نویسنده: محمد عارف کیان، ارکان حرب
بعد از پیروزی امریکا در جنگ سرد و فروپاشی بلوک شرق با متلاشیشدن شوروی، امریکا به عنوان فرا ابرقدرت و درفشبردار گفتمان غالب لیبرالدموکراسی و فاتح جنگ سرد، وارد نظام بینالملل شد. با توجه به دوام جنگ سرد و تقابل لیبرالیزم در مقابل کمونیزم، جذابیتهایی؛ مثل آزادیهای فردی، حقوق بشر و حقوق زنان و ساختارهای سیاسی دموکراتیک سبب شد تا لیبرالدموکراسی گفتمان مسلط بر نظم نوین جهانی شود. در مقابل، کمونیزم با ارایهی مدلهای توتالیتاریستی در ساختارهای سیاسی دولتها، تکمحوری، ستیز با ارزشهای غیرکمونیستی و نبود پذیرش ایدیولوژیهای غیرمارکسیتسی، در انزوای جهانی قرار گرفت. ایالات متحده با توجه به وضعیت پیشآمده در نظم جدید جهانی، با پیشکش و پذیرش نظریهی چندجانبهگرایی در نظام بینالملل، سالهای طولانی است که در راس نظام چندقطبی جهان قرار گرفته است.
ایجاد خلا در نبود حضور یک قدرت برتر و کنترلکنندهی نظم و امن جهانی، بستر و فضا را برای تقویت تفکر منطقهگرایی با رویکرد امنیتی مساعد کرد. در این حال، قدرتهای منطقهای به منظور پایاندادن به تنشها و بیثباتی ناشی از نبود حضور یک قدرت بلامنازع در مناسبات امنیت بینالملل، به منظور تامین ثبات، در تلاش ایجاد محورهای با مخرج مشترک امنیتی بازیگران منطقهای حومه و اطراف خود شدند؛ کماکان حسب ضرورت این ایده تعمیم داده شده و منحیث ستون ثبات در منطقه مقبولیت جمعی پیدا کرد.
در این حال، شکست نظام تکقطبی و پایان جنگ سرد، موجب تسریع روند شکلگیری نظامهای امنیتی و تغییر ماهوی در ساختارهای امنیتی منطقه شد که این باب، رشد قابل ملاحظهی نظامهای امنیتی منطقهای و تعریف نقش نظامهای امنیتی منطقهای در فراینده سیاستگذاری کشورها و چگونگی تاثیرگذاری آنها به ترتیبات سیاسی و امنیتی جهان حایز بحث و دقت نظر است. هرچند پیرامون نقش تاثیرگذار نهادهای امنیتی منطقهای و جهانی اتحاد نظر بیناستراتیژیست وجود ندارد.
واقعیت اما این است که نمیتوان نقش نهادهای امنیتی-منطقهای و جهانی را در کاهش و یا افزایش ثبات و تنشهای منطقهای و جهانی، کماهمیت جلوه داد. معمولا نهادهای امنیتی منطقهای که بر اساس ضرورت اعضای آن ایجاد شده و فعالیت میکنند، نقش دوبعدی دارند و این نقشها مطابق به ایجابات سیاسی-امنیتی، گاهی سازنده و گاهی هم ویرانگر بوده است.
در کل، نهادهای امنيتی منطقهای، از رهگذر کارکردی، ماهيت تداخلی و رقابتی دارند. با استناد به شهادت تاریخ، پیش از جنگ دوم جهانی، نقش نهادهای امنیتی-منطقهای و جهانی، خیلی کمرنگ بوده و یکی از عوامل وقوع جنگ دوم جهانی، در کنار دیگر عوامل، عدم تاثرگذاری نهاد امنیتی در تامین ثبات جهان میتواند مطرح باشد. از جانب دیگر، بعد از پایان جنگ سرد و ظهور دولتهای تازهنفس با سازوکارهای متفاوت در حوزهی حکومتداری، موجب تغییر جو تکقطبی در منطقه به چندقطبی شد.
