
گزارشگر: سلیمه بیان غلامی
«صنف هفتم مکتب بودم، وقتی از مکتب برمیگشتم از پشت پنجرهی باشگاه ورزشی نزدیک خانهمان، تمرینات دختران داخل باشگاه را تماشا میکردم. این تمرینات، شور و شوق را در من بیشتر میکرد؛ اما به داخل راهم نمیدادند؛ چون پولی برای پرداخت فیس باشگاه نداشتم و پدرم هم از روز اول مرا هشدار داد که برای ورزش یک افغانی هم نمیدهد!»
این حرفهای فرشته شیرزاد است؛ دختر نوجوانی که رویای ورزشیاش، او را بیشتر از هر چیزی با زندگی روبهرو کرده است. او به دلیل شوق زیاد به ورزش، هر روزه، هنگام برگشتن از مکتب، دقیقههایی را پشت پنجرهی باشگاه مینشیند و با دیدن تمرین دختران دیگر، خودش را روی تُشک باشگاه تصور میکند؛ اما همینکه متوجه میشود، نمیتواند به دلیل نداشتن پول، به باشگاه وارد شده، با ناراحتی به خانه برمیگردد.
با این حال فرشته از تلاش برای رسیدن به رویایش دست برنمیدارد و با سختیای که پشت سر میگذارد، وارد باشگاه شده و به تمرین کنار دیگر دختران شروع میکند.
فرشته میگوید: «کمکم پول کتابچههایم را جمع کرده ۳۰۰ افغانی فیس باشگاه را پرداختم و به یگانه رویایم، تمرین در داخل باشگاه رسیدم.» با این حال به دلیل ناتوانی اقتصادی و ممانعت خانواده، فرشته هر ماه نمیتواند ۳۰۰ افغانی هزینهی باشگاه را بپردازد. «بعدها که فیس باشگاه را نداشتم، در عوضش، کلپ/باشگاه را جارو زده و کفشهای دیگران را منظم میکردم.»
فرشته که اکنون ۱۷ سال دارد، در یک خانوادهی سنتی به دنیا آمده و پدر خانواده، درون شهر کابل با رانندگی شب را بهروز میرساند و مادرش نیز با کارهای خانه خودش را مصروف میکند.
اکنون که از روزهای آغازین رفتن فرشته به باشگاه، ۴ سال میگذرد، او همچنان برای این رویایش تکاپو میکند و بهتنهایی برای رسیدن به آن، با موانع مقابله میکند. این بانوی نوجوان در جریان این ۴ سال، نهتنها با مشکلات فراوان اقتصادی، ممانعتهای خانواده و اجتماع، مقابله کرده؛ بلکه در رینگ نیز در رویارویی با حریفانش، شجاعانه تاخته است.
فرشته پس از پشت سر گذاشتن دشواریهای بسیار، به مسابقات برونمرزی نیز راه یافته است. او در دو مسابقهی جداگانه، به کشورهای چین و تایلند، سفر کرده و با به دست آوردن مدال برنز از هر دو مسابقه، بیرق افغانستان را به اهتزاز درآورده و شجاعت دختران افغانستانی را برای شهروندان جهان که تصویر وارونهای از زن افغانستانی و تواناییهایش دارد، نشان داده است.
از سویی هم فرشته چندی پیش در یکی از مسابقههای داخلی با شکست حریفش، جام بهترین مبارز را از آن خود کرد است. دستآورد ارزشمندی که جامعهی سنتگرا در تقابل با آن بوده و آن را ننگ میداند. این بدبینی و بیتوجهی خانواده و جامعه، فرشته را بیشتر از هر چیزی رنج میدهد.
او با ناخوشیای که از یادآوری گذشته در چهرهاش نقش بسته، میگوید: «یادم نمیآید، حتا باری هم بعد از پیروزیام، خانواده استقبالم کرده باشد.»
خانوادهی فرشته زیر بار فشارهای اقتصادی و سنتی، با زبان خشونت و گاهی هم لتوکوب، میخواهد از رفتن فرزندانش به باشگاه جلوگیری کند؛ زیرا آنها هم تحت تأثیر سنتها، خواسته دخترانشان را محکوم به بیعزتی میدانند.

فرشته شیرزاد
به گفتهی فرشته، خانوادهاش فکر میکند که او مایهی بیعزتی و سرافکندگیشان پیش مردم است؛ دلیلی که خانوادهی فرشته میخواهد مانع رفتنش به باشگاه شود.
