
عصری که نسخهای از اطلاعات مشخص در آن بهراحتی میتواند به چندین نسخه بدل شود، یعنی عصر تکثیر نامحدود. نوشتهای که اکنون مطالعه میکنید، معلوم نیست که در چند گوشی، کمپیوتر و… باز شده است؛ هر باری که کسی میخواهد این مطلب را مطالعه کند، نسخهای اضافه میشود و هر بار که صفحه را میبندد، نسخهای کم میشود.
وبسایتها و صفحههای فیسبوکی، رقمی را که بهعنوان «بازدید»، نشان میدهند؛ به کلام ما همان نسخههایی است که در هر بار دیدن، آماده شده و در دسترس خواننده قرار گرفته است؛ درواقع، هر بار دیدن، یعنی یک نسخه از مطلب مورد نظر.
این مورد در زندگی واقعی و خارج از ساحت دیجیتال، ممکن نیست؛ هرچند میتوانیم توسط ماشین چاپ و ماشینهای تولید وسایل مختلف، چیزی را به تعداد مشخصی بازتولید کرده و تکثیر کنیم.
نامشخص بودن شمار، کم شدن و زیادشدن همزمان و وابسته به توجه مردم، مسئله را طوری نشان میدهد که گویی، تولیدگر بعدی -بعد از نویسنده و پردازشگر نوشته- همان مخاطب است. پس درحالیکه عصر ما عصر تکثیر نامحدود اطلاعات است، عصر تولید کالا به دست مصرفکننده نیز است.
درست است که قبلاً مصرف کالایی میتوانست زمینهی تولید بیشتر آن باشد اما تولید دوباره هرگز از سوی خود مصرفکننده نبود. اکنون، خود آن چیزی را که میخواهیم دوباره تولید میکنیم و خود مصرف میکنیم.
در نگاه نخست ممکن است، ایدهآل به نظر برسد و طوری بنماید که گویی در بخش اطلاعات، کنترل در دست مردم است اما چنین نیست. برای اینکه شبکههای اجتماعی با واقعیتهای اجتماعی رابطه واقعی ندارد، تولید اطلاعات با فن ترغیب و بازاریابی، مردم را به خواندن، نوشتن و… میکشاند. آنچه ما را وادار میدارد تا نسخهای از نوشته را بار بار بخوانیم و یا آن را تکثیر کنیم در ارادهی ما نیست بلکه به دست قوه تحریککنندهای است که سبب شده تا به مطلب مورد نظر رجوع کنیم.
زمانی که مصرف میتواند تعیینکنندهی ارزش چیزی باشد، زمانی است که واقعیت جایش را به نمایشی که از آن داده شده، بدهد. به این معنی که مصرف و تولید دوباره کالا، واقعیت را نیز تکثیر میکند و آنچه برای ما نمایش داده میشود، همان نسخهی دومی از واقعیت است.
والتر بنیامین، مقالهای دارد به نام «اثر هنری در عصر تکثیر مکانیکی»، در این مقاله به گفتهای از پلوالری اشاره شده است که میگوید؛ «همانطور که آب و گاز و برق با تلاشی اندک و برای برآوردن نیازهای ما از فواصل دور به خانههایمان میآیند، تصاویر دیداری و شنیداری هم به خانههایمان میآیند. تصاویری که با یک اشاره دست پدید و ناپدید میشوند.»
اشاره پل والری به رادیو و تلویزیون است که قدیمیترین نوع ابزار تکثیر صدا و تصویر به شمار میآیند اما در عصر ما که کمپیوتر و گوشیهای هوشمند به وجود آمده، بحث آمدن تصاویر مثل آب و برق، به خانه بحثی حاشیهای است. اکنون تصاویر و صداها از همهجا به سمت ما در حرکت است. در پاراگراف مربوط به والری، ما به تصاویر دسترسی پیدا میکنیم اما در وضعیت فعلی، تصاویر و شکلهای مختلف اطلاعات به ما دسترسی پیدا میکنند.
دیگر بحث رفع نیاز انسانی مطرح نیست؛ بحث روی مصرف کردن اطلاعاتی است که تولید شده است و باید به کسی برسد وگرنه، نمیتواند به چرخه بازگردد و نابود میشود.
