دوست دارم بمیرم؛ اما افغانستان را دوباره در دست طالب نبینم

مجیب ارژنگ
دوست دارم بمیرم؛ اما افغانستان را دوباره در دست طالب نبینم

زندگی این روزهای زنان افغانستانی، بیش‌تر با ترس و ناامیدی در هم آمیخته؛ ترس این که با آمدن طالبان به شهرها -چه با صلح و چه از راه  جنگ-، از هر آن چه که در بیست سال گذشته به آن رسیده اند، دست شان کوتاه شود. این ترس و نگرانی کشنده در جان بیش‌تر زنان افغانستانی خانه کرده و مثل خوره‌ای هر روز روان شان را می‌خورد؛ اما ناامیدی از دولت و جامعه‌ی جهانی برای پشتیبانی، این ترس را چند برابر کرده است.

زنان در دو دهه‌ی گذشته در افغانستان، هرچند اندک اما به شماری از حقوق و امتیازهای شان دست یافتند که در درازای تاریخ سیاسی کشور، بی‌پیشینه بوده است. در شروع این دو دهه، زنان به حق آموزش‌وپرورش دست یافتند؛ این حق شان در قانون اساسی به رسمیت شناخته شده و در عمل نیز، سازوکاری برای پشتیبانی از آن ایجاد شد؛ زنان زیادی به مکتب‌ها و دانش‌گاه‌های درون‌مرزی و بیرون‌مرزی راه یافتند و در کنار مردان، در رشد و پویایی جامعه‌ی دانشی کشور، سهم داشته اند. همین گونه، در این دو دهه، در بخش حقوق اجتماعی نیز، زنان توانستند حق کار در بیرون از خانه به ویژه کار در اداره‌های دولتی را به دست بیاورند و تا سطح رهبری نهادهای اداری صعود کنند. در بخش حقوق سیاسی نیز، زنان توانستند چوکی‌های مشخصی را در پارلمان کشور از آن خود کنند و نامزد ریاست‌جمهوری شوند؛ حقی که در تاریخ سیاسی کشورهای اسلامی، هیچ زنی به آن دست نیافته است. در سایه‌ی این رشته از حقوق اجتماعی-سیاسی، زنان در بخش‌های گوناگون زندگی اجتماعی به ویژه ساحت فرهنگی، وارد کنش‌گری شده و در باروری فرهنگ عمومی نقش داشته اند.

اکنون با بیرون‌شدن نیروهای ناتو به ویژه امریکا از افغانستان و گسترش جغرافیای زیر سلطه‌ی طالبان در کشور، زنان نگران ازدست‌دادن این امتیازهای اندک اما اساسی شان استند؛ نگرانی‌ای که با توجه به هستی‌شناسی طالبان و کنش‌گری جنگ‌جویان این گروه در مناطقی که اخیرا زیر سلطه‌ی شان در آمده، منطقی و به جا است.

شب‌ گذشته، وقتی برگه‌ی فیسبوکم را مرور می‌کردم، به پست یکی از زنان افغانستانی برخوردم، به نگرانی‌ای که در جا میخ‌کوبم کرد. ناهید مهرگان، شاعری از هرات افغانستان که اکنون در هامبورگ آلمان زندگی می‌کند، در برگه‌ی فیسبوکش، نوشته است: «دوست دارم بمیرم؛ ولی، هرات را، افغانستان را دوباره به دست طالب نبینم.» این نگرانی پس از آن در مهرگان ایجاد شده که طالبان در هرات -که زادگاه او است-، ولسوالی‌هایی را سقوط داده و عملا حضور فعال دارند و در سوی دیگر، محدودیت‌هایی است که این گروه به دنبال حاکم‌شدن در هر محلی –ولسوالی‌هایی در تخار، بدخشان، جوزجان، بلخ و بغلان-، بر زندگی زنان وضع کرده است.

