اشاره: مهاجرت با وجود مصیبتهای زیادش، همیشه هم بد نیست؛ چون افراد بسیاری از فضای مهاجرت استفاده کرده و در جامعهی جدید، با آموزههای نو آشنا شدند تا در بازگشت به افغانستان از آن استفاده کنند. یکی از بخشهایی که جوانان افغانستان علاقهمند به تحصیل بودند، هنر بوده است. قربان میرزایی یکی از کسانی است که در مهاجرت، با عشق و علاقه، بازیگری، کارگردانی و نویسندگی را در تیاتر و سینما آموزش دیده و در این زمینه کارهایی برای کشورش انجام داده است.
صبح کابل: پرسش نخست همواره آشنایی با مهمان است، لطفا خود تان را معرفی کنید.
میرزایی: قربان استم و میرزایی تخلص میکنم. در مزارشریف به دنیا آمدهام و ۴۸ سال دارم؛ تا صنف دوازدهم بیشتر نخواندهام و شانزده سال است که در تیاتر و سینما فعالیت میکنم. در زمینهی فیلمهای کوتاه، فیلمنامهنویسی و تیاتر سابقهی کار دارم.
صبح کابل: در زمینهی ساخت سریال و تیاتر نیز فعالیت داشته اید؟
میرزایی: بعد از پایان دورههای هنرجویی در ایران، با نهاد «نمارسانه» که در زمینهی کارهای تلویزیونی فعالیت میکرد، در ساخت آیتمهای طنز پنجدقیقهای برای یک برنامهی ۲۰ دقیقهای، که در مجموع ۵۰ قسمت و ۲۰۰ آیتم میشد، همکاری کردم. این نخستین تجربهام در زمینهی کار در تلویزیون بود. بعد در برنامهی عروسکی کودک به نام «برکهی سبز» که هر بخش ۲۰ دقیقه و ۳۶ قسمت بود کار کردم و سومین کارم سریال «شهربانو» بود که در ۲۴ قسمت و هر بخش ۳۰ دقیقه برای یکی از تلویزیونهای داخلی ساخته شد.
صبح کابل: در تیاتر کارهای تان چه بوده است؟
میرزایی: نخستین تیاترم، نمایشی به نام «مزار شریف» بود که در جشنوارهی «تک» در ایران اجرا شد. من علاقه داشتم که در این جشنواره شرکت کنم؛ اما استادم «علی کوچکی» گفت که شما بهتر است به جای بخش رقابتی، در بخش جنبی جشنواره شرکت کنید. برای همین، نمایش مزارشریف در بخش جنبی جشنواره شرکت کرد و مورد توجه قرار گرفت؛ طوری که بسیاری گفتند باید این نمایش در بخش رقابتی میبود، نه در بخش جنبی!
صبح کابل: شما در این نمایش بازیگر بودید، یا کارگردان؟ نویسندهی نمایشنامه کی بود؟
میرزایی: نویسندهاش خودم بودم، کارگردانیاش به عهدهی یکی از کارگردانان ایرانی بود و من در آن نمایش بازیگر بودم. البته کارهای دیگری هم با افغانها در خانهی هنرمندان ایران با دبیری «حمیرا قادری» داشتم که کارهای مناسبتی بودند. کار جدی دیگرم نمایش «تا رهایی» در جشنوارهی بینالمللی تیاتر مقاومت در سال ۱۳۹۰ بود؛ در این جشنواره کشورهای آسیایی و برخی اروپاییها نیز شرکت کرده بودند.
صبح کابل: در داخل افغانستان چه کارهایی در زمینهی تیاتر انجام داده اید؟
میرزایی: نمایش «تا رهایی» را احتمالا در سال ۱۳۹۳ در جشنوارهی سراسری تیاتر افغانستان و در کابل ننداری نمایش دادم و نمایشنامهی «تنهایی» که هنوز به فرجام نرسیده است، ۱۴ نمایش آن را در افغانستان کار کردهام.
