
نویسنده: داکتر محمد توفیق فوزی
در این اواخر کشور ما لحظههای بسیار دشوار اما سرنوشتسازی را سپری میکند. واکاوی تحرکات و موضعگیریهای داخلی و کشورهای منطقه و جهان، برای آنچه رخ خواهد داد، لازم است. از همینرو چالشهای داخلی افغانستان و ائتلافهای منطقهای و جهانی که میتواند روی اوضاع افغانستان تأثیر بهسزایی داشته باشد، نیاز به بررسی جامعی دارد.
با آنکه طالبان پروژهی مشترک امریکا، سعودی و پاکستان بود؛ اما در نحوهی استفاده از طالبان، این سه کشور باهم در مخالفت بودند. امریکا با ترفند جنگ سرد و استفاده از مجاهدین و مدیریت پاکستان، در برابر شوروی، به موفقیت چشمگیری در افغانستان رسیده بود؛ اما بازهم با استفاده از طالبان و مدیریت مستقیم پاکستان، تمام زیرساختهای اداری، سیاسی، اقتصادی و نظامیای را که حکومتهای قبلی با کمک قشون سرخ ساخته بود، خواست نابود کند.
پاکستان
در حقیقت طرح این بود که قبایل -بدنه مصنوعی- پاکستان مرکز تربیت تروریسم و افغانستان، مرکز صدور تروریسم به آسیای مرکزی روسیه و چین شود؛ اما پاکستان برای از میان برداشتن یک حاکمیت قانونی و نابودسازی زیرساختهای اقتصادی، سیاسی و نظامی افغانستان که در آن منافع مستقیمش بود، بهدرستی طرح را برنامهریزی و انجام داد. با اینهمه، برای صدور بحران به چین و آسیای میانه چندان موفق نبود و یا نخواست که باشد.
از سروصداهای سیاسی داخل پاکستان حس امریکاگریزی را میتوان شنید؛ از چندی به اینسو، پاکستان مفاد خود را در ائتلاف منطقهای و همسایگانش میبیند.
نظر به تحقیقات، چین تا چند یا یک دهه دیگر، بزرگترین اقتصاد جهان خواهد شد و از امریکا پیشی خواهد گرفت. پاکستان اگر به ائتلاف امریکا و سعودی پایبند بماند، به مفهوم اینکه دشمن بزرگتر از هند را در مرز دیگرش پرورش داده و ایران نیز به او روی خوش نشان نخواهد داد. به این مایه پاکستان از سرمایهگذاری چین در کشور خود استقبال کرده و بیشتر درصدد دوستی با چین و کشورهای منطقه است.
پاکستان با سیاست نرم و دیپلوماسی در منطقه برای خود اعتماد ایجاد کرد و برای همسایگان خود فهماند که امریکا در سیاستهای تهاجمی خود علیه ایران و چین، از پاکستان نمیتواند استفاده کند و از همین رو پاکستان برای ایجاد مصونیت در برابر فشارهای امریکا به ائتلاف منطقهای پیوست تا برای امریکا گفته باشد که از حمایت منطقهای برخوردار است و با این سیاست، پاکستان به دنبال بهرهکشی مالی از تمام کشورها است.
عربستان
عربستان بهعنوان شریک استراتژیک، تمامی جنگهای آسیا و خاورمیانه را با فتواهای شیخهایش؛ -مستقیم، یا غیرمستقیم- پوشش مذهبی داد و اعتباری ایدئولوژیک بخشید.
سعودیها در این ائتلاف هدف چاق کردن، گروههای سلفی را در مراکز پاکستان داشتند تا با تربیت و تجهیز به ایران صادر کند و از سربازان پاکستان بهعنوان سربازهای کرایهای در جنگ یمن استفاده شود، اما پاکستان از هردو خواست عربستان سعودی شانه خالی کرد و برای شاهان سعودی ثابت ساخت، حساب باز کردن روی پاکستانیها کار سادهلوحانهای است.
نکته جالب اینجاست که سعودیها اکنون متقاعد شدند که از دوستی با امریکا و پاکستان نمیشود جلوی حملات حوثیهای یمن را گرفت، حتا در این اواخر جنگ عربستان با یمن از سوی امریکا حمایت نمیشود. همچنان عربستان نتوانسته از این اتحاد برای تأسیسات نفتی خویش مصونیت ایجاد کند و یا با ایجاد پایگاههای شبهنظامیان سلفی در پاکستان توانایی بومی و باورهای سنتی مردم افغانستان را علیه ایران مدیریت کند.
