
اسامه، فیلمی به کارگردانی صدیق برمک است که در سال ۲۰۰۳ منتشر شد. اکنون، در هنگام آمد آمد طالبان و گفتوگوهای صلح افغانستان نیاز جدی به بررسی جامعهی طالبانی است. این فیلم به ما بینشی از جامعهی طالبانی میدهد که پرداختن به این مهم را در ستون درگیر با جنگ لازمی میبینم.
باید یادآوری کنم؛ طالبان بهزودی از سوی جامعهی جهانی بخشیده خواهند شد و صدالبته جامعهی فقیر، تهی از حافظهی جمعی-تاریخی است و باور دارم، همین اکنون انتحاریها و عملکردهای خشن طالبان در برابر مردم با سرعتی که رخ میدهد، فراموش نیز میشود.
اگر این فیلم و چند اثر هنری دیگر شناختی از جامعهی طالبانی و عملکرد طالبان نمیداد تا نیمقرن دیگر طالبان در زمرهی مردان برائت یافتهی تاریخ بودند؛ آنانی که در برابر استبداد جامعهی جهانی رزمیدهاند. خوشبختانه فیلم اسامه شعور طالبانی و شکست انسانیت را بهخوبی روی پرده برده و تاریخ را از فراموشی نجات داده است.
در نسخهی بینالمللی، فیلم با جملهای از نلسون ماندلا آغاز میشود: «نمیتوانم فراموش کنم، اما میتوانم ببخشم.»
داستان فیلم روایت دختری است که در زمان طالبان با مادر و مادربزرگ خود زندگی میکند. مادر خانواده داکتر و پدر خانواده در جنگهای داخلی افغانستان کشته شده است. این خانواده به دلیل نداشتن محرم با فقر و تنگدستی دستوپنجه نرم میکند. البته تمام افغانستان در آن زمان دچار فقر بود؛ اما شرایط این خانواده با نداشتن مرد، ویژه است و این شرایط ویژه مجبورشان میکند دست به انتخابی غیرمنتظره بزنند.
مادربزرگ با حکایت افسانهی کمان رستم – در افسانهی کمان رستم، آمده است؛ فردی اگر از زیر کمان رستم بگذرد، دوشیزه باشد به آقا و اگر آقا باشد به دوشیزه تبدیل خواهد شد- موهای نواسهاش را کوتاه و فردای آن روز لباس پسرانهای به تنش میکند. مادر، دست دخترش را میگیرد و در دکان یکی از دوستان شوهر وفات شدهاش که شیرفروش است، شاگردش میگذارد.
هنگامیکه دختر به دکان شیر فروشی شاگرد میشود، طالبی میآید و دختر را که گویا پسر است وادار به آموزش دینی در مسجد میکند؛ در ادامه، ملای مسجد متوجه جنسیت دختر میشود و با جبر همراهش ازدواج میکند. از ملا سنی گذشته و دختر به بلوغ نرسیده است. ملا این دختر را با اعمال جبر به زنی خود میگیرد؛ اما برای او حق انتخاب قفل بر درب خانه را میدهد که گویا مزیتی است بر حال او و این دقیقاً همان شعور طالبانی را به نمایش میگذارد.
صدیق برمک و نویسندهی فیلم اسامه با شناخت دقیق از حکومت طالبانی این فیلم را به پرده کشیده و به چند نکتهی بنیادی حکومت طالبانی پرداخته است؛ حکومتداری بر بنیاد استبداد و خشونت، شعور طالبانی، فقر، جایگاه زنان و وضعیت صحی.
حکومتداری بر بنیاد جبر و استبداد شیوهای است که بیشتر ایدیولوژیستها و دیکتاتورها بر محور باور هژمونی و تحمیل بنا میگذارند و جامعه را وادار به پذیریش سلطه و باورهایشان میکنند. در کل حکومتهایی که بر بنیاد باور و استبداد گذاشته میشوند از خشونت بهعنوان ابزار سیاسی-روانی استفاده میکنند.
طالبان نیز برای اعمالنفوذ و تحمیل ساختارشان در برابر مردم، خصوصاً زنان، متوسل به خشونت در ملای عام میشدند. البته باورهای جنسیت زدهی طالبان، حضور زنان را بدون محرم یا مرد ممنوع قرار داده بود و اگر زنی بهتنهایی در جامعه حضور پیدا میکرد، سبب میشد که طالبان در برابر او از شلاق استفاده کنند.
باور و ایدیولوژی تحمیل سلطهی سنت در جامعه است و انسانهایی که برای استمرار سلطهی سنت قدرتمند شوند، حاکمیت عقلانیت را نمیپذیرند و شعور طالبانی نیز استوار به باورهای افراطی و عدم حاکمیت عقلانیت شکل گرفته بود و است. پذیرش دیگران در این نوع بینش جایی ندارد و از همینرو جامعهای که با این شعور مدیریت شود، عقلانیت را نمیپذیرد و فقر پیامد قطعی آن است.