به اساس گزارش‌ها، طالبان در والسوالی بلخ ولایت بلخ که اخیرا به دست این گروه سقوط کرده، زنان را از کار در بیرون از خانه، از گشت‌وگذار بدون محرم شرعی منع و در صورت بیرون‌شدن از خانه با محرم شرعی نیز، به پوشیدن برقع مجبور کرده است؛ چیزی که باشندگان ولسوالی آقچه در جوزجان و نماینده‌ی این ولایت در مجلس نمایندگان نیز به آن اشاره می‌کند. امروز –دوشنبه، ۲۱ سرطان-، حلیمه صدف کریمی، نماینده‌ی جوزجان، در نشست عمومی مجلس، گفت که جنگ‌جویان طالب در مناطق تحت کنترل شان در ولایت جوزجان، زنانی را که برای پیداکردن لقمه‌نانی، از خانه بیرون می‌شوند، به جرم این که بدون محرم در بازار گشت‌وگذار می‌کنند، شلاق می‌زنند.

این نماینده‌ی مجلس، می‌گوید که گروه طالبان در مناطق زیر کنترلش در ولایت‌های شمالی کشور، به مردم ابلاغ کرده تا از هر خانه، یک ‏دختر بالای ۱۲ سال و یا زنان بی‌سرپرست را باید به نکاح جنگ‌جویان طالب در بیاورند که سپس برای فراگیری آموزش‌های دینی،‌ به وزیرستان شمالی فرستاده شوند.

این در حالی است که از چند روز به این سو، اعلامیه‌ای منسوب به کمیسیون فرهنگی طالبان در شبکه‌های مجازی دست‌به‌دست می‌شود که در آن، گروه طالبان به بزرگان محلی و ملاامان ولایت‌های تخار و بدخشان، دستور داده که آمار دختران بالای ۱۵ سال و زنان شوهرمرده‌ی پایین‌تر از ۴۵ سال را با این گروه شریک کنند؛ تا آن‌ها، این زنان را به نکاح جنگ‌جویان طالب در بیاورند و برای فراگیری درس‌های دینی، به وزیرستان شمالی بفرستند. هرچند ذبیح‌الله مجاهد، سخن‌گوی گروه طالبان، این اعلامیه را جعلی خوانده است؛ اما از کنش‌گری گروه طالبان و باور جنسیت‌زده‌‌اش، روشن است که از هیچ خشونتی در برابر زنان کوتاهی نمی‌کند چه عروسی اجباری با جنگ‌جوی طالب باشد یا فرد دیگری؛ در کل، گروه طالبان و باور طالبانی، تنها یک انتخاب را پیش روی زنان می‌گذارد؛ فرمان‌برداری بدون قیدوشرط.

از کنش‌گری طالبان در ساحت‌های زیر کنترل این گروه، پیدا است که با حاکم‌شدن این گروه بر افغانستان، زنان همه‌ی آن چه را که در بیست سال گذشته به دست آورده اند، باید فراموش کنند و دوباره به هویت بردگان جنسی و خدماتی در آیند؛ این تنها شناختی است که طالبان از زنان دارند. در باور طالبانی، زن تنها برای بهره‌کشی مرد است و مرد مؤفق و با ایمان، مردی‌ست که از زنان بیش‌تری بهره‌کشی کند.

ناباوری به برابری جنسیتی تا جایی در طالبان نهادینه است که زنان را نه تنها جنس دوم که برده‌ی تمام‌عیار و ملکیت خود شان می‌دانند؛ یعنی حق هر گونه تصرف در آن را دارند. زندگی با چنین باوری، به هر جنگ‌جوی طالب این را دیکته می‌کند که زن، تنها ابزاری برای تمطع جنسی، تدوام‌دهنده‌ی بقای گونه‌ی انسانی و خدمت‌گزاری به مردان است و زمانی که در این مسیر کار ندهد، باید آن را به هر شکلی در این مسیر آورد و یا نابود کرد.

آن چه این روزها نگرانی زنان از آمدن طالبان را بیش‌تر کرده به این نیز بر می‌گردد که جامعه به نحوی پذیرای هم‌چنین خشونتی است؛ جامعه‌ای که این روزها در برابر ستم‌های طالبان بر زنان خاموش نشسته و در برابر بی‌کارگی دولت نیز هیچ اپوزسیون قوی و متعهدی در آن شکل نمی‌گیرد؛ خاموشی‌ای که تنها برای توده نه، بل که در کالبد تحصیل‌کردگان کشور نیز خانه کرده و کرختی جامعه را سفت‌تر کرده است.