
جنگی که روزانه دهها نفر قربانی میگیرد، هزاران تن را این جا پشت دروازهی ریاست پاسپورت در کابل کشانده تا هر چه زودتر، کشور را ترک کنند.
هرچند، چهار دهه است که بازار مهاجرت در افغانستان گرم است؛ اما طی روزهای اخیر، شدت جنگ و پیشروری طالبان در منطقههای روستایی، مراجعهکنندگان برای گرفتن پاسپورت را چند برابر کرده است.
گرمای ساعت ۲ پس از چاشت ماه سرطان است و شلوغی مراجعهکنندگان در ریاست پاسپورت، بر شدت آن افزوده است. سلیمان که گوشهای نشسته و به دو پسر کوچکش خیره مانده است، میگوید: «به خاطر آیندهی شان میروم؛ اما نمیدانم کجا؟»
سلیمان، ماستری اداره و تجارت دارد و کارمند یکی از بانکهای خارجی در افغانستان است. او، امکانات قانعکنندهای برای زندگی در افغانستان دارد؛ اما جنگ و ترس از آیندهی فرزندانش، سلیمان را مجبور کرده تن به تصمیم سختی بدهد؛ تصمیمی که هنوز نمیداند پای او و کودکانش را به کدام کشور میکشاند. سلیمان، میرود که شاید جایی برای بودن پیدا کند و زندگیاش از صفر شروع شود. «به خاطر سرنوشت اولاد خود مجبورم از صفر شروع کنم.»
جنگ، شدت یافته و طالبان، به پیشروی غیرمنتظرهای در منطقههای روستایی دست یافته اند. نیروهای ناتو، به جز عدهای که برای حفظ امنیت سفارتخانهها و فرودگاه کابل مانده اند، تقریبا همه افغانستان را ترک کرده اند.
با این که دولت تلاش میکند به مردم اطمینان پیروزی بدهد؛ اما کشورهای همکار در افغانستان، به دنبال خروج همکاران و ترجمانهای محلی شان استند و به تازگی، امریکا اعلام کرده است که برای دو هزار زن که زندگی شان در افغانستان ممکن با خطر مواجه باشد، ویزای پناهندگی میدهد. همهی این خبرها، باعث شده است که این جا، بیش از هر وقت دیگر، برای گرفتن پاسپورت، شلوغتر باشد.
پسران سلیمان که این جا پیش روی پدر مصروف بازی بچهگانهی شان استند، بدون این که بفهمند چه چیزی پدر را به این جا کشانده و قرار است سر از کجای جهان در آورند، مجبور اند این جا را ترک کنند؛ کشوری که طی چهار دههی اخیر، نتوانسته برای بیشتر از شش میلیون تن، وطن باشد. سلیمان، هیچ اعتمادی به دولت ندارد و میگوید که بیانگیزگی دولت، باعث شده است تن به این تصمیم دشوار بدهد. از او میپرسم که چقدر برای رفتن از وطن جدی است، میگوید: «صدردصد.»
بیشتر از چهار دهه جنگ در افغانستان، زیادتر از شش میلیون شهروند را به مهاجرت مجبور کرده و صدها هزار تن، کشته زخمی و یا برای دایم معلول شده اند. هزاران خانواده بیسرپرست و چند میلیون کودک بیسرپرست را روانهی بازار کار اجباری کرده است.
فرزاد، پدری که مجبور شده برای آیندهی چهار دخترش تصمیم بگیرد، با دختر کوچکش در گوشهای از هنگر، انتظار خانم و سه دخترش را میکشد که بایومتریک شان به پایان برسد. ترس از آمدن طالبان و قوانین بدویای که خصوصا در مورد زنان دارند، فرزاد را به این جا کشانده تا به دختراش پاسپورت بگیرد و کشور را ترک کند.
وضعیت نابهسامان جاری، بیشتر از هر قشری، بانوان را نگران کرده است. خانوادههایی که دختران جوان دارند، از ترس این که مبادا طالبان بر سرنوشت شان حاکم شوند و سرنوشت دختران شان به دست این گروه بیفتد و یا آزادیهای شان محدود شود، مجبور شده اند راه فرار را انتخاب کنند.