صبح کابل: تا جایی که من خبر دارم کاملا اتفاقی وارد هنر شدید؟
میرزایی: یک خاطرهی خیلی دور را برای تان بگویم؛ شاید شش سالم بود؛ از مزار شریف مهاجر شدیم که به ایران برویم. شبی در چنداول بودیم و یکی دو روز در کابل ماندیم. روزی در سرک اول چنداول و در یکی از مغازهها برای نخستین بار تصویر و تلویزیون را دیدم، حس میکنم از همان روز عشق به تصویر و هنر در ذهن من شکل گرفت و این عشق همیشه همراه من بود تا که زمینه برای فعالیت در هنر برایم فراهم شد؛ وقتی نظام در افغانستان تغییر کرد، تصمیم گرفتم که بروم خوانندگی یاد بگیرم؛ اما به صورت کاملا اتفاقی، وارد بازیگری شدم.
صبح کابل: چرا دوست داشتید سراغ موسیقی بروید؟
میرزایی: از دوران نوجوانی در مراسم نوحه میخواندم؛ دوستانم میگفتند که صدایم پخته و خوب است. پیش از آن سر ساختمان کار و به قول وطنی قالببندی میکردم. راستش به بازیگری نیز علاقه داشتم. در جایی که زندگی میکردیم یک خانوادهی ایرانی نیز بود که رابطهی خیلی خوبی داشتیم. در ایران دو شبکهی تلویزیونی بیشتر نبود، من از شروع برنامهها (ساعت ۴:۰۰ عصر) روبهروی تلویزیون همسایه مینشستم تا زمانی که برنامهها در نیمهشب تمام میشد. این کار هر روز من بود.
صبح کابل: شما که دوست داشتید خواننده شوید، چرا سر از بازیگری تیاتر در آوردید؟
میرزایی: رفتم که موسیقی و خوانندگی یاد بگیرم، حتا رفتم و سازی را که میتوانستم بخرم انتخاب کردم، به سمت آموزشگاه رفتم و همین که وارد شدم، روبهروی دروازه نوشته بود، «اتود بازیگری» و من رفتم در بازیگری ثبت نام کردم و موسیقی یادم رفت.
صبح کابل: این دوران چقدر طول کشید تا برای فعالیت در هنر آماده شوید؟
میرزایی: زیاد طول کشید؛ چون هنرمند شدن به اندازهی تمام عمر آدمها طول میکشد. حالا بیست سال است که در حال یادگیری استم، هر چند دیر وارد شدم؛ اما تلاش کردم که روند یادگیریام متوقف نشود.
صبح کابل: در کجا آموزش دیدید؟
میرزایی: یک آموزشگاه هنری در کرج و مربوط حوزهی هنری ایران بود که کسی به نام «علی کوچکی» در آن تدریس میکرد. آموزشگاه دیگری هم بود به نام «هفت هنر» که استاد «محمد یعقوبی و مهتاب نصیرپور» در آن درس میدادند.
صبح کابل: از همدورههای تان در این دو آموزشگاه کسی بود که در هنر ایران مطرح باشد؟
میرزایی: بلی، یکی از مشهورترین بازیگران ایران، به نام «نوید محمدزاده» که امروز یکی از مطرحترین بازیگران این کشور است و اخیرا فیلمهایش به نامهای «مغزهای کوچک زنگزده، متر ششونیم و سرخ پوست» مورد توجه قرار گرفته است. من و ایشان در آموزشگاه هفت هنر که دورهی یکساله بود، با هم بودیم.
صبح کابل: کار مشترک هم انجام دادید؟
میرزایی: کار مشترک در یک گروه نمایشی نه؛ اما در نمایشهای صنفی همیشه با یکدیگر کار میکردیم. یادم میآید یک کار صنفی از «ادیپ شهریار» را کار کردیم.