نفرت و انزجار بیشازحد شاهان سعودی نسبت به ایران به حدی است که شاهزادههای عرب، روابط گسترده با اسرائیل ایجاد کردند و این کارشان به نحوی تمام ایدیولوژی باوران جهان را علیه خاندان شاهی قبلهی مسلمانان کرد.
شاهان سعودی با عدم توجه امریکا در حمایت از عربستان ائتلاف اسرائیل و عربستان را شکل دادند و میخواهند ایران را از طریق دیگر در منطقه و جهان زمینگیر کند، اما این سیاست عربستان نیز در منطقه جواب نخواهد داد، چرا که عربستان مشروعیتش را از جهان اسلام میگیرد و مسلمانان تنها دشمن ذاتیای که دارند اسرائیل است.
امریکا
هلاری کلینتون در یکی از بیانیههایش گفته بود؛ ما طالبان را برای تسخیر منابع آسیای میانه ایجاد کردیم و این ویدئو در شبکههای اجتماعی تا هنوز دستبهدست میشود. ازایندست اعترافات سران سیاست امریکا، راهبرد سیاسی امریکا را در آسیا مشخص میکند. در وضعیتی که از ائتلاف بزرگ؛ امریکا، پاکستان و عربستان چیزی جز ورشکستگی نمانده، پس تمام اهداف امریکا آنچنان که میباید در فاز بهرهگیری نرسیده است.
بااینحال چگونه امریکا میتواند در افغانستان موقفی به خود بگیرد که بهعنوان دستآورد یاد شود نه شکست بزرگترین قدرت تاریخ و جهان در مقابل کسانی که خود برساخته است. اگرچه شکست امریکا از طالبان نیست، از ائتلافی است که تقریباً نتیجهای معکوس داده، اما طالبان بهعنوان گروه تروریستی و غیرقابلمهار، اکنون در منطقه آنچنان که میباید قابل اداره نیست و دارایی ارادهی سیاسی شدهاند.
استراتژیستهای امریکایی و پاکستانی، پس از شکست ائتلافشان، ناگزیر گفتوگوهای صلح افغانستان را در قطر راهاندازی کردند تا زبالههای جنگ نیابتیشان –طالبان- را بهنام صلح در ساختار سیاسی و اجتماعی افغانستان دفن کنند ولی با وضعیت که پیشآمده کار دشواری به نظر میرسد، چراکه طالبان اکنون در منطقه همپیمانان دیگری –روسیه و ایران- را با خود دارد و همچنان پاکستان مهرهی غیرقابلمهار امریکا است که با وجود سلاح اتمی هار شده است و همچنان طالبان را به میل خویش میچرخاند و نزدیکی پاکستان با کشورهای منطقهای، طالبان را از حمایت دیگر کشورهای برخوردار کرده است.
پاکستان، امریکا و عربستان از مذاکرات صلح چه میخواهد؟
پاکستان میداند که امریکا، امریکای قرن بیستم نیست و اقلیم اقتصادی دنیا نظر به پیشرفتهای کشورهای آسیایی و وفور منابع طبیعی آسیا، در حال تغییر است. پاکستان که از نعمت بمب هستهای برخوردار است، میتواند بهراحتی از امریکا رو بگرداند، ولی نظر به سیاستی که دارد، این عملکرد را آهسته و پیوسته در پیش خواهد گرفت.
پاکستان میخواهد پیوسته سکان گفتوگوهای صلح افغانستان را به دست داشته باشد و با هر کشوری که در منطقه سازش کند، طالبان را بهعنوان تحفه، پیشکش کند که بدون شک رهسپاری طالبان به کشورهای منطقهای جز همین چیزی دیگری نیست.
در قدم نخست خواست پاکستان، تخلیه عقدههای قبایل پاکستان در داخل افغانستان است. پاکستان اگر قبایل را به نحوی مدیریت نکند، درگیر جنگهای داخلی خواهد شد و همواره ترس این را دارد که هند در قبایل نفوذ کند و هند قدرت نفوذ بر قبایل را از راه افغانستان عملی میتواند؛ از همینرو، پیوسته در تلاش است تا در داخل افغانستان یک حکومت مطیع داشته و ایجاد حکومت موقت در افغانستان راهحل اطاعت افغانستان و کوتاهی دست هند است.