پایان ساختار تکقطبی در جهان، با ایجاد خلق آشوبها منطقه را به حوزههای مختلف امنیتی تقسیم کرد. مهار آشوبها و مدیریت روند گذار امنیتی در منطقه، نیازمند شکلگیری نهادهای امنیتی در حول منافع بازیگران تاثیرگذار منطقه بود. بر همین اساس، ما شاهد شکلگیری و ایجاد چهار نهاد تاثیرگذار امنیتی در منطقه شدیم.
هر چند امنیت قسمی که در مباحث قبلی تذکر دادیم، ماهیتپ دگرگونشوندهای داشته و در شعاع پارامترهای محیطی تغییر و معنا مییابد؛ اما در چنین حالتی، نهادهای امنیتی-منطقهای بر علاوه اولویتهای دیگر شان، مکلف به طرد دسیسهها و کاهش تهدیدهای چندبعدی پیرامون خود که منافع شان را تهدید میکند، استند و یکی از این اولویتها، چالشهای جدید امنیتی است.
رقابتهای تجارتی، انرژی و کمبود مواد خام، علت اصلی افزایش این چالشها اند. نهادهای امنیتی، با تعریف منافع مشترک منطقهای، قسما منافع کشورهای مشترکالمنافع خود را در حول مدار معین تضمین کرده اند. کشورهای منطقه از لحاظ بافتهای فرهنگی، باهم تنیده استند؛ بنا هر تغییر و تبدل در منطقه، همهی کشورهای منطقه را متاثر میکند و منطقهای که ما در آن استیم، یکی از پر چالشترین مناطق جهان به شمار میرود. بنا بر این تثبیت هویت امنیتی، با توجه به وابستگیهای متقابل امنیتی برای کشورهای منطقه، از جمله برای افغانستان، اهمیت زیادی دارد.
کشورهایی قربانی تغییرات و تبدیلات منطقهای میشوند که در بحران هویت امنیتی قرار داشته باشند. تعریف منافع امنیتی افغانستان در نهادهای امنیتی منطقهای، منحیث یکی از ستونهای ثبات در بعد جلوگیری از مداخلات بیرونی برای کشور مطرح است. معمولا هویت امنیتی، در دکتورین امنیتی کشورها با توجه به منافع ملی شان ترسیم و تعریف میشود.
در این جستار کوتاه تلاش شده است تا فرايند و نشانههای تاثیرگذاری نهادهای امنیتی-منطقهای بر جنگ و صلح افغانستان به بررسی گرفته شود. تبیین ویژگیهای نهادهای امنیتی منطقهای اصل دیگری است که بالایش تمرکز خواهیم کرد و در متن بحث قرار خواهد داشت.
حضور متعارف افغانستان در نهادهای امنیتی منطقهای، در کل ۱۰مزیت را در پی دارد:
۱- رهایی از بحران هویت امنیتی در منطقه؛
۲- ایجاد مخرج مشترک امنیتی با کشورهای منطقه، در پرتو دکتورین امنیتی و دفاعی کشور؛
۳- کاهش گراف آسیبپذیری از درک مداخلهی بیرون مرزی در امور امنیتی افغانستان؛
۴- رهایی از روزمرهگرایی در مقایس استراتیژیک امنیتی؛
۵- ایجاد بستر مناسب در امر خودکفایی در بعد تولید تسلیحات مورد ضرورت، با تشریک مساعی متحدان جدید امنیتی؛
۶- تغییر نگاه قدرتهای بزرگ غیرمستقیم از عینک پاکستان، مستقیم به افغانستان؛
۷- ایجاد سپر دفاعی قوی در برابر دشمنان مشترک افغانستان و متحدان امنیتی منطقهای اش؛
۸- مساعدشدن زمینهی تبادلهی تجارب امنیتی با توسل به رزمایشهای مشترک (تطبیقات)؛
۹- افزایش صلابت و اعتبار امنیتی افغانستان به سطح منطقه؛
۱۰- ایجاد موازنهی قسمی قدرت میان افغانستان و بعضی کشورهای مجاور.
