
کمیساریای عالی سازمان ملل متحد در امور پناهندگی، روز گذشته –جمعه، ۷ جوزا- با نشر گزارشی، گفته است که کمکهای جامعهی جهانی برای افغانستان، رو به کاهش است؛ این کاهش بیشتر در بخش کمکهای بشردوستانه است که اکنون نیز با کمبود بودجه روبهرو است.
به اساس گزارش کمیساریای عالی پناهندگی سازمان ملل، از درخواست ۱۲۳٫۵میلیوندالری این سازمان برای کمکهای بشردوستانه به افغانستان برای سال ۲۰۲۱، تا اکنون، تنها ۲۴ درصد این کمکها فراهم شده است. کمکهای بشردوستانه، بیشتر برای رسیدگی به آسیبدیدگان ناشی از جنگ که از خانههایشان به محلهای دیگر آواره شده اند، اختصاص مییابد.
کمکهای بشردوستانهی جامعهی جهانی برای افغانستان، در حالی در سال روان کاهش یافته است که به اساس گزارش دفتر هماهنگی کمکهای بشردوستانهی سازمان ملل –اوچا-، تنها در سه ماه نخست سال روان میلادی، بیشتر از ۱۰۰ هزار شهروند کشور، به دلیل جنگ، خانههایشان را ترک کرده و به مراکز شهرها و پایتخت، پناه آورده اند؛ بیجاشدگانی که شماری زیر خیمهها و شماری هم در تعمیر مکتب و یا مسجد به سر میبرند و به کمکهای عاجل و ابتدایی برای دوام زندگی نیاز دارند.
این کاهش در حالی است که این کمکها برای سال روان از سوی کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل، به کشورهای کمککننده پیشنهاد شده است؛ سالی که چهار ماه آن میگذرد و تنها ۲۴ درصد هزینهی مورد نیاز برای رسیدگی به موقع به آسیبدیدگان به ویژه بیجاشدگان داخلی، فراهم شده. این بیتوجهی جامعهی جهانی به کمکهای بشردوستانه و کاهش بودجه در این بخش، در حالی اتفاق افتاده که به دلیل دوام درگیری نیروهای امنیتی-دفاعی افغانستان با گروه طالبان و حملههای تهاجمی گروه طالبان بر شماری از ولسوالیهای دوردست کشور، روزبهروز، به شمار افراد بیجاشدهی داخلی و نیازمندان در کشور افزوده میشود؛ اما در اینسوی ماجرا، آنچه این افزایش را بیشتر نگرانکننده مینمایاند، کاهش کمکها در این بخش است؛ کمکهایی که به میزان افزایش نیازمندان، باید افزایش یابد.
در هفتهی گذشته، به دلیل حملهی طالبان، بر ولسوالی یفتل پایین بدخشان، پنج صد خانواده از خانههایشان توسط جنگگویان این گروه فراری داده شده و به شمار آوارگان در کشور افزوده شد. همینگونه در ولسوالیهای علیشنگ و الینگار لغمان نیز بیشتر از دو هزار خانواده، از خانههایشان آواره شدند؛ آوارگانی که با گذشت هر روز، شمارشان بیشتر و سرنوشتشان ناروشنتر میشود.
از سویی هم، به اساس گزارش اوچا، در سال روان، بیشتر از ۱۸ میلیون شهروند افغانستان را خطر گرسنگی تهدید میکند؛ گرسنگیای که اگر جدی گرفته نشود، در کنار ادامهی جنگ و افزایش فقر و خشکسالیای که بیشتر از ده ولایت کشور را به گونهی جدی آسیبپذیر کرده، میتواند به مرگ میلیونی شهروندان در سالهای پیش رو منجر شود.
هرچند در هفتهای که گذشته، سازمان ملل متحد، ناتو، کانادا، آلمان و شماری دیگر از کشورهای پیشیبان مالی افغانستان، بر ادامهی همکاریها با افغانستان پس از خروج نیز خبر داده اند؛ اما، با توجه به شرایط کنونی، کاهش کمکهای بشردوستانه برای افغانستان، در چند بخش میتواند آسیب جدیای را از خود بر جا بگذارد که در این نوشته، میخواهم به مهمترین آن بپردازم.
۱: کاهش کمکهای بشردوستانه و نرسیدن به موقع کمکها به نیازمندان به ویژه بیجاشدان داخلی که هر روز رقمشان در حال افزایش است، در کنار این که نقض حقوقبشری انسانها را در پی دارد، میتواند باعث ازمیانرفتن امنیت غذایی برای بیشتر از هفتاد درصد شهروندان شود؛ رقمی که در کنار آسیبهای جسمی و روانی ناشی از جنگ، نبود آزادیهای لازم اجتماعی-سیاسی، میتواند باعث شکلگیری افت در روند رشد سالم کودکان شود؛ زیرا کودکی که به دلیل جنگ از خانه و روستایش بیجا شده، در کنار این که از محیط امنی که در آن حس آرامش داشته، دور میشود، با نرسیدن به موقع کمک، دیگر به تغذیهی سالم دسترسی ندارد که هیچ، حتا ممکن روزها و شبهای زیادی را با گرسنگی بگذراند و به نیازهای خوراکی، پوشاکی، آموزشی و پرورشی و در نهایت بهداشتیاش توجهی نشود. پیشآمدن چنین وضعیتی، نه تنها که باعث اختلال در روند رشد کودکان و عقبافتادگی ذهنی آنها میشود، بلکه در ساختار کلانتر آن، یک نسل را با تواناییهای پایین فیزیکی و ذهنی بزرگ میکند و پیامد این وضعیت را به نسل بعد و نسلهای بعد نیز منتقل میکند. جامعهای که در بستر چنین وضعیتی به دوام خود ادامه میدهد، جامعهای است که خزیدن، تنها نشانهی زندگی در آن است.
