده و میخواهد در آینده قاضی شود؛ «همیشه میگم قاضی میشم که دوتا بادیگارد داشته باشم.» وقتی میپرسم که چرا میخواهد قاضی شود و محافظ داشته باشد، با بیصبری و شوق پاسخ میدهد: «به خاطر که کس چیز بگویه، یا دگه به طرفم سیل کنه، هر دویشه روان کنم، خوب یک زدنش کنه.» به سویم نگاه میکند و ادامه میدهد: «یک لکسس میخرم، شیشه سیاه که کس طرفم دیده نتانه.»
آمار کودکان کار دختر
با اینکه وزارت کار و امور اجتماعی افغانستان، هنوز آمار دقیقی از کودکان کار و بهویژه کودکان کار دختر ندارد، نجیب اخلاقی، سکرتر جنرال بخش کودک این وزارت، به روزنامهی صبح کابل میگوید که به گونهی تقریبی، در افغانستان ۲ میلیون کودک کار داریم. ۳۰ تا ۴۰ درصد آن دختران هستند.
افغانستان عضویت کنوانسیون بینالمللی حقوق کودک را که حقوق مدنی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کودکان را واضح میکند نیز دارد. دولتهایی که این معاهده را امضا کردهاند موظف به اجرای آن هستند. رها احمدی، میگوید که در این پیماننامه آموزش کودکان بهطور اجباری است، کار کودک لغو شده و این مسئله در افغانستان باید از دید حقوقی مطرح شود و نهادهایی که مسئول حمایت از ارگانهای اجتماعی و بهخصوص خانواده هستند، بتوانند بستری را بهعنوان مناسبتهای شغلی خانوادگی تهیه کنند و حداقلترین نیازهای خانواده را فراهم بکنند. به گفتهی او، نیاز است تا در این بخش بیشتر سرمایهگذاری شود و بهصورت قانون درآید و در جامعه نهادینه شود تا کودکان دختر با پشتوانهی حقوقی از آزار و اذیت در امان بمانند.
پیامدهای کار کودکان دختر
جامعهشناسان از وضعیت کودکان کار، دو آسیب را بیشتر مهم میدانند: «آسیبی که به خود کودکان کار میرسد و آسیبی که جامعه متحمل میشود».
احمد بشارت-جامعهشناس-میگوید که آسیبهای فردی که متوجه زندگی کودکان و دختران خردسال میشود، عملاً آنها را از دایرهی زندگی انسانگونه بیرون میکند؛ یا به عبارت دیگر، باعث حذف حضور معنادار آنها در جامعه میشود؛ درحالیکه آنها انساناند و حق زندگی انسانی و حق داشتن زندگی آبرومند در جامعه را دارند. فقر و بیچارگی معیشتی کودکان کار دختر باعث میشود که آنها آیندهی روشن، درخور و انسانی نداشته باشند.
با اینحال، این فقط خود دختران کار نیستند که از نوع زندگیشان آسیب میبینند؛ بلکه جامعه نیز بهنوبت خود از این زاویه آسیبپذیر است.
آقای بشارت میگوید که در بستر جامعهی فقیر و نادار، پیشرفت و توسعه در زمینههای مختلف ممکن نیست. در جامعهای با این اوصاف، چرخ حرکت پیشروانه توقف میکند. «خلاصهی سخن اینکه؛ جامعهی فقیر، جامعهای بیمار و فلج است. چنین جامعهای بستر بسیار مناسبی برای بروز و ظهور انواع بیماریها و آسیبهای اجتماعی است.»
تا زمانی که این وضعیت تغییر نکند و بستر زندگی آبرومند برای همه اعضای جامعه مهیا نشود، رسیدن به توسعهی اجتماعی و اقتصادی برای همیشه یک رویا باقی خواهد ماند و همینگونه، کودکان زیادی کودک کار باقی خواهند ماند.