اینها را گفتم که نشان بدهم، تکثیر چیزها، قبلاً هم یک بحث مشخصی بوده و نام تکثیر مکانیکی را داشته است اما در زمان ما تکثیر دیجیتالی چیزها مطرح است. تکثیری که از واقعیت دور شده و بیشتر شکل سورئالیستی دارد.
برای اینکه بحث خودم را به زندگی روزمرهمان نزدیک کنم، مثالی میآورم که تقریباً اکثر ما با آن آشنا هستیم؛ معاون نخست ریاست جمهوری کشور، آقای امرالله صالح، چندی پیش دست به «تکثیر مکانیکی دزدی، چاقوکشی و قتل» زد. وحشتی که از دزدان و قاتلان شبهای کابل وجود داشت، چندین برابر شد. قبلاً، نمیشناختیم که «رایفِ مشهور به تلخک»، کیست و چه شغلی دارد. با نصب عکسهای بزرگ او که واقعاً تأثیرگذار بود و هیبت خاصی به مجرم میداد، مردم فهمیدند که با چه کسانی در شبها روبرو میشوند.
مثالهای زیادی وجود دارد و همه میتوانیم یکی را که تأثیری بر ما گذاشته به یاد بیاوریم و به موضوع موردبحث واردش کنیم. بحث بیشتر روی مسئله تکثیر تمرکز دارد؛ مجرمی که در جایی از شهر کابل دست به دزدی و قتل میزد تا وحشت ایجاد کند، حتا با بازداشت شدنش، توانست ابهت خودش را نه که حفظ بلکه چند برابر بسازد.
ماند بحث اینکه تکثیر مکانیکی و در عصر ما، تکثیر دیجیتالی چیزی، چه نقشی در زندگی تحت تأثیر ماشینهای اطلاعاتی دارد. زمانی که میخواهیم از چیزی نسخهبرداری کنیم؛ تأثیرگذاری آن را بیشتر میکنیم. مراد ما از تکثیر در قدم نخست به نمایش گذاشتن چیزی است که خواهان تکثیرش شدهایم. این قدم، نخستین قدم برای دیگرگونه نشان دادن واقعیت است زیرا در حدی بهکار خود فرو میرویم که بعداً خودمان هم نمیتوانیم اصل را از بدل تفکیک کنیم.
این سردرگمی بین واقعیت و نمایش واقعیت در برخورد امرالله صالح با دزدان، برجسته بود؛ نکتههای زیادی وجود دارد که با پرداختن به آن میتوان نشان داد که فعالیتهای امنیتی صالح، جز تقویت روحیهی جرمی بین دزدان و قاتلان، تأثیر مثبت چندانی نداشته است. این برداشت، درست در برابر آنچه خود او خواستهی خود میخواند، قرار میگیرد زیرا واقعیت و نمایش آنچنان در هم آمیختهاند که نسخهی اصل آن از نسخهی بدل، قابل تفکیک نیست.
حتا میتوان، فعالیتهای امنیتی صالح را ایجاد ناامنی روانی تلقی کرد؛ آقای صالح با قاصدی پیام تهدیدآمیز طالبان به هزارهها و کل شیعههای کابل، وحشت آفرید. او با نصب عکس مجرمان همراه با چاقو و تفنگ، وحشت آفرید. جناب معاون رییسجمهور، موترسایکلهای مردم را سلاخی کرد و با عمل خشونتآمیز خود وحشت آفرید و…
از آنجایی که فعالیتهای ایشان با انتشار در صفحهی فیسبوک گزارش داده میشد، همهی طرحها و تصمیمهایش نیز تأثیری از فضای فیسبوک را در خود داشت. صفحه فیسبوک، جایی است که در آن همهی خشونتهای موجود، فرصت بازنشر خود را پیدا میکند و حتا هدف تولید خشونت قرار میگیرد.
شهر کابل با امرالله صالح، مبدل به چنین چیزی شده؛ صفحه فیسبوکی که هر نوع تزیین خشونتبار را -فقط با تصمیم گروه ششونیم و ریاست معاون نخست- به خود میگیرد. شهر کابل، بیشتر از هر چیزی در این چند ماه، به نمایشگاه وحشت میماند و آن را هم متأثر از فعالیتهای مجازیِ فیسبوکزده است. واقعیت اینگونه مسخ شده و نشانههای تفکیکش از نمایش، محو میشود.