
دو دهه پس از آن روز که امریکا با شعار دولتسازی، حقوق بشر، مبارزه با تروریزم و بهانههایی از این دست وارد افغانستان شد، ظاهرا این کشور تبدیل به غدهی سرطانی برای امریکا شده و حتا حرفزدن در مورد افغانستان، بر روحیهی سیاستمدراران امریکایی تأثیر منفی میگذارد. جو بایدن، رییسجمهور امریکا که دیروز جمعه در یک کنفرانس خبری صحب میکرد، پس از پاسخدادن به چند پرسش در مورد افغانستان، گفت که تعطیلات آخر هفته نزدیک است و دیگر نمیخواهد در مورد افغانستان حرف بزند. او، به یکی از خبرنگاران که در مورد افغانستان پرسید، گفت: «دیگر به هیچ پرسشی در بارهی افغانستان پاسخ نمیدهم. چهارم جولای [جشن استقلال امریکا] است. آخر هفته و تعطیلی است و میخواهم جشن بگیرم.»
دو دهه حضور نظامی امریکا در افغانستان، طولانیترین جنگ این کشور را رقم زد؛ جنگی که در آن، نه تنها به دستآورد قابل ملاحظهای دست نیافت؛ بل که همزمان با خروج نیروهایش از افغانستان، احتمال آمدن طالبان تا پشت دروازههای عدهای از شهرها رسیده و درصدی بسیاری از ولسوالیها و مناطق روستایی افغانستان، به دست این گروه سقوط کرده است. دو دهه پیش که امریکا در رأس ناتو وارد افغانستان شد و حکومت طالبان را نابود کرد، تنها گروههای طالب و القاعده بودند که در افغانستان حضور فعال داشتند.
در جریان مأموریت امریکا و ناتو در افغانستان، در کنار این که القاعده و طالبان دوباره تبدیل به گروههایی قدرتمند شدند، داعش و چندین گروه تروریستی دیگر نیز در افغانستان ایجاد شده و حملاتی را بر بخشهایی از افغانستان انجام دادند.
پاسخندادن بایدن به پرسشهای خبرنگاران در مورد افغانستان، میتواند نمایانگر خستگی این کشور و ناامیدی امریکا از افغانستان باشد. امریکا، با این که کسی نمیداند پشت پرده، به دنبال چه پالیسیای در افغانستان بود؛ اما در ظاهر، با کمک نظامی و اقتصادی، تلاشهای زیادی به خرج داد تا وضعیت در افغانستان به شرایط بهتری انجامیده و این کشور، تبدیل به لانهی امنی برای تروریزم جهانی نشود که از این جا، گروههای مختلف تروریستی بتوانند جهان و یا منافع امریکا در کشورهای مختلف را، مورد هدف قرار دهند؛ اما عدم استراتژی شفاف مقامهای افغانستان در مقابل طالبان و در مواردی، حتا همکاری سیاستمداران افغانستانی با گروههای تروریستی، باعث شد که تلاشهای امریکا نقشی بر آب شود.
قدرت در افغانستان، هنوز وجههی ناسیونالیستی دارد و کسانی که در قدرت استند، برای تقویت این وجههی تاریخی، طی دو دههی اخیر، نه تنها فرصتها برای محو طالبان را به خوبی مدیریت نکردند؛ بل که تلاشهایی نیز از سوی آنها صورت گرفت تا مانع نابودی طالبان شود.
کرزی که دورهی طلایی افغانستان به او سپرده شد و کمکهای هنگفتی در زمان او وارد افغانستان شد، به جای سرکوب طالبانی که دوباره در مرزهای جنوبی افغانستان سر بلند کرده بودند، تلاش کرد از یک سو به دلیل حس ناسیونالیستیای که او را به طالبان نزدیک میکرد، آنها را تقویت و در عوض، جبههی شمال را تضعیف کند؛ همان جبههای که این روزها، بازماندگان آن، با بسیج نیروهایشان، در مقابل طالبان میجنگند. کرزی، تا این که نگران طالبان و بهقدرترسیدن آنها باشد، بیشتر نگران رهبران جبههی شمال بود. به باور کرزی، اگر رهبران جبههی شمال با همان قدرتی که پس از بن وارد ساختار سیاسی افغانستان شده بودند، به پیش میرفتند، خطر انتقال قدرت قومی را گوشزد میکرد و این، برای یک سیاستمدار ناسیونالیست، قابل قبول نبود.