مسایل نامبرده بخشی از مزایایی است که با دیپلوماسی فعال و تعریف جایگاه افغانستان مطابق به منافع ملی، در یکی از نهادهای تاثیرگذار منطقه محقق خواهد شد.
هرچند که افغانستان از زمرهی کشورهایی است که در مورد آن، رويکردها و نگاههای متفاوتی وجود دارد و هر کشور از شعاع منافع خود آن را در نهادهای امنيتی گوناگون منطقهای تعریف میکند؛ اما در این نوشته تلاش شده است، تا یک چشمانداز حقیقی از نهادهای امنیتی منطقهای و تاثیرات شان بر اوضاع افغانستان به بررسی گرفته شود.
برای توضیح بیشتر حوزههای امنیتی منطقهای، ضرورت میدانیم که یک تقسیمبندی از این حوزههای امنیتی در منطقه داشته باشیم. کشورهای منطقه از لحاظ وابستگی امنیتی به چهار نهاد عمدهی امنیتی تقسیم میشوند:
۱- نهادهای امنیتی جنوب آسیا در محوریت دو قدرت اتمی پاکستان و هند؛
۲- افغانستان و نهادهای امنیتی حوزهی خلیج و فارس؛
۳- خاور میانه و نهادهای امنیتی آن با پیشقراولی جمهوری اسلامی ایران؛
۴- نهادهای امنیتی آسیای مرکزی با محوریت جمهوری فدراتیف روسیه.
بخش نخست
نهادهای امنیتی جنوب آسیا
قسمی که در مقدمه تذکر دادیم، در منطقهی ما چهار نهاد تاثیرگذار امنیتی با مشومنشهای متفاوت وجود دارد. هر یک از نهادهای امنیتی منطقهای، از بدو ایجاد تا این دم، دارای کنش و واکنش مثبت و منفی در حوزهی تعاملات امنیتی منطقه بوده که تاثیرات قابل پیمایش منطقهای و جهانی داشته است.
افغانستان در میان کشورهای منطقه، یگانه کشوری است که یا عامدانه و یا غیرعامدانه، در هیچ یک از نهادهای امنتیتی منطقهای، استوار بر منافع ملی اش حضور متعارف ندارد. نبود حضور متعارف افغانستان در نهادهای امنیتی منطقهای، سبب شده است تا هر یک از پرچمداران نهادهای امنتیتی منطقهای، از عینک منافع محض خود و نهادهای امنتیتی مورد نظر شان به شکل یکجانبه به این کشور نگاه کرده و مداخلات خود را در امور امنیتی و سیاسی آن توجیه کنند.
موقعیت جغرافیایی افغانستان قسمی است که از یک طرف در مرکز اتصال آسیای مرکزی و آسیای جنوبی قرار دارد و از جانب دیگر، پلی میان خاور میانه با پیشقراولی جمهوری اسلامی ایران و جنوب آسیا در محوریت پاکستان و هند قرار گرفته است. شاید اگر در این جغرافیا دولت-ملت شکل میگرفت، امروزه افغانستان با استفاده از موقعیت جغرافیایی حساس و منحصربهفرد خود، به مرکز تعامل و سکوی همکاریهای منطقهای مبدل میشد؛ اما دریغا که چنین نشد و فرصت ناشی از موقعیت جغرافیایی مناسب به چالش و بحرانهای متراکم مبدل شده است.
بحران هویت امنیتی، بنا بر نبود حضور منافعمحور افغانستان در نهادهای امنیتی منطقهای، وضعیت را قسمی ساخته است که هرگونه تبدیل در جهت مثبت و منفی در نهادهای امنیتی منطقهای، افغانستان را از رهگذر امنیتی و سیاسی متاثر میکند.
از سال۱۳۵۷به اینسو، کشورهای غربی به افغانستان از منظر نهادهای امنیتی جنوب آسیا میبینند. این نگاه در اکثریت موارد، از عینک منافع پاکستان منحیث یکی از پیشقراولان نهادهای امنیتی جنوب آسیاه بوده است که به باور بسیاریها علت شکست استراتیژی امنیتی ترامپ در قبال افغانستان نیز، همین نگاه است.