مسئلهی دوم، افغانستان یک منبع عایداتی بسیار بزرگ برای پاکستان است که نمیخواهد از دست بدهد. مدیریت مواد مخدر از سوی طالبان مفادی زیادی را در جیب پاکستان میزند که برای پاکستان بسیار سودآور است.
امریکا که بازیگر محوری در سیاستهای افغانستان است، میخواهد با استفاده از وضعیت پیشآمده، افغانستان را به پاکستان تحویل بدهد و یک مرحله عبوری ایجاد کند و در این مرحله احتمالاً سعودیها برای ایجاد یک تحول فعال نخواهند بود، چراکه قبلاً امریکا نپذیرفت مکان گفتوگوهای صلح افغانستان، سعودی باشد، اگرچه سعودی زیاد تلاش کرد، ولی تلاشها نتیجه داد، چرا عربستان به دنبال منافع خودش بود تا منافع مشترک سه کشور. امریکا تلاش میکند همان قسمی که تلفات سربازان خود را به صفر برساند، مصارف مالی خود را نیز در افغانستان به پایینترین حد ممکن کاهش دهد.
امریکا با مشارکت پاکستان در افغانستان به دنبال یک حکومت مشارکتی شبیه به موقت است که باید فاقد نهادهای سیاسی و متمرکز، متشکل از سران گروههای درگیر باشد. تقریباً یک ساختار روندیایی درگیر در گرداب جنگهای داخلی و این ساختار را به کمک، طالبان، تکنوکراتها و رهبران سنتی افغانستان خواهد ساخت؛ اما با آمدن بایدن ممکن است گفتوگوهای صلح افغانستان منحل شود و سیاست در خاورمیانه و آسیای میانه، سمت سوی دیگری بگیرد، چراکه بایدن بیشتر از آنکه به دنبال تجارت باشد، به دنبال بقای سیاسی امریکا است و افغانستان در ادامه بقای سیاسی افغانستان، نقطهی استراتژیک و محوری به نظر میرسد.
افغانستان ازلحاظ جیوپولتیک مکان بسیار مهم است، چرا کشورهایی مانند روسیه، چین، ایران و خود پاکستان را نیز میتواند زیر نظر داشته باشد که تمام این کشورها یا اتمی هستند و یا در حال اتمی شدن.
پس حکومت جدید بایدن، شبیه به حکومت ترامپ به دنبال منافع کوتاهمدت نیست. ممکن است بایدن گفتوگوهای صلح افغانستان را لغو نکند ولی در ماه می به اساس توافقنامهی قطر خروج را نیز عملی نمیسازد، اما کاهش هزینهها و سلامت سربازان امریکایی از اولویت بایدن خواهد بود.
امریکا به منافع پاکستان در افغانستان احترام میگذارد ولی احتمال اعتماد به هند را دارد، چراکه پاکستان مهرهی است که به چین چراغ سبز نشان داده است؛ قدرتی که میتواند در منطقه چین را به بنبست مواجه کند، هند خواهد بود. اگر امریکای بایدن خلاف ادارهی ترامپ عمل کند، تمام رخدادهای کلان سیاسی بهگونهی دیگری رقم خواهد خورد و طالبان دیگر از حمایت پاکستان، روسیه، ایران و چین برخوردار خواهند شد و جنگ افغانستان با حامیان جدیدش داغ میشود.
موقف دولت افغانستان: با وجود شرایط پیشآمده، برخلاف آنچه نشان داده میشود، نه دولت افغانستان و نه گروه طالبان استقلال تصمیم را در مورد گفتوگوها ندارند، دولت افغانستان مشروعیتش را از امریکا و ناتو میگیرد و طالبان مشروعیتش را از حامیان تروریسم میگیرند
به این دلیل! وقتی طالبان در دوحه با امریکاییها نشست، امریکا و عده آزادی ۶۵۰۰ زندانی را برای طالبان داد، در حالی که دولت افغانستان آزادی زندانیان را خط سرخ خود میدانست که بعداً دولت افغانستان مجبور شد با لویهجرگه ساختگی برای خود آبروسازی کند.
دولت افغانستان اما پس از تغییر ادارهی ترامپ، موقف قدرتمندی برای خود گرفت و اما طالبان در حاشیه رانده شده است و دنبال حمایتهای جدید هستند و با رجزخوانی –نامه ملا برادر به مردم امریکا- میخواهند خود را قدرتمند نشان بدهند. این در حالی است که این رجزخوانیها ضعف طالبان را در گفتوگوهای صلح نشان میدهد.