شعوری از این دست موجودات را دستهبندی میکند؛ زن، مرد، حیوان نجس، خوک کثیف… از آنجا که شعور طالبان خوانشی افراطی از اساسات اسلام دارند، جایگاه زن، جایگاه انسانی نیست و به تملک مرد درآمده است. پس زنی بدون صاحب یا بدون مرد در جامعهی طالبانی جایی ندارد و تملک مرد بر زن را که از شعور طالبان برخاسته است صدیق برمک بهخوبی در متن فیلم نمایش داده است.
فیلم اسامه وضعیت صحی را در آغازین سکانسهای فیلم به شیوهی نمادین به پرده میبرد. مادر خانواده را نشان میدهد که در شفاخانه به مداوای بیماری رفته است، اما از آنجا که زن است و اجازهی مداوا را ندارد، به طالبان دروغ میگوید که انگار بیمار پدرش است. شفاخانه نیز در وضعیت نابسامانی قرار دارد که نماد وضعیت تمام شفاخانهها در کل کشور در دورهی طالبان است.
جدا از این در زمانی که ایدیولوژی تبدیل به دیکتاتوری شود، برآورده شدن اساسات ایدیولوژی مهمتر از خدمات اجتماعی است، چرا که هرم قدرت در این نوع حاکمیت باور دارد قدرتی است که با اعمال باورها همهچیز را درست میکند و هر چیزی از سوی اوست. پس در ساحت این باور جایی برای عملکرد انسان برای بهبود وضعیت زندگی وجود ندارد.
نکتهی قابل درنگ انتخاب میان بد و بدتر از سوی مردم در این نوع حکومتها است. در فیلم اسامه، خانوادهی متشکل از سه زن در شرایطی به تصویر کشیده شده که دولت بر بنیاد جبر گذاشته شده است. حضور زن در مکانهای عمومی بدون مرد ممنوع است و خانوادهای که در چنین شرایطی مرد ندارد، مجبور است برای زنده ماندن دست به انتخابهای سختی بزند.
این خانواده نظر به شعار میان بد و بدتر، شعاری که در میان تمام جوامع چون طاعونی همهگیر شده است. این شعار در حقیقت امر نخواستن و دست رد زدن به سینهی آنچه را که نمیخواهیم، از ما میگیرد. ما را در وضعیتی قرار میدهد که باید از دو گزینه یکی آن را انتخاب کنیم که هر دو موردش بهاندازهی هم در «زندگی مجازاتی» ما دست دارد.
هانا آرنت سخنی در این مورد برای ما دارد؛ اگر میان بد و بدتر، بد را انتخاب کنیم پس فرصتی برای بد فراهم کردهایم که خود را در سطح بدتر سعود دهد. منظور این است: فردی یا جامعهای اگر فرصت داشته خوب بودن را انتخاب کند و بد بودن را گزیده است، پس با فرصتی که برای او با انتخاب خود میدهیم، در ارتقای بدتر شدنش نقش بنیادی را خود ما داریم؛ آنکه تمایل به بد بودن دارد از بدتر شدن ابا نمیورزد.
دختر زمانی که میان در فقر ماندن و پسر شدن یکی را انتخاب کند، یعنی از میان بد و بدتر یکی را انتخاب کرده است. او بد را انتخاب میکند که پسر شدن است. در ادامه ملا که متوجه جنسیت او میشود او را با جبر به نکاح خود میآورد. با این کار فرصت را داد که وضعیتش بدتر شود…این دقیقاً مصداقی از بد و بدتر است که همواره در تقلای انتخاب بد هستیم وگرنه هر انسانی میتواند راه سوم را برگزیند.
فیلم اسامه با نمایش جامعهی طالبانی حضور طالبان را نفی میکند و هنرهای ازایندست باید برای کسانی که صلح با موجودات عقبماندهای چون طالبان را تحمیل میکند نمایش داده شود وضعیت ما به از این خواهد شد.
اما نقدی که از سوی من در این فیلم وارد است، جملهی آغازین فیلم، از ماندلا است. از نظر من ساختار این جمله «نمیتوانم فراموش کنم، اما میتوانم ببخشم» از همان دست جملات طاعونی است که به استمرار چرخهی خشونت کمک میکند. بخشیدن شاید روحیهی بزرگ ما را آشکار کند، ولی بخشیدن کلانرخدادهایی که از سوی دیکتاتوری اعمال شده است، شعور جمعی را خدشه دارد میکند و فراموشی کلانرخدادها چه تأثیری در روند توسعهی اخلاقی یا شعور جمعی ما دارد؟ جز آنکه مجرمان بدون عدالت کیفری در چرخهی قدرت بایستند و با تعامل استمرار خود را بیمه کنند؟
از نظر من آمدن طالبان را تفکر از همین دست جملات تضمین کرده است. فراموش نکردن در صورتی تأثیرگذار است که پای بخشش در میان نباشد و الا اگر ببخشیم پس فراموش کردهام.
قرار است در آیندهی نزدیک طالبان را ببخشیم، اما فراموش نکردیم که چگونه به قتلعام ما پرداخته بوده است. آیا فراموش نکردن ما از وقاحت گذشتهی طالبان میکاهد؟ یا طالبان را وادار میکند ارزشهای را که در این بیست سال جایگزین خشونتهای آنان کردیم بپذیرند؟
با این هم فیلم اسامه از آن دست فیلمهایی است که میتواند برای فراموش نکردن و نبخشیدن طالبان ما را کمک کند.