صبح کابل: در آن دوران استعداد شما با محمدزاده در چه سطحی بود؟ چرا او حالا در سینمای ایران یک ستاره است و شما نیستید؟
میرزایی: زمانی که من و نوید همصنفی شدیم، من چند ماهی نسبت به او تجربهی بیشتر داشتم؛ چون نزد علی کوچکی کار کرده بودم. یادم میآید خانم نصیرپور یک اتود به من و نوید داده بود که بازی کنیم؛ پس از پایان اتود، خانم نصیرپور شاید به دلیل انتظار بیشتری که از نوید داشت، یا بازیاش خوب نبود، از او ایرادهای زیادی گرفت. این که نوید حالا مشهور و نامدار است و من نیستم، دلایل زیادی دارد. او ایرانی بود و من افغان و یا او دوستان خوبی داشت تا رشد کند. مثلا «محمد یعقوبی» او را وارد گروهش کرد تا بیشتر تجربه کند و یاد بگیرد، من کسی را ملامت نمیکنم، من با فیزیک و میمیک چهرهی افغانیام نمیتوانستم در سینمای ایران رشد کنم.
صبح کابل: تلاش کردید تا وارد گروههای تیاتری و سینمایی ایرانی شوید؟
میرزایی: بسیار علاقهمند بودم که چنین زمینهای برایم فراهم شود؛ اما نقشی که با وضعیت من هماهنگ باشد نبود.
صبح کابل: بسیاری معتقدند که سینمای ایران در فیلمهایی که با سوژهی افغانها ساخته اند، نگاه بسیار سیاه و منفی به افغانها دارند؟
میرزایی: این نگاه سیاه را نمیتوان به تمام جامعه بسط داد؛ اما باید قبول کنیم که سینمای ایران زیر نظر نظام این کشور است و برخی از کارگردانان را مجبور میکند که چهرهی افغانها را در فیلمهای شان زشت و بد نشان دهند. البته این را هم نمیشود به تمام کارگردانها نسبت داد؛ مثلا مجید مجیدی در فیلم «باران»، هیچ توهینی به افغانها نکرده است؛ ولی فیلمهای مثل «خاک و مرجان» و یا فیلمهای دیگری هست که بسیار بد است.
صبح کابل: وضعیت تیاتر افغانستان در حال حاضر چگونه است؟
میرزایی: فاجعه است. حالا تیاتر ما کاملا دهانش به سوی پروژه باز مانده است؛ اگر نهادهای خارجی پول ندهد، در افغانستان تیاتری شکل نمیگیرد. یک تیاتریست را به من نشان دهید که از بودجهی خود یا با کمک از بودجهی حکومت تیاتر کار کند؟
صبح کابل: اگر کسی یک تیاتر خوب کار کند، کسی پیدا میشود که برود، تکت بخرد و به تماشایش بنشیند؟
میرزایی: آدمها همیشه برای لذت شان پول مصرف میکنند؛ اگر تماشاگر احساس کند که چیز خوبی را میبیند، مطمئن استم که سالُن پر خواهد شد؛ من در افغانستان سراغ ندارم که یک آدم متمول، سیاستمدار و یا کسی که دستش به دهنش میرسد، عاشق هنر هم باشد؛ هرچند با وضعیت بازیگری و کارگردانیای که ما داریم شاید مثلا «هملت» را تا شش ماه هم نتوانیم آمادهی اجرا کنیم؛ در این شش ماه پرسوناژ، هزینه و نیازمندی دارد که ما نه هزینهاش را داریم، نه عشقش را و نه توانش را.
صبح کابل: هر چند در این زمینه کسی تلاش نکرده است؛ اما آیا تیاتر میتواند هزینهاش را خودش در بیاورد؟
میرزایی: شرایط به گونهای است که اگر شما بخواهید سالُنی را کرایه کنید، تنها هزینهی سالُن را نمیتوانید با فروش تکت تکمیل کنید؛ چون امکانات نیست و هزینهها بالا است.
صبح کابل: ساختن سالُن مخصوص برای نمایش دائمی و عمومی تیاتر، وظیفهی حکومت است یا بخش خصوصی؟
میرزایی: حکومت را که اصلا حرفش را نزنید؛ چون در این زمینهها اصلا حکومتی نداریم. جای نهادهای خصوصی نیز خالی است تا کمک کند و از طریق فروش در بازار، هزینهها را برگرداند.