پس از کرزی، غنی نیز با انگیزهی ناسیونالیستی به قدرت رسید و در کنار گرایش قومی نسبت به قدرت، توهم خودبیشتردانیای داشت که باعث شد، گروههای مختلف سیاسی و قومی را به حاشیه براند و تنها خودش باشد که در همه چیز، فرمان میدهد. شک غنی، وضعیت را از آن طوری که کرزی به او تحویل داده بود، بدتر کرد. نتیجهی بازی اشتباه این دو تن که در دو دهه فرصت طلایی افغانستان بر این کشور حکومت کردند، وضع را از کنترل خارج کرد و امریکا که مانده بود چگونه پایش را از این منجلاب بیرون بکشد، پروسهی صلح را به راه انداخت تا بهانهای برای خروج بتراشد.
دو سال پس از پروسهی صلحی که ترامپ به راه انداخته بود، سرانجام، جو بایدن، رییسجمهور تازهنفس این کشور، دست به سیم آخر برد و خروج نیروهایش را از افغانستان اعلام کرد. خروج از افغانستان، همزمان که به امریکا فرصتی بود برای پایاندادن به این اشتباه نظامی، یک آبروریزی بهتماممعنا نیز بود؛ چون، طالبان دوباره به دروازهی شهرهای افغانستان رسیده و همچنان طبق گزارشهای رسانههای امریکایی، القاعده که دو دهه پیش، برجهای دوقولو در قلب امریکا را مورد هدف قرار داده بود، دوباره پا گرفته و در تبانی با طالبان، در پی سقوط دولت افغانستان و گرفتن قدرت بیشتر است.
با توجه به آن چه گفته شد، منطقی است که سیاستمداران امریکایی، از حرفزدن در مورد افغانستان خسته شوند و احساس منفی برایشان دست بدهد. انکار بایدن از پاسخدادن به خبرنگاران در مورد افغانستان و تأکید بر این که از موضوعات مثبت سوال کنند، بیانگر درماندگی مقامهای امریکایی در مسئلهی افغانستان است. ناکامی نظامی امریکا و نارضایتیای که این کشور از شریکان افغانستانیاش دارد، او را وا داشته تا حتا با پذیرش شکست مقابل طالبان، پای نظامیانش را از این کشور بیرون بکشد.
از پاسخندادن بایدن با پرسشهای خبرنگاران در مورد افغانستان، میتوان دو نکته را دریافت؛ نخست خستگی و درماندگی امریکا در معضل افغانستان است: امریکا، از هیچ جنگی، آن چنان که از جنگ افغانستان سرخورده و ناامید به خانه بر میگردد، بر نگشته بود. بایدن، در کنفرانس خبری دیروزش، گفت که امریکا از راه دور، در حد توان تلاش کرد؛ اما مردم افغانستان باید خودشان بتوانند با کمک نیروهای هواییای که دارند، امنیتشان را تأمین کنند.
نکتهی دومی که امریکا در مورد افغانستان به آن رسیده، این است که دیگر مسئلهی افغانستان، حال سیاستمداران امریکایی را میگیرد و بایدن، دوست ندارد در حالی که به سوی رخصتی آخر هفته و تجلیل از روز استقلال این کشور میرود، با حرفزدن در مورد افغانستان، حالش را بد کند. در کنار این دو نکته، آن چه مسلم است، این است که جو بایدن، چیزی برای گفتن به خبرنگاران نداشت؛ چون، خلاف ادعایش که گفته بود امریکا به خاطر کشتن اسامه بن لادن و سرکوب القاعده به افغانستان آمده بود و به هر دو هدفش رسیده، القاعده دوباره در افغانستان پا گرفته و احتمال سقوط دولت توسط طالبان یا رفتن به جنگ داخلی، نگرانیای است که امروز بر افغانستان سایه افکنده است. برگشت دوبارهی طالب و قدرتگرفتن دوبارهی القاعده، در حدی که بتواند بار دیگر امریکا را تهدید کند، موضوعی است که عدهای از سیاستمدران و جنرالان امریکایی، در بارهی آن را به بایدن، رییسجمهور این کشور، گوشزد کرده اند.