اخیرا، اعلامیههایی منسوب به طالبان در شبکههای اجتماعی دستبهدست میشود که در بخشی از آن، طالبان از مردم خواسته اند فهرست دختران بالای ۱۵ سال و زنان بیوهی پایین ۴۵ سال را به کمیتهی فرهنگی این گروه تسلیم کنند. در این اعلامیه، آمده که این دختران و زنان، به نکاح شرعی اعضای این گروه در آمده و به جهت فراگیری آموزههای اسلامی، به وزیرستان انتقال داده میشوند.
فرزاد که از این خبرها شوکه شده، میگوید که به خاطر آیندهی دخترانش، مجبور است کشور را ترک کند. «مه سیاسر دارم، چهارتا دخترک دارم، فامیدی! …مه امیدوار نیستم که د ای وطن بتوانند، آیندهی خود را بسازند.».
بیشتر کسانی که این جا برای گرفتن پاسپورت جمع شده اند، میخواهند خود و خانوادهی شان را به نزدیکترین کشورها –پاکستان و ایران- برسانند؛ به دو کشوری که نزدیک به پنج میلیون مهاجر افغانستانی را جا داده است. با این که مهاجرت و زندگی در پاکستان و ایران، به دلیل سیاستهای این دو کشور علیه مهاجران افغانستانی، دشواریهای خودش را دارد؛ اما نبود امکانات، بستهبودن مرزها و مشکلهای دیگر، باعث شده که بیشتر مهاجران افغانستانی، در قدم اول این کشورها را انتخاب کنند تا شاید بتوانند از آن جا، به کشور سوم برسند.
جنگ، پیشروی طالبان و قوانین بدوی این گروه، تنها نگرانی کسانی نیست که در حال ترک کشور استند. به باوری برخی از کسانی که این جا آمده اند، هیچ اعتمادی نسبت به آینده و جود ندارد. به باور آنان، تشدید جنگ و افزایش تنشهای قومی، میتواند افغانستان را وارد خشونتهای بیشتری کند.
سلیمان، با این که مجبور است وطنش را ترک کند، آرزو دارد مردم تعصبهای قومی، زبانی و مذهبی شان را کنار بگذارند تا امکان زندگی مشترک و پیشرفت فراهم شود. «تعصب را کنار بگذارید و برای ساختن وطن تلاش کنید؛ چون وطن را خارجیها جور نمیکنند و بر ماست که بسازیم.»
با آن که آیندهی سیاسی و نظامی افغانستان هنور روشن نیست؛ اما بیشتر مردم، یا از مجبوری و یا این که علاقهای به رفتن ندارند، ماندن در کشور را بر فرار ترجیح میدهند.
امید که با خانم و فرزندش در حال بیرونشدن از در خروجی ریاست پاسپورت است، میگوید که قرار است با خانوادهاش برای اشتراک در عروسی، به ایران برود. امید اما برخلاف بیشتر کسانی که این جا پاسپورت میگیرند، میرود که پس از سپریکردن یک مراسم عروسی، دوباره به وطنش برگردد. امید میگوید: «ما باید درک کنیم که در وطن ما چه خبر است؟»
مراجعهی بیپیشینهی مردم، گرمی هوا و محدودیت میزان توزیع پاسپورت، در کنار این که معلوم نیست سرنوشت عدهای را به کجا خواهد کشاند، چالشهایی را این جا در ریاست پاسپورت نیز به وجود آورده است. مردم، از نیمههای شب، خود شان را پشت دروازهی این اداره میرسانند تا شاید بتوانند برای پیشبرد کارهای شان نوبت بگیرند.
غلامویس، یکی از نگهبانهای ریاست پاسپورت، میگوید که تعداد مراجعهکنندگان در این اواخر، از حد معمول افزایش یافته است. به گفتهی ویس، روزانه چهار تا پنج هزار نفر، برای گرفتن پاسپورت مراجعه میکنند. «مراجعین بسیار زیاد است و خلق مردم بسیار به تنگ است.»
ضیا ضیا، معاون سخنگوی وزارت داخله، شروع مجدد توزیع پاسپورت پس از قرنتین را، یکی از دلایل افزایش تعداد مراجعهکنندگان میداند. معاون سخنگوی این وزارت میگوید: «در مرکز دو هزار و بعضی روزها بیشتر از دو هزار پاسپورت توزیع میشود و از ولایتهای کشور بین سه هزار تا نزدیک به چهار هزار، پاسپورت اجرا میشود.»