صبح کابل: چرا روی هنر و ورزش افغانستان سرمایهگذاری نشد؟
میرزایی: کار هنرمند زیر ذرهبین قراردادن و از بین بردن معایب و رشد محاسن اجتماعی است؛ شک ندارم که زمامداران و خارجیها از هنر میترسند. مسألهی دیگر هم این است وقتی خارجیها وارد افغانستان شدند، چه طیف آدمها کنار آنها بودند، چه کسانی یک تصویر درست از افغانستان به آنها دادند و یا اولویتها را دستهبندی کردند؟ وقتی زمامداران ما در تمام عمر شان یک روز ورزش نکرده اند و حتا نام تیاتر و هنر به گوش شان نخورده است، چگونه میتوان انتظار داشت که روی هنر و ورزش سرمایهگذاری شود!
صبح کابل: اما دختر رییسجمهور «غنی» هنرمند است؛ یعنی ایشان گوشش با این مقوله آشنا است، چرا باز هم هنر و ورزش مهجور است؟
میرزایی: شاید دلیلش این است که دوست ندارند مردم خوش باشند، یاد بگیرند و زندگی کنند. شاید اولویتها مثل همیشه چیزهای دیگر است! مثل جنگ، پروژهگرفتن و سرمایهگذاری در سواحل کشورهای دیگر.
صبح کابل: نقش وزارت اطلاعات و فرهنگ چه میشود؟
میرزایی: نمیخواهم از واژهی بدی استفاده کنم؛ اما این وزارت راستش عددی و کارهای نیست. وقتی سیاست کلان کشور چیز دیگری است، باید در رأس امور فرهنگی کشور کسانی باشند که نان را به نرخ روز بخورند و ساکت باشند.
صبح کابل: پس از یک جنبش و عطش خوب در ابتدای تغییر نظام در سینمای افغانستان، به نظر میرسد که دوباره سینمای ما به هژده سال پیش بر گشته است؟
میرزایی: وضعیت سینما کمی بهتر از تیاتر است و دلیلش هم این است که سینماگران میتوانند در تلویزیون نیز کار کنند. افرادی هستند که دغدغهی سینما دارند و کار روزمرهی شان در تلویزیون است.
صبح کابل: با تعریفی که شما از هنر و هنرمند دارید، برای آشکار شدن معضلهای اجتماعی، سینما بهتر است یا تیاتر؟
میرزایی: هر دو با احساس اجتماعی تنیده است و میتواند کاملا مؤثر باشد؛ اما به دلیل فراگیر بودن سینما و تلویزیون، این دو میتوانند تأثیر بیشتری نسبت به تیاتر داشته باشند.
صبح کابل: آیا سینمای افغانستان دوقطبی است؟ سینمای مقلد و دنبالهرو بالیوود و سینمای محتوازده و به دنبال فرم! نظر شما چیست؟
میرزایی: سینمایی که نزدیک به استندردهای فرم و ساختار بینالمللی، حد اقل در بخش فیلمنامهنویسی باشد که همه بخشهای روایی سر جایش باشد، طرح مسأله کند، گرهگشایی و حرف برای گفتن داشته باشد، به غیر از فیلم «اسامه» نداریم؛ چون با ساختارهای درست فیلمنامهنویسی آشنا نبوده و فقط دنبال قصه و محتوا استیم، نه فرم و استندردهای سینما. هر چند در محتوا نیز مشکل داریم. ما فقط رمانها را فیلم میکنیم که با سینما تفاوت دارد.
صبح کابل: یعنی مشکل اساسی را شما بیشتر در نویسندگی میدانید؟
میرزایی: دقیقا، یکی از مشکلهای اساسی ما در این بخش است. مشکل آن است که ما در سینما و تیاتر خود نویسنده و متفکر خوب نداریم. خلاقیت کم داریم و ساختارها را نیز به درستی نمیشناسیم. ممکن است نویسندگان ما فلسفه، هنر، جامعهشناسی و ملزومات نوشتن فیلمنامه نوشتن را خوانده باشند؛ اما وقتی تکنیک و ظرف خاص آن را به درستی نشناسند، نمیتوانند به درستی کار کنند. ما نیاز به نویسندگانی داریم که قالب، ساختار و ظرافتهای دقیق و علمی نمایشنامه و فیلمنامهنویسی را بلد باشند. برای همین، مهم نیست چه میگویی، مهم است که چطور میگویی!