امضای تفاهم دوجانبهی دوحه میان امریکا و طالبان بعد از ۱۸سال جنگ و سرمایهگذاری ملیارد دالری امریکا روی دموکراسی و ارزشهای مشترک حقوق و مبارزه بر علیه ترورزیم، حالا همه و همه در معرض خطر قرار گرفته است. در این حال، بیشترین ضربه بر پیکر نیمبند دموکراسی نوپای افغانستان، از همین زاویه، یعنی نگاه امریکا در صلح و جنگ از عینک منافع پاکستان وارد شده است.
جنوب آسیا در زمینهی تنشها میان قدرتهای اتمی، در بعد بیثباتی کمتر از خاور میانه نیست و افغانستان همواره متاثر از این تنشها بوده است. هرگونه تنش در جنوب آسیا، تاثیرات آنی بر وضعیت سیاسی و امنیتی افغانستان دارد. اکثریت چالشهای سیاسی و امنیتی موجود افغانستان، ریشه در نهادهای امنیتی جنوب آسیا در محوریت تقابل منافع کشورهای هند و پاکستان دارد. ادبیات حاکم بر فضای سیاسی و امنیتی نهادهای امنیتی جنوب آسیا، شدیدا شکننده و بیثبات است که این بیثباتی گاهی مستقیم و گاهی هم غیرمستقیم، تاثیرات منفی بر وضعیت سیاسی و امنیتی افغانستان گذاشته است.
در حال حاضر دیده میشود که بنا بر نبود صداقت پاکستان و تعقیب منافع غیرمشروع اش توسط گروههای نیابتی، نهادهای امنیتی جنوب آسیا در شرف فروپاشی قرار گرفته است. هرچند در جهت تقویت نهادهای امنیتی جنوب آسیا، یک سلسله تلاشهایی از جانب بعضی از کشورهای این منطقه صورت گرفته است، که ایجاد سازمان سارک مصداق بارز این تلاشها است؛ اما گراف تضادها در جنوب آسیا، در حدی پررنگ است که چنین تحرکاتی نمیتواند سبب قوام استحکام نهادهای امنیتی جنوب آسیا شود.
نظامیگری پاکستان، منازعات ارضی میان افغانستان و پاکستان، هند و پاکستان بالای منطقهی جامو و کشمیر، اتهامسازیهای چندجانبه، گذشتهی تاریک، بیاعتمادی میان کشورهای جنوب آسیا و مشکلات تجارتی، از مسایلی اند که نهادهای امنیتی جنوب آسیا را دچار چالش کرده است.
دیده میشود؛ پاکستان حد اقل در سیاست اعلامی خود به این نتیجه رسیده است که نظامیگری و امنیتیسازی منطقه توسط گروههای نیابتی تروریستی، بیشتر از این کارآمد و موثر نیست. هرچند این تغییر تکتیکی است؛ اما به شکل قسمی خالی از صواب نیست.
پاکستان بعد از ۱۹۴۹استراتیژی خود را برای بقا با چهار عنصر کلیدی؛ چون تقویت افراطیت مذهبی، تروریستپروری، باجگیری از جهان و نظامیگری تدوین کرد؛ با شروع خشونتها در افغانستان و آغاز جهاد در این کشور، بهترین بستر و میدان آزمایش در بعد کاربردی افغانستان را انتخاب کرد و هنوز هم نظامیان پاکستانی، بقا و یکپارچگی پاکستان را در تحقق چهار عنصر فوق می دانند. از یک طرف تصور پاکسانیها این است که خلق مصایب در منطقه میتواند مانع تجزیهی پاکستان و تکرار تجربهی جدایی بنگلدیش از بدنهی این کشور شود. از جانب دیگر، پاکستان هرگونه همسویی و همگرایی در میان قدرتهای مطرح جنوب آسیا را به مثابهی تلاش در جهت تجزیهی خود قلمداد میکند. روی همین دلیل است که میخواهد با دود باروت گروههای دهشتافگن و آتشافروزی گروههای نیابتی، مانع شکلگیری دولت-ملت در افغانستان و نزدیکی هند و افغانستان شود.