فرشته اما هرگز تسلیم موانع نشده و به گفتهی خودش، به رویاهای بالاترش قول رسیدن داده است. سرانجام، او با شور و شوق وافرش که به ورزش –رشتهی مویتای- دارد، خواهر بزرگترش را نیز با خود به ورزشگاه میکشاند. اکنون او تنها نیست و هر دو خواهر باهم روزهای دشوارشان را پشت سر میگذرانند و برای رسیدن به رویاهایشان در جامعهی سنتی افغانستان میرزمند.
فرشته میگوید: «طعنههای مردم مدام مرا میآزارد؛ با هر بار دیدن، ما را کلپی خوانده و به تمسخر میگیرند.» این در حالی است که به گفتهی فرشته، بزرگترین هدف او از ورزش به اهتزاز درآوردن پرچم افغانستان در بیرون از مرزهای کشور است.
بدبینی جامعهی سنتگرا نسبت به زنان و فعالیتهایشان، باعث ضعف اقتصادی زنان در جامعه میشود؛ این رویکرد جامعه باعث میشود که فضا بر زنان تنگ شده و ناچار به تسلیمی در جامعهی مردانه شده و به حاشیه رانده شوند.
فرشته، آهی میکشد و میگوید: «قرار بود در مسابقهای اشتراک کنم؛ اما حتا ۱ افغانی هم برای کرایهی موتر نداشتم؛ ۳ ساعت راه را پیاده طی کردم و تمام راه را گریه کردم؛ خداوند شاهد است وقتی به مقصد رسیدم، دیگر اشکی به چشمان و توانی به پاهایم باقی نمانده بود.»
این نمونهای از چالشهای اقتصادی فرشته و خواهرش است که تا هنوز هم جریان دارد؛ زیرا از یکسو، خانواده نمیخواهد هزینهی رفتن به باشگاهشان را بپردازد و در رفع مشکلهای اقتصادیشان، با آنها همکار باشد و از سوی هم با اینکه آنها عضو تیم ملی مویتای دختران هستند؛ اما از طرف فدراسیون مویتای و در کل ادارهی تربیتبدنی، کمک مالیای که نیازهایشان اولیهشان را رفع کند، دریافت نمیکنند.
به گفتهی فرشته؛ با اینکه ادارهی تربیتبدنی، باید ماهانه مبلغ مشخصی به عنوان تنخواه برایشان بپردازد؛ اما این نهاد، مبلغ ناچیزی که گاه یکسوم تنخواه آنها را که ۵۰۰ یا ۶۰۰ افغانی میشود، برایشان میدهد که در شماری از ماهها، این مبلغ ناچیز برایشان پرداخته نمیشود.
فرشته میگوید که هیچکسی به این مشکل او و خواهرش توجه نکرده و به آن رسیدگی نشده است.
پای حرفهای فرشته نشسته بودم که خواهر بزرگترش -کوثر شیرزاد- با خستگیای که از صورتش میبارید، وارد اتاق شد؛ سلامی کرد و با لبخند سردی گوشهی دهاش را کج کرد. از کوثر پرسیدم که کجا بوده است؛ با مکث کوتاهی گفت: «خیلی خستهام!» پسانترها فهمیدم که او در کنار ورزش، در آموزشگاه خصوصیای، برای چهار ساعت پیدرپی زبان انگلیسی را تدریس میکند. درآمد او از تدریس در ماه ۴ هزار افغانی است که با آن بخشی از مشکلهای خود و خواهرش را رفع میکند.
خواستم چند دقیقهای با کوثر نیز حرف بزنم و از مشتزنی در باشگاه تا تدریس در آموزشگاه بپرسم؛ اما او حاضر نشد، در این مورد با من سر صحبت را باز کند. فرشته میگوید: «او دوست ندارد گذشتههای تلخش را دوباره به یاد و به زبان بیاورد.»
این تنها گوشهای از چالشهای دختران در جامعهی افغانستان است؛ آزار و اذیت خیابانی، خشونتهای فزیکی، لفظی و جنسی، بیسوادی، نبود زمینهی دسترسی به کار و بدبینی به کار و ورزش زنان از موارد مهم دیگر برخاسته از باورهای سنتی و مردسالارانهی جامعهای است که زندگی بر زنان را در این جغرافیا تنگ کرده و مانع رشد و شکوفایی آنها شده است.