صبح کابل: بسیاری میگویند سینمای ما به اندازهای که در محتوا رشد کرده، در فرم ضعف داشته است؛ نظر شما چیست؟
میرزایی: ممکن است تعدادی از سینماگران ما حتا دکترا داشته باشند؛ کادرشناسی، کارگردانی و کارهای دیگر شان خوب باشد؛ اما وقتی فرم و ساختار را نمیفهمند، نمیتوانند اثر خوبی خلق کنند.
صبح کابل: آیا نویسندهی خوب برای فیلمنامه و نمایشنامهنویسی در افغانستان داریم؟
میرزایی: در تیاتر همانگونه که خودش مهجور است، نویسندگیاش نیز افتضاح است. مشکل آن است که دلسوز هنر نیستیم و برای پروژه و گذران زندگی کار میکنیم.
صبح کابل: چرا در همین کارهای پروژهای تمرکز روی هنر کمتر است؟
میرزایی: شاید دوستان ما تلاش کنند که نگاه شان پروژهای نباشد؛ اما توانش را نداشته باشند.
صبح کابل: در زمینهی نویسندگی نمایشنامه و فیلمنامه هیچ امیدی نیست؟
میرزایی: چرا، ناامید مطلق نیستم؛ «امین نجفی» کسی است که لیسانسش را در دانشگاه کابل خوانده و دورهی ماستریاش را در ادبیات نمایشی و در دانشگاه تهران میخواند که دو یا سه نمایشنامهی بسیار خوب نوشته است؛ اما کافی نیست.
صبح کابل: شما نمایشنامههای او را خوانده اید؟
میرزایی: بلی، یکی از نمایشنامههایش را خواندهام که تِم آن در بارهی دوران قدیم شاهی افغانستان است. در این نمایشنامه نگاه او متفاوت و جالب بود و علاقه دارم که روزی نمایشنامهاش را کار کنم.
صبح کابل: نظر تان در مورد نمایش «تنهایی» چیست؟
میرزایی: من ضعفهای این نمایش را قبول دارم. از من که کارگردان استم تا نمایشنامه، بازیگران و عوامل وضعیت ایدهآل را نداریم. مشکلات زیادی در این نمایش داشتم.
صبح کابل: مشکل بازیگران تان در چه بود؟
میرزایی: کارگردان نخستین توقعی که از بازیگر دارد، درست تلفظ کردن لحن نمایشنامه است؛ اگر ما لحن را درست تشخیص ندهیم، مسیر داستان تغییر میکند.
صبح کابل: بازیگران با نقشهای شان همذاتپنداری خوب داشتند؟
میرزایی: بازیگری، انتقال صحیح احساسات به مخاطب است. اگر کسی نقش را درست حس نکند، نمیتواند این کار را انجام دهد. یکی از مشکلات جدیای که ما داریم، نخواندن نمایشنامه است؛ وقتی شما نمایشنامه نخوانید، کمسواد بار میآیید. وقتی نمایشنامهنویسان ما، بزرگان این عرصه را نمیشناسند و آثار شان را مطالعه نمیکنند، چطور میتوانند نمایشنامهی خوب بنویسند.
صبح کابل: اگر نویسندهی خوب نداریم، چرا نمایشننامههای شکسپیر، مولیر، چخوف و … کار نمیشود؟
میرزایی: پیشتر گفتم که ما برای نان کار میکنیم؛ هر چه کارفرما بگوید همان کار میشود. کارفرما هم که به کیفیت کار ندارد؛ او، دنبال تطبیق پروژه و پول است.
صبح کابل: سخن آخر؟
میرزایی: اگر مسؤولان ما دوست دارند هنر افغانستان رشد کند، نیاز به مراکز علمیای داریم که با آموزش عالی باکیفیت، نویسنده، متفکر و هنرمندان خلاق تربیه کند؛ هنرمندانی که دغدغهی شکم و نان نداشته باشند.