۲: در شرایطی که دولت افغانستان، با کمبود بودجه در تأمین هزینهی جنگ در برابر گروه طالبان و دیگر گروههای تروریستی در کشور مواجه و ناتو در حال بیرونرفتن از کشور است و گسترش دامنهی جنگ با گروه طالبان، همهروزه به میزان بیجاشدگان داخلی و افراد نیازمند میافزاید، کاهش و در نهایت قطع کمکهای بشردوستانهی جامعهی جهانی، دولت افغانستان را در شرایط دشواری قرار خواهد داد که مدیریت آن، از توانایی دولت بیرون است و در کوتاهمدت، باعث افزایش بیماریها، افزایش مرگومیر کودکان، مادران، کهنسالان و نوزادان و افزایش مرگومیر هنگام زایمان در کشور خواهد شد؛ بحرانی که ادامه و افزایش کمکهای بشردوستانهی جامعهی جهانی و مدیریت سالم آن، میتواند از شکلگیری آن، پیشگیری کند؛ در غیر این صورت، این فاجعه، اتفاقی است، افتادنی.
۳: در شرایط کنونی که؛ خشکسالی برای سال سوم در کشور ادامه دارد و به ویژه باشندگان روستایی، آنهایی که برای دوام چرخهی زندگی به کشاورزی وابسته اند را آسیبپذیر کرده است، گرسنگی ۱۸ میلیون شهروند را تهدید میکند، کرونا هم به فشار روانی زندگی بر شهروندان افزوده، افزایش ناامنی و سوزاندن خانههای شهروندان روستایی از سوی طالبان و دیگر گروههای تروریستی، نبود امنیت کاری و شکافهای قومی موجود در کشور، کاهش و در نهایت قطع کمکهای بشردوستانهی جامعهی جهانی به افغانستان، میتواند درصدی زیادی از شهروندان را از خط جمهوری جدا و به سوی جبههی مخالف دولت بکشاند؛ زیرا در شرایطی که شهروندی به دلیل فقر، ناچار میشود، نوزادش را در بدل پنج یا ده هزار افغانی بفروشد، دیگر نه جمهوری برای او مهم است و نه هم امارت.
چون به اساس غریزهی بقا، انسان در نخست به نان و آب نیاز دارد نه اندیشهی سیاسی و باورهای امروزی به زندگی. در چنین بستری، زمینه برای رشد ارزشهای اخلاقی در درون جامعه شکل نگرفته و بیتفاوتی اجتماعی و تعهدناپذیری جمعی از اینی که هست نیز بیشتر خواهد شد؛ چیزی که آسانتر از تروریزم، میتواند افغانستان را از پا در بیاورد.
۴: در شرایط حساس کنونی که؛ نیروهای ناتو در حال بیرونشدن است، امیدواری به صلح با گروه طالبان منتفی است و اجماع داخلی برای پشتیبانی کامل از دولت کنونی در برابر طالبان نیز تا هنوز شکل نگرفته و غنی نیز با تکهداران قدرت در شمال کشور در بازی بیشتر سود-سود به سر میبرد، کشورهای رقیب امریکا در منطقه؛ مانند ترکیه، روسیه، ایران، چین و پاکستان –دست همیشه ویرانگر افغانستان- نیز در تلاش پیادهسازی منافع راهبردیشان در افغانستان استند و از سویی هم، حضور نزدیک به ۳۰ گروه تروریستی در کشور که برای نابودی دولت میجنگند، کاهش کمکهای بشردوستانهی بینالمللی برای افغانستان، باعث میشود؛ آنشمار از شهروندان کشور به ویژه شهروندان روستایی که در نخست به اثر جنگ، خانه و کشتزارشان را از دست میدهند و پس از آن، از کاهش کمکهای بشردوستانهی بینالمللی بیشترین آسیب را میبینند، به امکان بالقوهای برای سربازگیری طالبان و دیگر گروههای تروریستی بدل شود؛ چیزی که با توجه به بافت قومی قدرت، ساختار سنتی-دینی جامعه، پایینبودن سطح سواد عمومی و میزان پایین اشتراک شهروندان در قدرت عمومی، میتواند به فعلیت بدل شده و مبارزه با تروریزم را برای دولت افغانستان و پس از آن برای جامعهی جهانی دشوار کند.